سلام خوانندگان گرامی. امروز در ادامه همان صحبتهای هفته قبل، قصد داریم در مورد موضوع جدیدی با شما سخن بگوییم و یکی دیگر از ویژگیهای ما ایرانیها را همچین درست و درمان بشکافیم. آخر این هفته از شش جلسهای که داشتیم آزمونی برگزار میکنیم که ببینیم اصلاً میخوانید یا نه.
برای خیلی از ما پیش اومده وقتی بچه بودیم یک گندی زدیم، یک چیزی را شکستیم، یه وسیلهای را خراب کردیم. . . همیشه پدر و مادرمان که این را میفهمیدند، یکسوال حیاتی و بنیادین از ما میپرسیدند: «کسی که ندیدت؟! » اصلاً مهم نیست که بعدش دعوایمان میکردند یا نه ها! مهم همین سوال است. همین سوال که اثرش توی ذهن بچهها میماند اهمیت دارد. اثرش میدانید کجا خودش را نشون میدهد؟ آنجایی که حتی هنوز بعد از گذشت 50 سال وقتی خطایی میکنیم، برمیگردیم نگاه میکنیم ببینیم «کسی ما را دیده یا نه! » ما حاضر نیستیم مسئولیت کارهایمان را به عهده بگیریم، تا آنجایی که بشود سعی میکنیم اشتباهاتمان را پنهان کنیم.
یکی دیگر از نشانههای مسئولیتناپذیری بعضی از ما این است که موقع قرار و مدار برای شروع کارها، نه زیر بار شرح وظایف میرویم، نه زیر بار تعهدات مالی. اکثرا هم اول با ماچ و روبوسی و چاکرم و مخلصم و افتخار میکنیم با شما همکار بشویم شروع و آخرش به دعوا و کتک کاری و فحش و فحش کاری ختم میشود! بابا جان اگر از مسئولیت فرار نکنیم، اگر از اول همه تعهدات را بپذیریم، این مشکلات هم پیش نمیآید. حتماً شما هم دیدهاید که تروریستها وقتی میروند و یک عملیات تروریستی انجام میدهند، بلافاصله مسئولیتش رو میپذیرند! حتی پیش آمده یک جا زلزله شده، این تروریستهای خارجی مسئولیتپذیر، آن را هم بهعهده گرفتهاند! واقعاً مسئولیتپذیری را باید از تروریستها یاد بگیریم!
البته برعکسش هم مهم است. یعنی جامعه ما انسان مسئولیتپذیر را قبول نمیکند. ولی اگر به او دروغ بگویی حتی ممکن است رأی هم بیاوری یا مثلاً وقتی سر قرار دیر میرسیم، اگر بهانه ترافیک و پنچری و تصادف بیاوریم، میپذیرند، ولی خدا نکند بگوییم خواب ماندم یا یادم رفت! چنان آشوبی به پا میکنند که آن سرش ناپیدا! «تو بیخیالی، تو مسخرهاش رو درآوردی، منو علاف کردی. . .» بابا! طرف دارد صادقانه میگوید اشتباه کردم! یک نفر هم به اشتباهش اقرار میکند اینطوری برخورد میکنید؟!
اصولا ما ایرانیها مردم شجاعی هستیم. ولی نمیدانم چرا، بعضی از ما شجاعت اخلاقی را فراموش کردهایم. همیشه پیروزیها صد تا بانی و پدر و مادر دارند، ولی شکستها بچه یتیم میمانند. هیچکس سرپرستیشان را قبول نمیکند. خیلی از ما دچار این مشکلیم. از خودمان بگیرید، تا مدیران رده بالا. مثلاً توی حوادث جادهای، مسئولان اینقدر تقصیر را گردن هم انداختهاند که چرخ اتوبوس به زبان آمده و گفته آقا دعوا نکنید تقصیر من بود اصلا!
* طنزنویس