پنجشنبه هفته گذشته، سالن همایشهای صداوسیما شاهد برگزاری بیست و هفتمین گردهمایی فرماندهان مهندسی رزمی جنگ جهاد بود. در این مراسم وزیر بهداشت نیز حضور داشت و پس از سخنرانی درباره برخی از مسائل با خبرنگاران صحبت کرد. یکی از مواردی که این مقام مسئول نسبت به آن تأکید داشت، موضوع زیادهروی در مصرف برخی از اقلام غذایی مانند روغن، شکر، قند و. . . بود. وزیر در جمع خبرنگاران از فرهنگ غلطی گفت که متأسفانه بین مردم جامعه رواج پیدا کرده و امراض بسیاری را نصیب اقشار مختلف کرده است. اگرچه خبرنگاران درباره میزان مصرف روغن از وی سوال پرسیدند اما ارشدترین مقام وزارت بهداشت، نسبت به بدمصرفی و زیاده روی در خوراکیهای دیگری مانند شکر، قند و نمک هم اظهارنظر کرد.
هاشمی اعتقاد داشت برخی از مردم حرف پزشکان و متخصصان را باور نمیکنند و به همین خاطر در طول زندگی دچار بیماریهایی مانند فشار خون، چربی یا حتی کوری چشم میشوند. از صحبتهای این مقام مسئول، اینگونه به نظر میرسیدکه وی معتقد است سطح باورپذیری مردم اندک بوده و گروهی آنچه را از طرف اهل فن به اطلاع آنها میرسد، باور نمیکنند.
با توجه به افزایش روزانه میزان بیماریهایی که بهنوعی با بدمصرفی ارتباط دارند، باید گفت که گروه موردنظر وزیر، از تعداد افراد بالایی برخوردارند. بنابراین قشر وسیعی از مردم در این بازه قرار میگیرند. حال زیادهروی در مصرف این کالاهای نسبتا مضر را مقایسه کنید با میزان مصرف ماده مغذی مانند شیر و لبنیات.
طبق آمارهای موجود، مصرف روغن در کشور، نسبت به میزان جهانی آن شش تا هفت کیلوگرم بالاتر است اما مصرف شیر حداقل 50 کیلوگرم با میانگین دنیا فاصله دارد. (سوای اینکه در کشورهای پیشرفته، مصرف شیر به بیش از 300کیلوگرم در سال برای هر نفر نیز میرسد) به راستی چرا این اتفاق میافتد؟ دلیل اینکه مردم جامعه نسبت به برخی اقلام مفید خوراکی، اقبال خوشی نشان نمیدهند، چیست؟ مگر آنها دوست ندارند زندگی سالمی داشته باشند؟ آیا نباید چنین جریانی را به عدم آگاهی و فرهنگسازی در رسانههای عمومی، مرتبط دانست؟
دوستی میگفت: «من در سن 32 سالگی متوجه شدم که جذب کلسیم برای استخوانها تنها تا 30سالگی امکانپذیر است؛ مطمئناً اگر چند سال زودتر از این موضوع مطلع میشدم، مصرف این ماده مغذی را در برنامه روزانهام قرار میدادم. اما حیف که سهل انگاری کردم!»
این تنها یک نمونه از میلیونها نفری است که به خاطر نداشتن آگاهی، فرصت را از دست میدهند و معلوم نیست که از نظر سلامتی، چه آیندهای در انتظار آنهاست. هرچند مصرف لبنیات تا آخر عمر توصیه میشود اما دوران طلایی آن تا قبل از 30 سالگی است که اکثر مردم از آن بیاطلاع هستند. به نظر میرسد که این موضوع به خود مسئولان بهداشتی مربوط باشد. به عبارتی کار فرهنگسازی برای تغذیه درست، یکی از مواردی است که میتواند در کاهش هزینههای درمانی برای بلندمدت بهشدت مؤثر باشد.
بارها و بارها درباره این مسئله سخن گفتهایم. اکنون میلیاردها پول صرف کارهای درمانی میشود اما شاید اگر بخشی از این بودجه به طرح تغذیه درست اختصاص مییافت، در درازمدت شاهد کاهش بیماری و هزینههای هنگفت درمانی در جامعه میبودیم. زیرا تا تغذیه درست نشود، طرحهای درمانی شاید در یک مقطع، جوابگو باشد اما همانطور که گفته شد، در دورههای طولانی چارهساز نخواهد بود و مسئولان تا ابد باید برای درمان بیماران اینچنینی، بودجههای سرسامآور را هزینه کنند. اکنون وزیر بهداشت معتقد است که مردم حرف پزشکان را باور نمیکنند و همچنان در مصرف مواد مضر، زیاده روی میکنند. حال سوال اینجاست که وزارت بهداشت برای باورپذیری مردم درباره موادخوراکی چه کرده است؟ چه میزان بودجه برای این امر اختصاص یافته است؟ آیا اگر اطلاع مردم افزایش یابد، تعادل در مصرف را به همراه نخواهد داشت؟
به جرات میتوان گفت اکثر اصول تغذیهای که بین مردم دهان به دهان میشود، منتهی به شنیدههایی است که شاید بعضی از آنها پایه علمی نداشته باشند. شکی نیست که اگر این آموزهها همراه با استدلالات منطقی و علمی باشد، بستری برای باورپذیری مردم فراهم میکند که در تبدیل شدن آن به فرهنگ، نقشی اساسی دارد. این نهاد دولتی میتواند با برگزاری جلسات آموزشی در فرهنگسراها برای زنان خانهدار، بسیاری از این مشکلات را حل کند. وقتی مادران خانواده از بایدها و نبایدهای تغذیهای مطلع باشند، سعی میکنند این اصول را در آشپزخانه و هنگام پخت غذا رعایت کرده و در این راستا فرهنگ خوراکی یک خانواده اصلاح میشود.
گذشته از این میتوان همراه کلاسهای آموزش آشپزی، اطلاعات موردنظر را به هنرجویان تزریق کرد که برای این منظور لازم است مربیان آشپزی، دوره تربیتی را بگذرانند. البته گنجاندن فصول مربوط به این مبحث در کتابهای درسی نیز شیوهای است که میتواند راهگشا باشد. چرا کودک دبستانی از دوره طلایی مصرف شیر اطلاعی ندارد؟ این سوالی است که برای حل آن، لازم است کارگروهی متشکل از وزارت بهداشت و آموزشوپرورش، تشکیل شده و معلمان را در این زمینه آماده کنند. بههرترتیب، راههای بسیاری برای این منظور وجود دارد که در صورت مفید بودن، جامعهای سالمتر در انتظار این مرز و بوم در آینده خواهد بود. فقط کمی همت میخواهد و برنامهریزی.