- یعنی تو جوون یهلا قبا الان داری به من پیرمرد کار یاد میدی؟ تو الان یعنی دو نفر و نصفی آدمو یک روز و نصفی گردوندی دیگه فکر کردی اومدی قاطی آدم بزرگا؟ طفلکم؟ (یکسری جوابهای مبهم و ترسخورده و دستپاچه از اینجانب!) نه واقعا میخوام بدونم تو تو اون کلهات چی گذشت که فکر کردی بیای واسه من یه همچین نطق غرایی بکنی هان؟ پاشو پاشو برو دنبال کارت من خودم اینو درستش میکنم، برو به استراحت بچههای گروهت یه نظم و نسقی بده همینجوری هی خمیازه نکش، پاشو برو، بلند شو بینم...
***
قرار بوده در یکی از پروژههای شرکت سه دستگاه خودرو با راننده برای نفرات نظارت و کارفرما در محل انجام کار، تامین کنیم. کار بزرگی است. قرارداد هم خوب است و جواب میدهد. بعد از اینکه نفرات شرکت پرسوجوهایی در محل احداث پروژه (که یکی از استانهای مرزی است) انجام دادند کاشف به عمل آمد که آن ناحیه یک منطقه آزاد تجاری دارد که خودروهای جدید گرانقیمتی با گمرکی بسیار کم هم از آن طریق وارد مرز میشود و در همان ناحیه و در شعاعی کوچک (که دست بر قضا محل انجام پروژه ما را هم دربرمیگیرد) قابلیت تردد دارد. از اینجا بود که ایده اولیه یک پیشنهاد جذاب و طلایی در ذهن اینجانب شکل گرفت. اینکه سه دستگاه خودرو را به جای کرایه از گمرک منطقه آزاد تجاری آن ناحیه خریداری کرده و با راننده در اختیار کارفرما قرار داده و در پایان پروژه هم دوباره آنها را به پول نزدیک کنیم. بعد از سبک و سنگین کردن و مدون کردن قضیه، پیشنهاد را به شکلی جمع و جور و تر و تمیز به اطلاع رییس میرسانم و نتیجه سخنان گهربار فوقالذکر است!
چندی بعد
ظاهرا جناب رییس بعد از سرقت ادبی(!) ایده بینظیر بنده دستور خرید خودروها را به کارشناسان منطقه ابلاغ کرده و تلاش کردهاند که با ارائه سه دستگاه خودروی تر و تمیز حاضر براق به نمایندگان کارفرما، آنان را حسابی تحت تاثیر قرار دهند که اتفاقی عجیب کل رشتههای ایشان را به پنبه خام تبدیل کرده. ماجرا از این قرار است که روز اول استفاده از یکی از این خودروها پلیس منطقه در یکی از جادههای اطراف خودرو را متوقف کرده و پس از مختصر استعلام و پرسوجو خودرو را به همراه تمامی سرنشینان توقیف کرده و تحتالحفظ به دادگاه و پاسگاه انتقال داده است!
هنوز پرسنل خدوم شرکت در منطقه مشغول رایزنی و احداث کانال (جهت نفوذ به داخل دادگاه و پاسگاه!) هستند و معلوم نیست آینده قضیه از چه قرار خواهد بود اما افاضات آخر رییس خطاب به حقیر شنیدنی است:
- منو بگو به طرحهای خام و دمدستی تو گوش میدم... آدم آخه تو یه منطقه دورافتاده غریب و بیکس، ندیده و نشناخته میره صد تا ماشین میخره؟ این کار بود تو کردی؟ (گشادگی غیرعادی چشمان بنده!) این طرح بود تو دادی؟ (کمتر شدن گشادگی فوقالذکر!)... نه من واقعا میخوام بدونم تو دقیقا تو کلهات چی گذشت که فکر کردی بیای واسه من یه همچین نطق غرایی بکنی هان؟ بگو بینم... هان؟