در اینکه زمان حالتی نسبی دارد که شکی نیست. یک موقع زود میگذرد، یک وقت دیر. در اینکه درک ما از زمان هم نسبی است دوباره شکی نیست. برای یکی، یک ساعت هم زیاد است و برای دیگری یک روز هم زمان زیادی نیست. در امورات مربوط به کار و پروژه شکل درست و آرمانی آن است که درک ارکان پروژه از زمان به هم نزدیک شود. که صد البته در عمل اینگونه نیست و زمین تا آسمان فرق است بین درک یک کارمند بخش بازرگانی از «خیلی زود» با درک یک کارشناس فنی از همین عبارت و قس علیهذا.
اما در موضوع درک از زمان به طور کلی و با حذف خصوصیات فردی که اشخاص در درکشان از این مقوله دارند، میتوان قوانینی را از قرار زیر برشمرد:
- هرچه از سطح کارمند ساده، که مامور به انجام خود کار به صورت عملی است، به سمت مدیریت و تصمیمگیری برویم درک از زمان کش میآید. یعنی «خیلی زود» برای یک کارمند ممکن است یک ساعت باشد اما برای مدیر همان کارمند یک روز و برای مدیر بالاسر آن مدیر شاید به حد یک هفته و بیشتر برسد.
- هرچه از سطح نزدیک به اجرا در ارکان پروژه، یعنی پیمانکار نهایی انجامدهنده و سازنده پروژه، به سمت ارکان مربوط به نظارت و پرداخت پول برویم باز هم عبارات مربوط به زمان حالتی کش آمده پیدا میکنند. مثلا وقتی یک پیمانکار نهایی انجام دهنده کار عبارت «در اسرع وقت» را به کار ببرد، از او انتظار میرود حداکثر تا پایان آن روز یا نه تا پایان هفته جاری امر مورد اشاره را به پایان برساند اما همین عبارت برای مثلا مدیر امور مالی یک وزارتخانه یا یک ارگان عمده دولتی معنایی از یک ماه تا چندین ماه را خواهد داد.
- شخصیت مدیر یک بخش از این لحاظ که در محیط کار حرص و جوشی و تند و تیز و عجول باشد یا آرام و با طمأنینه و کمکنش به شکلی مستقیم روی برداشت نفرات آن بخش از مقوله زمان تاثیر میگذارد.
- حضور یا عدم حضور مدیر به شکل غریبی ادراک افراد گروه از دیر و زود و عجله و فراغ را تغییر میدهد به گونهای که ایستادن یک مدیر بالای سر یک کارمند میتواند به تناسب روحیه کارمند، سرعت کار او را دوبرابر یا نصف کند.
- نفس و ماهیت مشاغل هم به نوعی در فهم افراد از وقت و گذر وقت تاثیرگذار است. بعید است که کسی بتواند «زود و سریع» یک بازیکن فوتبال را با یک کشاورز مقایسه کند. «با حداکثر سرعت» برای یک مدیر پروژه متخصص احداث کارخانههای فولاد با مدیر یک شرکت پیک موتوری دو مقوله جدا است.