رضا نامجو: گویا با هزار رشته با جان خاکیان پیوند دارد. موسیقی را میگویم و تاکید میکنم که مهم نیست در مورد آن چه نظری داشته باشید، در هر حال مطمئن باشید که از آن گریزی ندارید. اینچنین است که کسبوکارهایی هم پیرامون نغمههای شفابخش شکل میگیرد. از ساختن ساز بگیر تا آموزش، تولید و اجرای موسیقی و چندین و چند کسبوکار دیگر. آموزش اما همه اما و اگرهای اقتصادی یک کسبوکار را دارد و علاوه بر آن عشق هم میخواهد. بهترین حالت وقتی است که ایام به کامت باشد یعنی لذتبخشترین کار را انجام دهی و چرخ زندگی هم بچرخد. نکتههای اردشیر کامکار، استاد چیرهدست کمانچه، در مورد موضوع آموزش موسیقی و زوایای پنهان مدیریت یک آموزشگاه موسیقی، نکتههای استاد سرد و گرم چشیدهای است که آنچه میگوید را آسان به کف نیاورده است. با هم این گفتوگو را میخوانیم.
در آغاز این گفتوگو علاقه مندم نظر شما را به عنوان یک نوازنده با تکنیک و البته مدرس خوشنام در عرصه تدریس درباره تدریس موسیقی و ویژگیهای معلم بودن بدانم.
به نظر من لازمه تدریس کردن و معلم موسیقی بودن، نوازنده قوی بودن نیست. بعضیها هستند که نوازنده خوبی هستند، اما معلم خوبی نیستند. برعکس این ماجرا هم وجود دارد. تدریس به صبر و حوصله احتیاج دارد، علاوه بر آن یک معلم خوب باید بتواند شاگرد را کنترل کند و او را به مسیر درست هدایت کند. فقط بحث موسیقی مطرح نیست، بنابراین معلمی کار چندان سادهای نیست.
بنابراین، حضور چه عناصری در کنار هم لازم است تا بگوییم یک استاد موسیقی شایستگی تدریس کردن را دارد؟
در درجه اول تخصص کار اوست. او باید تکنیک کار را آموخته باشد. (درست است که گفتم برای ورود به تدریس موسیقی لازم نیست معلم خوب نوازنده خوبی باشد، اما منظورم از نوازنده خوب، نوازندهای در رده های خیلی بالا بود). او حتماً باید به لحاظ تکنیکی قوی باشد تا بتواند جوابگوی نیاز شاگرد باشد. در طی دورانی که او با یک شاگرد کار میکند، ممکن است در کلاس سوالهایی مطرح شود و او باید بتواند از پس آنها بر بیاید.
از سوی دیگر، او باید از لحاظ روانشناسی و اجتماعی بتواند با شاگرد تعامل داشته باشد و از پس امیدوار کردن شاگرد به ادامه کار بر بیاید. باید بتواند شاگرد را تشویق کند و به علاوه تشخیص دهد، کدامیک از شاگردان استعداد و توانایی بالاتری دارند تا قضیه را به شاگرد بفهماند و او را هدایت کند.
طی سالهایی که از سابقه تدریس شما در آموزشگاههای مختلف میگذرد، آیا با نمونههای بد تدریس یا تجربه مناسبی که مسیر در آن درست طی شده باشد، مواجه شدهاید؟
بله حتما. برخی از شاگردانی که به من مراجعه میکنند، میگویند شش سال کار کردهاند، اما صاحب تکنیکی معادل با این شش سال نیستند و از تکنیک مناسب زمانی که برای آموختن موسیقی صرف کرده برخوردار نیستند. البته من برای تحلیل این قضیه دو فرض را متصور میشوم. در ابتدا میگویم ممکن است شاگرد تلاشگر نبوده و بنابراین تقصیری متوجه آموزشگاه و معلمش نیست. از سوی دیگر، ممکن است معلم و آموزشگاهی که او را راهنمایی کردهاند، کار را درست انجام ندادهاند.
شما با جایگاه ویژهای که در نوازندگی و آهنگسازی در موسیقی ایرانی دارید، با چه انگیزهای این کار را ادامه میدهید؟
من هنوز هم که هنوز است، تدریس را دوست دارم. از ابتدا و وقتی برای نخستین بار 35 سال پیش مشغول تدریس شدم، این کار را با تمام میل دوست داشتم. همیشه به این موضوع علاقهمند بودهام که آنچه را در طی این سالها آموختهام بتوانم انتقال دهم. البته میدانم این انتقال دادن کار سختی است و ممکن است از عهده من برنیاید. شاید خود من هم در این شرایط حوصله چندانی نداشته باشم، اما دوست دارم این آموختهها به نسل جوان منتقل شود.
در این بین استادی داشتهاید که به شما چگونگی درس دادن را آموزش دهد؟
ما بهصورت تجربی تدریس میکنیم اما آموزش ندیدیم که چگونه آموزش دهیم. بلکه صرفا براساس تجربهای که آموختهایم و معلمهایی که در این سالها داشتهایم، به گذشته بازگشت داشتهایم. بهعنوان مثال، نخستین معلم من پدرم بود. او در برخی موارد خیلی سختگیر بود و در پارهای موارد تحمل زیادی داشت. بنابراین پس از گذشت این 35 سال من هم جایگاهی را از این منظر پیدا کردهام که چگونه باید آموختههایم را انتقال دهم.
آیا اداره آموزشگاههای موسیقی و حضور در سمت استاد موسیقی در این آموزشگاهها با توجیه اقتصادی همراه است؟
به تعبیر من استادان با دادن سهمی مشابه به دو مقوله انتقال آموختهها و نگاه به زمینههای اقتصادی کار تدریس، وارد این حوزه میشوند. اما در برخی موارد استادان با توجه به وضعیتی که دارند و با نظر به اینکه تدریس تنها زمینهای است که برای آنها رهاورد اقتصادی به همراه دارد در این حوزه فعالیت میکنند.
متاسفانه در خیلی از موارد ما شاهد این قضیه هستیم که موسسات و آموزشگاههایی در زمینه موسیقی فعـــالـیــت میکنند که به جای آموزش هنرجویان و علاقهمندان به هنر موسیقی تنها به کسب درآمد میاندیشند. در همین زمینه متاسفانه برخی از افراد موسیقی میآموزند صرفا با این نیت که با تدرس درآمد کسب کنند. حتی برخی به سراغ سازهای ساده میروند.
شخصا با این قضیه مواجه شدهاید؟
موردی برای من پیش آمد که برخی از دانش آموختگان موسیقی را آزمودیم تا سطح کیفی آنها را محک بزنیم. خیلی از آنها به سراغ ساز دف رفته بودند، زیرا آموختن آن در مقایسه با سازهای دیگر کار راحتتری است. در جمع 200 نفرهای که قرار بود آزمون بدهند، حدود 150 نفر دف میزدند. سوال ما این بود که این همه نوازنده مگر چند شاگرد دارند. هنوز خود آنها پخته نشده بودند و برای آماده شدن برای تدریس به زمان احتیاج داشتند. به همین دلیل است که من میگویم معلمی تجربه میخواهد و کار هر کسی نیست.
به علاوه خیلی از هنرجوها علاوه بر هزینه کردن برای آموختن موسیقی از آن طرف ایران نزد من یا دیگران میآیند. خوب است که کمی دلسوزی کنیم. برخی مواقع که هنرجویان من از شهرهای دور میآیند. میگویم دست این جوانها را باید بوسید که از راه دور میآیند تا هنر بیاموزند. ما خودمان حوصله نداریم برای آموختن موضوعی چند قدم آن طرفتر برویم، اما برخی از هنرجوها دوری راه را برای فراگیری موسیقی به جان میخرند. من دوست دارم چنین کسی نتیجه بگیرد. اما برخی این کار را تنها از منظر اقتصادی مورد توجه قرار میدهند.
وجود موسساتی که در زمینه تدریس موسیقی تخصصی ندارند، چقدر میتواند در پایین آوردن سطح موسیقی تاثیر بگذارد؟
طبیعتا زیاد. زیرا خانوادهای که با عشق و علاقه فرزندش را برای فراگیری موسیقی به آموزشگاه میفرستد، در صورتی که پس از مدتی فرزندش به نتیجه خوبی نرسد، به آموزشگاهها دید بدی پیدا میکند و دلزده میشود. آنها در این شرایط نمیدانند به کجا اعتماد کنند. راه چاره این است که نهادهایی که آموزشگاهها را به لحاظ کیفی کنترل میکنند باید نظارت خود را بیشتر کنند.
منظور شما متوقف کردن فعالیت اینگونه آموزشگاههاست؟
اصلا. منظور من این نیست که بروند و در آن آموزشگاهها را ببندند. کافی است آنها را در مسیر حرفهای قرار دهیم تا از هر کسی برای پول درآوردن استفاده نکنند. این خیلی طبیعی است، آموزشگاهی که صرفا به منظور رسیدن به سود اقتصادی تاسیس شده مدیری دارد که به کیفیت آموزش اهمیت چندانی نمیدهد. زیرا به منظور رسیدن به سود بیشتر از مدرسانی با سطح پایینتر آموزشی استفاده میکند.
آقای کامکار! اگر بنا باشد حداقل ثمره فعالیت آموزشگاههای موسیقی را بیان کنید چه میگویید؟
حداقل امتیاز رونق گرفتن آموزشگاههای موسیقی این است که مردم را با ساز آشنا میکند. همانگونه که شما هم مستحضرید، رادیو و تلویزیون حتی ساز را هم به مردم معرفی نمیکنند. در این میان، یکی از وظایفی که آموزشگاهها به عهده دارند این است که ساز را به مردم معرفی کنند. حتی در برخی موارد پیش آمده، هنرجو برای شرکت در کلاس کمانچه اسمنویسی میکند، اما نمیداند کمانچه چه شکلی دارد. به همین دلیل، حضور آموزشگاهها باعث میشود ساز بین مردم برود و مردم با هنر موسیقی آشنا شوند.
البته لازم میدانم، به این نکته هم اشاره کنم که در نهایت عشق به موسیقی شاگرد را به سمت راه درست میبرد. کسی که برای وقتگذرانی ساز نمیزند و به خاطر عشقش کار میکند، معلم واقعی را پیدا میکند.کسی که ساعتها وقت صرف میکند و مسافت طولانی را طی میکند تا برای شرکت در کلاس یک استاد به شهر دیگری برود، عاشق این هنر است. بنابراین، میتوانم بگویم قسمت زیادی از این ماجرا به خود شاگرد و هنرجو مربوط است. مردم باید شناخت پیدا کنند و آگاهانهتر به این سمت بیایند. اما باز هم باید بپذیریم در این مسیر بعضی از آموزشگاهها خنثی عمل میکنند.
حرکت کلی موسسات و آموزشگاههای موسیقی را در شرایط حاضر چگونه ارزیابی میکنید؟
در کل مثبت ارزیابی میکنم. زیرا اگر نگاهی به سی و چند سال پیش و حتی قبل از انقلاب بیاندازیم، تعداد نوازندههای خوب در شرایط کنونی افزایش بیشتری داشته است. در زمینه ساز خودم، یعنی کمانچه خیلی از جوانها که وارد عرصه نوازندگی شدهاند، سطح بالایی دارند. حتی در مورد سازی مثل گیتار هم وضعیت اینگونه است. تا آنجا که سابق بر این حتی یک نفر هم نبود که ساز را آنچنان خوب بزند که به دل بنشیند، در حالی که الان با روشن کردن رادیو نوای گیتاری میشنوید که احتمال دارد با قطعیت بگویید یک نوازنده خارجی آن را میزند اما نوازندهاش یک جوان ایرانی باشد.
بنابراین، در مجموع وضعیت به مراتب از گذشته بهتر است. ممکن است بسیاری از آموزشگاهها ارزش هنری نداشته باشند، اما حتی آنها هم موسیقی را ترویج میدهند و فرهنگ حضور موسیقی در جامعه را جاافتادهتر میکنند. این نکته را هم باید مدنظر قرار دهیم که فعالیت گسترده آموزشگاههای موسیقی برای جامعهای که امروز در آن زندگی میکنیم، بسیار مفید است، زیرا جامعه ما نیازمند چنین فضایی است. با این حال، متاسفانه خیلی از آموزشگاههایی که هماکنون مشغول فعالیت هستند، به لحاظ سطح کاری نمیتوانند هنرمند تربیت کنند و بنابراین موسساتی که به این اصل اهمیت میدهند، در اقلیت هستند.