همانگونه که همه ما انسانها ممکن است در برههای از عمرمان دچار کسالت و بیماری شویم، سازمانها نیز به مثابه یک انسان ممکن است بیمار شوند و همانگونه که بیماری سازمانها ممکن است موجب تحلیل رفتن قوای جسمی و روحی شود، بیماری محیط کسبوکار و سازمانها نیز ممکن است که خود را در کاهش فروش و سود و عدم رضایت مشتریان و کارکنان نشان دهد. سکوت سازمانی پدیدهای است که در آن کارکنان و اعضای سازمان و محیط کسبوکار به علتهای فردی، سازمانی، مدیریتی یا سایر علل در مقابل مسائل مهم و حیاتی سازمان خود سکوت اختیار کنند و در واقع نوعی بیتفاوتی و بیمسئولیتی کارکنان نسبت به مسائل سازمانی و محیط کار است که شاید در خیلی از سازمانها و کسب وکارهای مختلف نظارهگر آن بودهایم.
در این نوشتار سعی بر آن داریم تا شما را با اسباب و علل ایجاد این نوع سکوت و بیتفاوتی سازمانی بیشتر آشنا کنیم. شاید برای شماهم اتفاق افتاده باشد که گاهی در محیط کسب وکار یک ایده یا یک پیشنهاد خوب راجع به بهبود شرایط کاری در نظر دارید، اما به علت اینکه احتمال میدهید این پیشنهاد شما با بیتوجهی سازمان یا مدیر مربوطه مواجه شود از بیان آن خودداری میکنید.
بله، خوب حدس زدهاید! مهمترین دلیل بیتفاوتی کارکنان و اعضای سازمان در واقع بیتفاوتی مدیران ارشد و سازمان نسبت به این اظهارنظرها و پیشنهادات است، چرا که وقتی یک کارمند احساس کند حرفهای وی از جانب مدیر یا سازمان با بیاعتنایی مواجه میشود یا حتی اگر هم توجه شود برای خود کارمند سودی در برندارد، بنابراین از بیان آن خودداری میکند.اینجاست که اهمیت دادن به اظهارنظرها و پیشنهادات آنها اهمیت پیدا میکند و شرکتهای موفق و پویا هنگام اظهارنظر کارکنان خود نهتنها از نظرات آنان استقبال میکنند، بلکه اگر ایده یا پیشنهادی دهند که منجر به بهبود فرآیند کارشود به فرد ایدهدهنده پاداش نیز اختصاص میدهند.
با دو اهرم توجه به اظهارنظر کارکنان و اختصاص پاداشهای مالی میتوان اعضای سازمان را از این بیتفاوتی مضر بیرون آورد. اگرچه این مهمترین دلیل بود اما قطعا تنهاترین دلیل نیست. عامل دیگر را میتوان ساختارهای سازمانی قدیمی و متکی به فرد دانست، چرا که در این سازمانها اساسا حرف یک نفر مهم است و اظهارنظر دیگران جنبه صوری و نمایشی دارد، اما باید با اصلاح نحوه نگرش و اصلاح ساختار سازمانی بتوان افراد را در فرآیندهای مختلف درگیر کرد تا موفقیت سازمان را همانند موفقیت خود ببینند.
حتی گاهی اوقات دلیل اصلی بیتفاوتی خود کارکنان هستند، چراکه بنا به دلایلی همچون ترس از دست دادن مقام وموقعیت، مصلحتاندیشی، بیاعتمادی و بدبینی نسبت به مدیر یا حتی خجالتی بودن وکمرویی، از ابراز نظر و دخالت در امور سازمانی خودداری میکنند. در اینجا وظیفه یک مدیر خوب این است که با ابزارهایی که در اختیار دارد همانند اختصاص پاداش به اظهارنظرها و ایدههای مناسب، یا با فهماندن این موضوع که درگیر شدن کارکنان در کار و بیتفاوت نبودن آنها موجبات موفقیت خود آنها را به نوعی فراهم میآورد، مسئله را حلوفصل کند.
همچنین عوامل مدیریتی مختلفی هستند که موجب دامن زدن به این سکوت سازمانی میشوند که میتوان به مغرور بودن مدیر و توجه نکردن وی به دیگران اشاره کرد. که مسلما اگر مدیری بخواهد موفق شود باید ریشه غرور را در خود بخشکاند و نظرات بقیه را اعم ازتعریف و تمجید تا انتقاد را باآغوش باز پذیرا باشد.تنها در این صورت است که اعضای یک سازمان احساس مهم بودن میکنند و میتوانند مفید واقع شوند. اما همانگونه که در ابتدا گفتیم هر بیماری یکسری علائمی دارد که بعد از اندکی خود را هویدا میکند.
این بیماری سازمانی نیز علائم و عواقب خطرناکی در پیش دارد، چراکه موجب محدود شدن دامنه اطلاعات و دادهها میشود و مدیران هنگام تصمیمگیری از آنجا که از نظر سایر اعضای سازمان آگاه نیستند دچار یک نوع فقر اطلاعاتی میشوند، بنابراین تصمیمی که خواهند گرفت بدون پشتوانه اطلاعاتی خواهد بود. از بعد دیگر به علت بهاندادن به کارکنان و اعضای سازمان موجبات کاهش انگیزش و افزایش نارضایتی آنان رافراهم میکند وحتی در درازمدت ممکن است که استعدادهای سازمان آنجاراترک کنند. همچنین میزان مشارکت وخلاقیت در بین افراد را پایین آورده واز پویایی سازمان جلوگیری میکند که مجموعه این عوامل دست به دست هم میدهند تا مقدمات شکست فراهم شود.