مدیرعامل شرکتمان عوض شده. قبلی تخصصش مثل خود ما بود. از سطوح پایین همین رشته شروع کرده بود و تا سطح مدیریت محترم عامل! رفته بود. این یکی سن و سالدار و جاافتاده است، اما رشته تحصیلیاش چیز دیگری است. خیلی سریع گفتوگوهای اینجایی شروع میشود و افسانهها از اشتباهات فاحش فنیاش در جلسات نقل میشود. قطعات را کلا با هم اشتباه میگیرد. نوع اتصالات و ارتباطات را با سیمکشی و لولهکشی منزل مسکونیاش میسنجد و نقشههای فنی و تخصصی را نقاشی خطاب میکند! البته طبعا میتوان یک ضریب کاهش در حد بیست و پنج هزارم در تعداد این افسانهها اعمال کرد. چرا بیست و پنج هزارم؟ خب یک کلاغ در گردش بین افواه میشود چهل کلاغ. یک تناسب ساده که ببندیم ضریبمان میکند به عبارت یک تقسیم بر چهل که میدهد بیست و پنج هزارم اما از طرفی هم تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. پشتبند این حرافیها رفتارهای دیگر هم شروع میشود که همگی از عواقب کارنابلدی مدیر جدید هستند.
همینطور بهانههای واهی به ظاهر فنی است که در توجیه تاخیر یا نرسیدن به کیفیت مطلوب تحویل او میدهند. پشتسر هم طرحهای خرجتراش و نان و آبدار برای بعضیهاست که در لباس فنی مطرح میشود و انتظار دارند که مجوز بگیرند و قس علیهذا. اینجانب و بعضی دیگر از مدیران خدوم و وظیفهشناس شرکت هم همینطور زانوی غم بغل گرفتهایم که اگر وضع به همین منوال پیش برود بوی الرحمان شرکت بلند است.در سطح ما مدیران زحمتکش هم صحبتهایی در جریان است در باب لزوم دانش فنی مدیران رده بالا و اینکه مدیر قبلی چطور مو را از ماستهای مهندسی و فنی میکشید و عمرا کلاه سرش نمیرفت و... یکی از دوستان همدانشگاهی که آنجاها مشغول به کار هستند نقل میکند که در مدیریت آنجایی به قدری به دانش فنی مدیر بها میدهند که هرچه در بخش فنی و تکنیکی کار مشکلی بزرگ تر باشد برای حل کردن آن باید دست به دامن ردههای مدیریتی بالاتر شد. تا جایی که برای حل بعضی مشکلات خیلی خاص و خیلی جدی فقط شخص مدیرعامل است که پاچهها را ورمیمالد و آستینها را بالا میزند و وارد گود میشود. آن یکی چپ و راست اسم شرکتهایی را میآورد که چهها نمیکردهاند و چه آلاف و الوفی به هم نزده بودند که با یک اشتباه و گماردن یک مدیر کارنابلد در رأس آنها، به خاک سیاه نشستهاند. یکی دیگر غصه دوران خوب گذشته را میخورد که زیردست یک آدم کاربلد کار میکرده و قدرش را نمیدانستهاند و حالا روزگار بدی شده و...
در همین گفتوگوها هستیم که خبر میرسد مدیرعامل جدید یک گروه مشاوران تخصصی برای خودش تشکیل داده و منبعد در جلسات کسانی که صحبتهای فنی میکنند با آنها طرفند. گروه مشاوران غلاظ و شدادی که هرکدام سالها تجربه و مهارت به همراه روحیه کارآگاهی و یک اعصاب درب و داغان دارند که ژاژخایی هیچ مدیر خاطی گردنشکستهای را تحمل نمیکنند. بعد از خبر تشکیل گروه مشاوران، اخبار دیگری مبنی بر تغییر گسترده در نحوه تعاملات شرکت با کارفرمایان، تغییرات در ساختار اداری شرکت، به روز شدن سیستم انبارگردانی و خیلی اخبار دیگر پشتسر هم به گوش میرسد.
با رسیدن هرکدام از این اخبار در همه سطوح گفتوگوها شروع میشود. از سطح خالهزنکها و غیبتکنها تا سطح دلسوختگان و کارکنان شریف. این بار صحبت از مهارتهای مدیر جدید است. کار فنی بلد نیست، اما سیستم را خوب میشناسد، کار با منابع انسانی را بلد است. مذاکره و لابی کردن را خوب انجام میدهد و... افسانههای جدید هم ساخته و پرداخته و منتشر میشوند از کاربلدیاش در زمینههای اداری و مالی و غیره. اینبار باز دیگرانی هستند که نمونه میآورند از مدیران آنجایی که در سوابق کاریشان از مدیریت تولیدیهای کوچک پوشاک هست تا گرداندن شرکتهای چندملیتی کامپیوتری یا خودروسازی. از مجموع اتفاقات فوق یک نتیجه اخلاقی میگیرم؛ توان فنی مدیر بسیار مهم است، اما اگر نباشد میتوان به روشهایی آن را جبران کرد. توان مدیریتی مدیر است که اگر کم باشد قابل جبران نیست.