اگر قانون «هیچکس از متوسط اطرافیانش چندان فراتر نمیرود» را نپذیریم راه جایگزین چیست؟ در نگاه من: بالاتر بردن اطرافیان. اگر شرکتی همکار ماست که خدمات مثلا آیتی ما را انجام میدهد، باید موفق باشد. باید ثروتمند باشد. باید کارکنانش شاد باشند تا در ارتباط و تماس با شرکت ما، کار ما هم بهتر انجام شود. کارکنان ما هم راضی باشند.
اگر شرکتی پیمانکار یک وزارتخانه است، باید ثروتمند باشد. باید پولهایش را به موقع بگیرد. باید صورت وضعیتهایش تا حد امکان به سرعت نقد شود تا وزارتخانه هم برنامههایش را بهتر اجرا کند و سالهای بعد بهتر بودجه بگیرد و قدرتمندتر شود. اما اگر وزارتخانه، پیمانکار را غریبه دید و تلاش کرد با ایجاد رقابتهای ناسالم، آنها را وادار به پیشنهاد قیمتی کمتر از قیمت تمام شده در مناقصهها کند، در نهایت، چند سالی درگیر جلسات ادعا و پنالتی خواهد بود و در نهایت هم وزارتخانهای متروک میماند و وزیری مطرود و پیمانکاری فرسوده و کارکنانی خسته و کشوری نابود.
اگر من بهعنوان مدیر دپارتمان، اختیاراتی از مدیر ارشدم میگیرم، باید این اختیار را به شکل معقول و منطقی بین همکارانم تقسیم و وظایف را تفویض کنم. اینکه فکر کنم اختیار به دست آمده، ابزار جدیدی برای اعمال قدرت است و فاصله من را با تیم افزایش میدهد و قدرت مدیریت من را بهتر درک میکنند، راهکاری نادرست یا کوتاهمدت برای رشد و موفقیت است.
مدیری رشد میکند که کارکنان واحدش، قدرتمند باشند. مدیرعاملی رشد میکند که معاونانش هر یک، در حد مدیرعامل یک شرکت بزرگ باشند. رییسجمهوری رشد میکند که وزرایش هر کدام در قد و قواره یک رییسجمهور باشند.
فلسفه به اشتراک گذاشتن دانش هم همین است. آنها که میآموزند و میآموزانند، رشد میکنند. آنها که میآموزند و انبار میکنند تا به موقع آن آموختهها را در لباسی مناسب به دیگران بفروشند، دیر یا زود، با تغییر فصل و تغییر سلیقه، باید لباسهای قدیمی را بدون استفاده و کاربرد، کنار خیابان بگذارند و رها کنند.
بالا بردن دیگران، اگر همزمان به بهبود توانمندیها و نگاه خود فکر کنیم، هزینه ندارد. دیگران پلهای میشوند برای بالا رفتن ما و ما پلهای برای رشد آنها و این بازی ادامه پیدا میکند. حتی اگر دیگرانی را دیدیم که از این بازی، سرپیچی و سوءاستفاده کردند، ما نباختهایم. ما تجربهای کسب کردهایم که شریک و همراه و کارمند و دوست توانمند و شایسته را از همراه ناشایسته تشخیص دهیم. این مهارت را دیر یا زود باید آموخت. چه بهتر که زودتر بیاموزیم.
اتیکت، از موضوعات ساده اما فراموش شده در فرهنگ ماست. چه در زندگی شخصی و چه شغلی. چه در ارتباطات روزمره و چه در مذاکرات تجاری. اتیکت مجموعه آدابی است که توجه به آنها و رعایت آنها میتواند موجب رشد شخصی و شغلی ما بشود. همه آن آدابی که میبینیم مذاکرهکنندگان قدرتمند رعایت میکنند. مدیران آموزش دیده در محیط کار مورد استفاده قرار میدهند. کارمندان جوان با استفاده از آنها میکوشند موقعیت شغلی خود را سریعتر ارتقا دهند و دوستان و آشنایان، میکوشند با اتکا به آنها لحظات بهتری را برای خودشان و دوستانشان خلق کنند.
در بسیاری از کشورهای توسعهیافته، اتیکت زندگی در قالب درسهای مختلف در دبیرستانها و اتیکت کسبوکار در دانشگاهها آموزش داده میشود. اما اگرچه در کشور ما بهصورت پراکنده به این حوزه توجه شده، اما بهصورت منسجم به آن پرداخته نشده است.
* کارشناس مدیریت