شناسایی رقبا و ارائه تعریفی از آنها برای مشتری دو امر کاملاً متمایز است، بیشتر تمرکز مدیران در مورد چگونگی شناساندن شرکت خود به دیگران است اما این تنها نیمی از ماجراست مخصوصا هنگامی که با یک رقیب بهطور مداوم مواجه هستید. مشکل از جایی سختتر میشود که به این حقیقت پی ببرید که مردم اغلب در مقابل حمله مستقیم شما به رقبایتان گارد گرفته و ذهنیتی منفی از شرکتتان پیدا میکنند، برای مقابله با رقبا مقداری نرمخویی لازم است. راهحل بسیاری از شرکتهای بزرگ در این مورد استفاده از تبلیغاتی است که با انتقال مفاهیم مثبت از شرکتشان، رقبا را مجبور به موضعگیری منفی در قبالشان میکند.
ایده
قرار دادن شرکت خود در جایگاه مثبت بهسادگی این معنا را که رقبایتان در جایگاه منفی قرار دارند در ذهن عموم مشتریان القا میکند در عین حال انجام این عمل جسورانه به طرز تکامل یافته تا حدود زیادی به نحوه انتقال احساسات توسط شما بستگی دارد. برای مثال شرکتهایی که خود را طرفدار آزادی انتخاب برای مشتری میدانند در واقع بهطور ضمنی این مطلب را که رقبا مخالف آزادی انتخاب مشتری هستند به خریداران خود انتقال میدهند و همچنین کمپینهای مخالف سقط جنین نیز با استفاده از این راهحل مخالفان خود را نهتنها مخالف یک کمپین بلکه مخالف زندگی بشر قلمداد کرده و این مفهوم را بهخوبی به مردم منتقل میکنند.
انجام این راهحل در فضای خشک و کمتر احساسی صنعتی نیز کارساز است، شرکتهایی که خود را طرفدار کارآفرینی یا پیشرفت اقتصادی کشورشان معرفی میکنند بهطور ناخودآگاه این ذهنیت را که رقبایشان مخالف این امور هستند در ذهن مشتریانشان القا میکنند. مجبور کردن رقبا به موضعگیری منفی در قبال شما این مزیت را برایتان فراهم میکند تا اعتبار بیشتری نزد مشتریان پیدا کنید، حتی اگر رقبایتان بسیار قویتر از شما باشند نیز شما با استفاده از آن روش سهم بیشتری از بازار را تصاحب خواهید کرد.
آنچه باید در عمل انجام دهیم
*نکات مثبت را بیابید.
*روی نکاتی تأکید کنید که رقبایتان را مجبور به موضعگیری منفی کند.
*زیادهروی را کنار بگذارید، تنها روی نکات ضروری و مهم تأکید کنید.
*آماده مقابله به مثل رقبا باشید، آنها نیز این روش را علیه شما استفاده خواهند کرد.