برخی بر این باورند که مدیریت قدرتی ماورایی دارد؛ قدرتی که میتواند شرایط را به کلی تغییر دهد و ناممکن را ممکن کند. شاید بسیاری از ما فکر کنیم که برخی مشاغل از جمله شغلهای بازاری نیازی به قدرت مدیریت ندارد و داشتن تجربه میتواند به تنهایی برای آنها کافی باشد، غافل از اینکه فعالیت در بازار به این دسته از مدیران فوتوفنهای رفتار مدیریتی را نشان میدهد و در واقع آنچه باید با دانش کسب شود، با تجربه به دست میآید.
قدیمیهای بازار خوب میدانستند که چطور میتوانند تجربههای خود را در مدیریت به کارگیرند تا سود بیشتری کسب کنند. شاید در گذشته تنها شغل مشاور املاک بهعنوان شغل واسطهای یا دلالی محسوب میشد، اما با گذر زمان طریقه کسب پول هم تغییر کرده و باید فراتر از آن عمل کرد. اکنون مشاغل زیادی مانند فروش تلفن همراه، لپتاپ، موادغذایی و بسیاری که میتوان نام برد، مشاغل واسطهای به شمار میآیند. یکی از دلایل گسترش اصناف واسطهای این است که کارخانههای تولیدی نمیتوانند بهصورت مستقیم با مشتریان خرد روبهرو شوند.
از این رو، باید محصول خود را بهصورت کلان به خردهفروشان عرضه کنند و آنها این وظیفه را بر عهده داشته باشند تا با مشتریان معامله کند. تصور کنید که اگر هر یک از کارخانههای موادغذایی قصد داشت که بهصورت مستقیم محصولات خود را عرضه کند در این صورت هم میزان اجناس در بازار کاهش مییافت و هم به دلیل تقاضای یک محصول قیمت تولید آن رشد میکرد و به دنبال آن قدرت خرید خانوار بسیار پایین میآمد. از سوی دیگر، ایجاد شغل در جامعه روند نزولی را طی میکرد، درنتیجه بیکاری در کشور حاکم میشد و تولید ناخالص داخلی و همچنین تولید ناخالص ملی تعریف چندانی نداشت. بنابراین، هرچند معمولا نگاه چندان مثبتی به مشاغل واسطهای وجود ندارد، اما وجود آنها ضروری است و از مدیریت این مشاغل میتوان سود آسان و کم دردسری را نصیب خود کرد.
از این شاخه به آن شاخه
برای اینکه فعالیت مفیدی داشته باشید و در کار خود پیشرفت کنید، باید چند نکته را در نظر بگیرید که در رأس آنها مشتریمداری است. شاید با این موضوع بسیار برخورد کرده باشید که یک نفر از یک شغل به شغل دیگری میرود و بعد از دو سال شغل جدیدی برای خود انتخاب میکند. شاید این سوال پیش بیاید که چرا فرد مورد نظر هر روز سراغ یک شغل میرود. آیا قصد کسب درآمد بیشتر دارد یا میخواهد بهترین شغل را برای خود برگزیند؟ این افراد از قدرت مدیریت بهرهمند نیستند و در زندگی شخصیشان هم با مشکل روبهرو میشوند. برای فعالیت در هر شغلی ابتدا باید نظم داشت که یکی از ضروریات مدیریت است.
به این معنا که هر رویکرد یا اتفاقی که رخ میدهد، در دفتری ثبت میشود، البته نه بهصورت خاطرهنویسی بلکه بهصورت یک دیدگاه مدیریتی. ممکن است اسنادی که شما جمعآوری میکنید سالیان سال هم به کارتان نیاید، اما یک زمانی که از لحاظ مالی با مشکل مواجه شدید و تراز مالی کسبوکارتان با یکدیگر برابر نبود میتوانید از این اسناد کمک بگیرید. حضور مداوم در یک شغل فرد را به یک کارشناس در آن حوزه تبدیل میکند. بهعنوان مثال، یک میوه فروش میداند که در چه زمانی چقدر میوه وارد مغازه کند تا خرابی میوهها به او ضرر نزند. مدیریت میتواند در زندگی شخصی هم به کارتان بیاید، اگر حتی رفتار مدیریتی داشته باشید و نشان دهید که مسئولیتپذیر هستید حتما در زندگی و شغلی که انتخاب میکنید موفق خواهید شد.
از صفر شروع کنید
بسیار شنیدهایم که فلان فرد که اکنون سرمایه فراوانی دارد، از صفر شروع کرده و اکنون به اینجا رسیده است. اگر با یکی از این افراد گفتوگو کنید متوجه میشوید، در حوزهای که به آن علاقه داشته، بهصورت مداوم مانده و به اصطلاح خاک آن بخش را خوردهاند. درست است که با حقوق اندک نمیتوان به سرمایه کلان دست پیدا کرد، اما قدرت ریسک و همچنین مدیریت این افراد بسیار بالاست و از همین طریق توانستهاند سرمایه خود را چند برابر کنند.
برای شروع یک کسبوکار حتما به یک سرمایه کلان نیاز نخواهید داشت و تنها یک فرآیند مدیریتی میتواند شما را از فرش به عرش ببرد. البته با سرمایه کلان هم یک اشتباه میتواند خلاف این قانون را برای شما اجرایی کند. اکنون در خیابان ولیعصر تهران در محدوده چهار راه ولیعصر تا چهار راه زرتشت دو مغازه سیب زمینی فروشی وجود دارد که سرمایه این افراد برای فعالیت تنها یک گونی سیب زمینی است اما توانستهاند با ایدهای که در ذهن پروراندند، درآمد زیادی برای خود کسب کنند. همیشه موضوع به این سادگی نیست و باید فاکتورهای زیادی را در نظر داشت، اما یک ایده خوب میتواند جرقهای برای پیشرفت باشد.
ایده داشته باشید
یکی از اصول مدیریت ارائه ایدههای مبتکرانه و منحصر به فرد است. برای کسب درآمد کمی ذهنتان را آرام کنید و به جای فعالیت در مشاغل مختلف کمی سعی کنید ایدههای جدید در ذهنتان بپرورانید. برخی مشاغل با خدمات بیشتر توانستهاند نامی به هم بزنند و در مدت کوتاه خودشان را بر سر زبانها بیندازند. بهعنوان مثال، یک سرمایهدار در کشور امریکا پیشانی و دست و صورت خود را اجاره میدهد و با شرکتهای بزرگی مانند مایکروسافت قرارداد بسته و تبلیغات آنها را روی صورت خود نصب میکند و در خیابان راه میرود تا همه افراد این تبلیغ را مشاهده کنند. این ایده ممکن است در حال حاضر یک ایده پیش و پا افتاده باشد، اما مبتکر این ایده اکنون مدیر یکی از بزرگترین شرکتهای تبلیغاتی امریکا است که شعبههای زیادی در سراسر جهان دارد. پس هر ایده جدیدی را جدی بگیرید و روی آن کار کنید؛ حتی اگر این ایده در نگاه اول احمقانه به نظر برسد.