سلام خوانندگان جان. حال شما خوب است؟ اوضاع و احوال به سامان است؟ الهی که سنگ جلوی پایتان نباشد. الهی که تحریم از زندگیتان برداشته شود. انشاءالله سانتریفیوژ زندگیتان بچرخد. عرض کنم که یکی از رفقایم تعریف میکرد چندی قبل با دوستش در مترو نشسته بوده، پسری هم روبهرویشان نشسته. اینها داشتند با هم حرف میزدند و میخندیدند! ناگهان پسر روبهرویی قاطی میکند و میآید محکم میکوبد تخت سینه این رفیق ما! یقهاش را میگیرد و وسط مترو فریاد میزند: «به من دارید میخندید آره؟ من حس ششمم قویه! من چه جوریام مگه، دارید بهم میخندید؟!»
رفیق ما همینطوری میماند که بابا چرا حال عصب داری؟! چه کارت کردم مگر؟! اصلا مگر ما تو را میشناسیم که بخواهیم راجع به تو حرف بزنیم؟! طرف هم بیخیال نمیشده که نمیشده! الا و بلا گیر داده که دارید راجع به من حرف میزنید!
اینطوری است دیگر. بعضی از آدمها توهم دارند. مدام فکر میکنند دور و برشان همه میخواهند علیهشان توطئه کنند. توهم توطئه فقط مخصوص انسانها هم نیست. گویا موجودات دیگر هم درگیرش هستند. مثلا گربه همینطور است. به رفتار گربهها دقت کردهاید؟ مخصوصا گربههای خیابانی. عطسه که میکنند بعدش با استرس مدام این طرف و آن طرف را نگاه میکنند. نگرانند که در آن چند صدم ثانیه که عطسه کردند و چشمشان بسته شده، کسی بهشان حمله کرده باشد!
بعضیها هم که همیشه استرس دارند. همیشه نگرانند. همیشه دلشوره دارند. هی میگویند من میدانم فلان اتفاق میافتد. دلم شور میزند. مادرها معمولا زیاد اینطوری میشوند. نگران بچههایشان میشوند. فکر و خیال میکنند. مادرند دیگر، از روی محبت و مهربانیشان است. ولی بعضیها هستند که الکی نگرانند. از همه چیز میترسند. اینها اعتمادبهنفس کافی ندارند. خودشان را ضعیف میبینند. از طرفی هم عجولند و صبوری پیشه نمیکنند. فاضل نظری شعری دارد که میگوید:
«بی قرار توام و در دل تنگم گلههاست
آه! بیتاب شدن عادت کمحوصلههاست»
اگر حوصله بیشتری به خرج بدهیم، دیگر بیتاب و دلواپس نمیشویم. اگر اعتمادبهنفس داشته باشیم و باور کنیم که ما موضع برتری داریم، دیگر دل نگران نمیشویم. چقدر فضا ادبی- عرفانی شد. (کجایش عرفانی بود؟ دیدم حرفهای بودار زدم، خواستم رد گم کنم). ولی کلا شما اگر اعتمادبهنفس داشته باشید و به صحت و سلامت کاری که میکنید ایمان داشته باشید، اگر خودتان را ضعیف ندانید و مطمئن باشید که حرفهای زیادی برای گفتن دارید و کارهای زیادی هست که از عهده آنها بر میآیید، صبور و منطقی باشید و از طرفی هم دلتان به وجود خدا، به حمایت خدا گرم باشد، دیگر دلواپس نمیشوید. دیگر دلشوره نمیگیرید. دیگر از غریبهها و از اتفاقات نمیترسید. آقا حالم دارد از خودم به هم میخورد! چقدر موعظهطور شد مطلب امروز! ولی چه کنم؟ نگران دلِ دل نگرانان هستم. میخواهم کمی آرام شوند. خدای نکرده میافتند سکته میکنند، بیا و درستش کن.
* طنزنویس