فاصله استاندارد بین ریلها در همه جای دنیا و از جمله ایران 143.5 سانتیمتر است که عدد بسیار عجیب و غریبی است. حالا پرسش این است که این عدد از کجا و چطور به دست آمده است؟آمریکاییها میگویند این فاصلهای بوده که انگلیسیها در آغاز استفاده میکردند. به این دلیل که اولین ریلهایی که توسط این مردم ساخته شد، ریلهای تراموا بودند. حالا چرا آنها از این اندازه استفاده میکردند؟
به این دلیل ساده که کسانی که اولین تراموا را ساختند از همان ابزاری استفاده میکردند که در ساخت گاریهایشان به کار برده بودند؛ گاریهایی که فاصله چرخهایشان درست همین اندازه (143.5 سانت) بود. حالا پرسش این است که چرا فاصله چرخگاریها چنین عدد عجیبی بود؟پاسخ ساده است. چون اگر آنها از هر فاصله دیگری استفاده میکردند گاریهایشان در جادههای قدیمی و طولانی که جای چرخهای گاریهای دیگر روی آن باقی مانده بود میشکستند.
اکنون پرسش دیگری پیش میآید و آن اینکه چه کسانی این جادههای قدیمی را ساخته بودند؟پاسخ روشن است، نخستین جادهها توسط ارتشها و برای حرکت آنها ساخته شده بود و شیارهای روی جاده کمکم بهوجود آمده بود و برای اینکه چرخهای گاریهای دیگر شکسته نشود فاصله چرخها را با این شیارها تنظیم میکردند. بنابراین همه چرخها دارای فاصله یکسانی بودند.
اکنون روشن میشود که استاندارد 143.5 سانتیمتر را آمریکاییها از مشخصات ارابههای جنگی گرفتند...(نتیجهگیری اینکه مختصات و بوروکراسیها برای همیشه زنده میمانند.)بنابراین دفعه بعدی که با مختصات خاصی روبهرو شدید و از این موضوع تعجب کردید که چقدر این مختصات به اندازه لگن و پشت دو اسب میخورد تعجب نکنید به این دلیل که عرض ارابههای جنگی درست به اندازهای ساخته شده بود که دو اسب جلوی آن جا شوند. بنابراین ما پاسخ پرسش اصلی را اکنون داریم.
حالا داستانی پیچیدهتر
حالا داستانمان را کمی! پیچیدهتر میکنیم. به همراه هم شاتل فضایی را روی سکوی پرتاب و دو راکت شتابدهنده که به مخزن سوخت اصلی وصل شدهاند، میبینیم. به آنها راکتهای شتابدهنده خاصی وصل شده است. این شتابدهندهها در شهری دیگر ساخته شدهاند.شاید مهندسان آن ترجیح میدادند که آنها را بزرگتر بسازند اما آنها باید توسط راهآهن جابهجا شوند.
ریلهای راهآهن باید از درون تونلهایی که از دل کوه میگذرند عبور کند. تونل تنها مقدار اندکی از خطآهن پهنتر است و ثابت شد که عرض خطوط آهن در حدود عرض لگن دو اسب است. بنابراین یکی از مهمترین ویژگیهای پیشرفتهترین تکنولوژی عصر حاضر دنیا بر اساس چند هزار سال پیش و بر پایه عرض لگن دو اسب طراحی شده است!جالب است. آیا عاشق مهندسی نشدید...
آنچه آموختیم
نویسنده گمان میکند که اگر همین چند سطر را درباره تاثیر و تاثر شرایط گذشته بر حال و آینده درک کنیم کافی است. اما پرسش این است که آیا در بسیاری از امور دیگر روزانه نیز همین داستان وجود دارد و تکرار نمیشود؟و چه درسهایی میتوان از آن آموخت و چگونه میتوان از این روابط برای رسیدن به درک درستی از امور استفاده کرد.این داستان در کتاب پرارجی از هنری مینتزبرگ آمده بود.
او و همکارانش بر این عقیدهاند که میتوان با بیان داستانهایی واقعی یا خیالی به آموزش موثرتر مدیریت پرداخت. البته نظرها گوناگون است. به یاد داشته باشید که مینتزبرگ آدم کمی در دریای مدیریت دنیای امروز نیست.او بسیار علاقهمند به آموزش به کمک داستان و متل و به قول فرنگیها case study است و در راه آموزش مدیریت به این شیوه کوشاست. به هر حال امیدوارم با من همعقیده باشید:این داستان حقیقتی است که ارزش دوبار خواندن را دارد.