صرف یک زندگی برای پژوهش از عهده هرکسی برنمیآید اما زو لوکاس کانادایی این کار را کرده است؛ زندگی در جزیرهای تقریبا خالی از سکنه و در کنار اسبها و سایر حیوانات وحشی. زندگیاش را دوست دارد و آرزویی برای بودن با جمعیت بیشتری از انسانها را ندارد. داستان این زن پژوهشگر را بخوانید.
زو لوکاس 21 ساله بود که در سال 1971 به جزیره سیبل آیلند رفت. او متولد و بزرگ شده شهر هالیفکس در نزدیکی این جزیره در کانادا است و از سال 1982 بیشتر وقت خود را در آنجا صرف کرده، در اردوگاه آنجا خوابیده و مایحتاج ساکنان جزیره را با هواپیما به آنجا آورده است. در طول این مدت او موضوع جمعیت اسبهای وحشی را پیگیری کرد، پژوهشی درباره شکار فکها به دست کوسهها انجام داد و منتشر کرد، درباره بسترهای دریایی مطالعاتی انجام داد و تعدادی نمونه پژوهشی برای موزه تاریخ طبیعی استان نووا اسکوتیا جمعآوری کرد. او همچنین به افزایش بودجه برای آوردن کارشناسان به این جزیره کمک کرد. کار او در 15 سال گذشته طبق قراردادی که با صنعت نفت و گاز دارد، جمعآوری اطلاعاتی درباره لاشه پرندگان مردهای است که جریان آب آنها را به ساحل رسانده است. هدف صنعت نفت و گاز از این تحقیقات بررسی اثرات زیست محیطی است که کار این نهاد بهجا میگذارد. در اینجا گفتوگویی را میخوانید که با این بانو انجام شده است.
چطور شد که به سیبلآیلند آمدید و اینجا ماندگار شدید؟
تصادفی بود. در کالج هنر NSCAD دانشجو و همزمان در کار ساختن جعبههای مخصوص ناهار خلبانها بودم. در آنجا با کسی آشنا شدم که در سیبل آیلند کار میکرد. درباره آنجا با هم صحبت کردیم و من بسیار به آنجا علاقهمند شدم.
کمی طول کشید اما کمکم توانستم به آنجا عادت کنم. در آنجا داوطلب شدم تا بهعنوان آشپز و دستیار در یک پروژه تحقیقاتی درباره فکها در سال 1974 فعالیت کنم. این روند چند سالی ادامه داشت تا اینکه کار در برنامههای بازیابی زمین را آغاز کردم. پس از آن نیز کارهایی برای اسبها انجام دادم. هر یک از پروژهها به بیشتر از دو پروژه منجر میشد. در نهایت هم قراردادی با شرکت صنایع انرژی دریایی بستم که به من امکان کار کردن در پروژههای زیادی را داد.
چطور به اسبها نزدیک شدید؟
شما میتوانید به اسبها خیلی نزدیک شوید، اما نباید آنها را لمس کنید. پرهیز از آزار اسبها کار سادهای است چون میتوانید زبان بدن آنها را بفهمید. همیشه سعی میکنم از شرایط بدنیشان باخبر باشم، بنابراین همیشه به محل نگهداریشان سرکشی میکنم تا ببینم کدامشان لاغر شده، کدامشان شرایطش خوب است، آیا کسی صدمه دیده یا اسبی حامله است یا خیر.
از آنجا که اسبها همیشه حفاظت شدهاند، دلیلی برای ترسیدن از انسانها برایشان وجود ندارد. البته میشود با رفتار اشتباه عصبیشان کرد اما اگر رفتار عادی خودتان را داشته باشید و فقط به زبان بدنشان دقت کنید، رفتارشان طبیعی خواهد بود. من وقت خیلی زیادی برای هر اسب بهصورت جداگانه نمیگذارم. اگر اینطور رفتار کنید، مثل من بدون مشکل خواهید بود. منظورم این است که این فرصت بسیار غنیمت است، اینطور نیست؟ بودن در کنار حیوانات وحشی و آزار ندیدن از سوی آنها. این کل تجربه من در این سالهاست؛ برای داشتن یک حیوان وحشی به آن نزدیک نشوید و آن را از خود نترسانید، این بهترین کار است.
در اوقات فراغت خود چه میکنید؟
کاری که انجام میدهم خودش نوعی سرگرمی است و وقتی من از واژه «کار» برای توصیف آن استفاده میکنم، تنها به این دلیل است که همه مردم متوجه منظورم از کلمه «کار» میشوند، وگرنه من آن را بهترین تفریح میدانم و نه کار. کاری که من میکنم در واقع نوعی کشف و شهود است. برای خیلی از کارهایی که انجام میدهم پولی دریافت نمیکنم. اگر کلا پولی نمیگرفتم باز حاضر بودم این کار را انجام دهم.
اگر مثلا برای تحقیق در مورد یک پرنده در ساحل قدم بزنم و ببینم که لاشه یک نهنگ مرده آنجا افتاده، حتما درباره آن هم اطلاعاتی جمع میکنم تا آن اطلاعات را در اختیار جاهایی که نیاز دارند، قرار دهم، اگرچه این کار معمول نیست. وقتی از میان حجم بزرگی از اطلاعات،نیاز خود را بیرون کشیدید تازه بررسی آنها و تهیه یادداشتهایی دربارهشان یا کار کردن روی دادههایشان آغاز میشود. اینجاست که خیلی چیزها برای نوشتن وجود دارد. در واقع بخش عمدهای از وقت من به نوشتن گزارشها اختصاص دارد.
من نیازی به استراحت ندارم چون کارم را با علاقه انجام میدهم. برایم مثل سرگرمی است. بعد از انجام کارم به محل اقامتم برمیگردم و فیلم تماشا میکنم. آنجا ما تلویزیون هم داریم. وقتی شب هنگام به رختخواب میروم معمولا یک ساعتی کتاب میخوانم اما واقعا آرزوی داشتن وقتی برای استراحت را ندارم.
آیا تا به حال دلتنگ زندگی در جایی با جمعیت بیشتر شدهاید؟
(با خنده) نه!