گروه «فرصت امروز»: ژنتیک و شغل؛ آدمها علاوه بر کد ژنتیکی و اثر انگشتشان فاکتورهای دیگری هم دارند که میتواند آنها را از هم متمایز کند. بعضی از این فاکتورها مختص خودشان است و از فردی به فرد دیگر متفاوت است، مانند شغل انسانها. شغل هر فرد در یک جامعه تعیینکننده سبک زندگی افراد نیز هست. اینکه چگونه بپوشی، در چه رستورانی غذا بخوری، برای تفریح به کجا سر بزنی و مقصد سفرهایت کجا باشد و... درآمد و اقتصاد و مدیریت اقتصادی هر فرد تاثیر مستقیم در سبک زندگی وی دارد.
از این رو در این شماره از قاب اقتصاد در پرونده ای تحت عنوان «ژنتیک و شغل» به سبک زندگی مردمی پرداختهایم که با آنها شاید در طی روز بیشتر سر و کله میزنیم... روایت یک راننده تاکسی، یک پیک موتوری، یک کاسب و مغازه دار... در کنار نگاه یک نویسنده به زندگیاش که با کلماتش درآمدزایی میکند و با کلمه زندگی میکند به همراه نگاه یک جامعهشناس اطلاعاتی در مورد سبک زندگی و نسبتش با شغل ما آدمها به ما میدهد. آدمهایی که شاید هر روز از کنارشان عبور میکنیم اما نگاه دقیقی به تفاوتهایی که با ما یا دیگران دارند نمیاندازیم.
***
درباره آدم هایی که هر روز از کنارشان رد می شویم
زندگی روی خط صــــــــــــــــــــــاف
وقتی سوار ماشین میشوم قبل از اینکه جابهجا شوم تا مسافران دیگر سوار شوند، بلند و پرانرژی میگوید: «سلام عصرتون به خیر» به چیزی که شنیدهام شک میکنم، گوشی هدفون را با تعجب از گوشم خارج میکنم و میپرسم: «بله؟» میگوید: «سلام خسته نباشید» و کمی خجالتزده میگویم: «سلام شما خسته نباشید» به تکتک مسافران سلام میکند و مقصد دقیقشان را میپرسد، محترمانه میگوید: «اگر صدای ضبط اذیتتون کرد بگید خاموش کنم»
کسانی که مسافر ثابت این خط هستند راننده پرانرژی را میشناسند، اما کسی که برای نخستینبار با او برخورد دارد کمی متعجب نگاهش میکند، انگار همهمان عادت کردهایم به رانندههای آرام و کمحرف و گاهی هم اخمآلود، پولهایی که از مسافران میگیرد با حوصله لای سررسیدی که روی داشبورد دارد میگذارد، جوان است و به نظر بعید میآید که اینقدر به شغلش علاقه داشته باشد، میگوید: «من برای شغلم خیلی ارزش قائلم، اصلا شغلمو یک کار سطح پایین نمیدونم، فکر میکنم نگاه من تعیین میکنه شغلم چه جایگاهی داشته باشه».
یکی از مسافران میگوید: «ایشون حتی اگر ساعت 10 شب هم سوار ماشینش بشی همین قدر انرژی داره» آقای راننده وقتی شنونده خوبی را میان مسافرها پیدا کند از زندگیاش میگوید: «من تو زندگیم دستانداز زیاد داشتم، تو یه دورهای کلا چپ کردم، همه چیزمو از دست دادم، اما دوباره همه چیزو از نو ساختم، ما زندگیمون تو چند تا چیز خلاصه شده، چراغ قرمز، ترافیک، جر و بحث سر کرایه» و با خنده میگوید: «حتی این برچسبهای تاکسیرانی هم باعث نشده مشکل ما حل بشه، اما شما اگر یه ساعتهایی بیاین سر خط بچهها رو ببینید، متوجه میشید که ممکنه که این آدما از صبح بیان سر کار تا آخر شب دنده عوض کنن و با مسافر سر و کله بزنن اما هوای همدیگه رو دارن، هوای مسافرها رو هم همینطور، بماند که بعضی وقتا جاهای دیگه میبینیم که با هم سر یه مسافر گلاویز میشن. من منظورم اون دسته از همکارام نیست، همین خط ما انقدر بچهها هوای همو دارن که چند وقت پیش یکی از همکارا بچهاش مریض شده بود همهمون دخل اون روزمونو جمع کردیم دادیم بهش برای داروهای بچهش» و مثالهای دیگری هم میآورد برای اثبات اتحادی که همکارانشان دارند میگوید: «تفریح ما همینه که بین ساعت کاری بشینیم یه چای با هم بخوریم و یه گپی بزنیم، البته من ساعت چهار تا شش میرم باشگاه ولی بقیه که خرج زندگیشون از این راه در میاد نمیتونن کارو ول کنن برن دنبال تفریح، یا ورزش».
حالا اوست که سوال میپرسد از شغلم و اینکه از درآمدم راضی هستم یا نه و سوالاتی از این دست، میگویم: «روزنامه میخونید؟» و جواب میشنوم: «روزنامههای ورزشی رو گاهی میخریم میخونیم همگی، یه وقتایی ما هم یه برنامه نود کوچیک داریم سرخط با همکارا، نقد و بررسی فوتبال و بازیهای روز، شاید باورتون نشه مدتهاست بازی فوتبال رو زنده از تلویزیون ندیدم، همیشه از رادیوی ماشین دنبال میکنم بازیها رو». در مورد مشکلات شغلیش میگوید: «مگه میشه کاری مشکل نداشته باشه، بستگی داره چهجوری به مشکل نگاه کنی، یه وقتی هست همین جر و بحثایی که داریم سر کرایه میشه بزرگترین مشکل، یه وقتی هم هست وقتی مسافرا با موبایل کنار گوشت بلندبلند صحبت میکنن میشه بزرگترین مشکل، هم بستگی به روحیات آدم داره و هم نوع نگاهش».
وقتی میخواهم پیاده شوم میگوید: «راننده تاکسیها با همه جور قشری تو جامعه سر و کار دارن، به جرات میگم اجتماعیترین آدمهای جامعه همین همکارای ما هستن، اما اگر خوب نگاه کنید به شرایط کاریشون و سختی کارشون متوجه میشید که گاهی اگر بدخلقی میکنن یا بیحوصله هستن حق دارن، رانندگی کردن تو سرما و گرمای تهران با این ترافیکش کار آسونی نیست».