١- یكی از خوانندگان پاپ را نه به واسطه خواننده بودنش كه به دلیل رشته تحصیلیاش؛ ارتباطات میشناسم و با هم حشر و نشری داریم. با خیال راحت از آنجایی كه خب كسی چهرهاش را نمیشناسد - هیچ تصویری از ایشان در دسترس نیست- در یك كافه نشستیم و گرم بحث تیراژ محصولات فرهنگی- هنری بودیم كه گفت: تیراژ سیدی آهنگهایش ٢٥٠٠ نسخه است! خب این همان تاكیدی بر شنیدن كی بُود مانند دیدن است! برایش خواندم خوشبختیات آروزمه... حالا كافی است در همین روزنامهها صفحاتی را كه با موضوع كتاب منتشر میشود ورق بزنید ببینید و بخوانید گلایه اهل قلم را كه بهترین كتابشان در تیراژ ٤٠٠- ٥٠٠ نسخه منتشر میشود.
٢- شاید برای مدتی به گینه بیسائو سفر كنم، حالم خوب نیست. همه چیزمان به همه چیزمان میآید. نقدی به كسی كه با خبرسازیهای عجیب و غریبش دنبال كاسبی است، نیست، به هر حال او هم در این جامعه زیست كرده و برآمده از همین جامعه است. باورم نمیشود 4٠-30هزار نفر در اینستاگرامش به دعوت برای بغ بغو كردن، مینویسند بغ بغو. جالب اینجاست كه به دلیل نزدیكی ع و غ در صفحه كلید برخی از هواداران ممكن است چنان از خود بیخود شوند كه جای بغ بغ بنویسند بع بع! من میروم و اگر كمی اوضاع بهتر شد خبرم كنید حتما برمیگردم.
٣- «آیا كاركرد روشنفكری در ایران از مسیر اصلی و انتقادی خود خارج شده است؟» وقتی صحبتهای یوسف اباذری، جامعهشناس درباره واكنش مردم به درگذشت مرتضی پاشایی جنجال به پا كرد و آبها از آسیاب افتاد، شاید تنها این سوال بیجواب ماند. هفته پیش همین سوال هم با درگیری مجازی دو روشنفكر هم باز به میان آمد كه حتی كار به مناظره تلویزیونی كشید. دعوا سر حضور هنرمندان در مراسمی با حضور رییسجمهوری بود. كه یكی موافق و یكی مخالف بود. چرا روشنفكران جز خودانتقادی وارد گود دیگری نمیشوند؟ و دعوت به بغ بغو و بغ بغو كردن را بررسی نمیكنند؟ وجود چنین فاصلهای كه روشنفكران با دیگران دارند مجاز است؟ خطرناك نیست؟
٤- به قولی از قرار بغ بغو خود یك ردیف آوازی شده است! یكی هم آمده و زیر همین دعوت نوشته است؛ با عرض پوزش از تاخیر... بغ بغو! احساس مسئولیت اینچنینی برای انتشار كامنتی با این سر و شكل اگر در قبال مسئولیت اجتماعی وجود داشت...