امروزه مدیریت در هر سازمانی به یکی از رکنهای اصلی آن تبدیلشده و تغییرات محیطی و داخلی هر سازمانی باعث شده مدیران با چالشهای جدی در سازمانها مواجه شوند؛ این چالشها باعث شده مدیران ریسکپذیری خود را کاهش داده و محافظهکارانه فعالیتهای خود را پیش ببرند؛ همین موضوع فرصتهای پیش روی مدیران را گاهی مواقع کاهش میدهد. از طرفی تصمیمگیری و فعالیتهای پیش روی مدیران هر سازمانی باعث شده آنها همواره به دنبال بهبود وضع موجود باشند که بهاصطلاح اینگونه مدیران را «ناراضی مثبت» تلقی میکنند.
در این میان برخی از مدیران بر این باور هستند که در مدتزمانی که در پستهای مدیریتی مشغول به فعالیت هستند، میتوانند تصمیمگیریهایی داشته و کارهایی را انجام دهند که شرایط سازمان و مخصوصا خود را تغییر دهند؛ این موضوع برخی از مدیران را با حسرتهایی همراه کرده است.
پذیرش ریسکهای بیشتر
تصمیمگیری در پستهای مدیریتی هر سازمانی قطعا با ریسکهایی همراه است؛ این موضوع در کارآفرینان بیشتر میشود و افرادی که درصدد راهاندازی کسبوکارهایی هستند در این خصوص باید ریسکهای بیشتری را بپذیرند و با چالشهای بیشتری همراه هستند. اینگونه موضوعات باعث میشود مدیران در فرآیند تصمیمگیری با ریسکهایی مواجه شوند و از برخی از آن تصمیمات چشمپوشی کنند؛ به همین دلیل در برخی موارد فرصتهایی را از دست میدهند و در حسرت اینکه ایکاش برخی از ریسکها را متقبل میشدند، شرایط مناسبی را که ممکن بود پیش روی سازمان قرار گیرد از دست میدهند. این موضوع بسیار حائز اهمیت است.
هر مدیری برای استمرار موفقیت در تصمیمگیریهای خود لازم است که همواره روحیه ریسکپذیری خود را حفظ کند. از طرفی درآمد بالقوه یک کسبوکار در بلندمدت ارتباط مستقیمی با میزان ریسکپذیری مدیر ارشد آن دارد، یعنی مدیران سازمانهایی که دارای درآمدهای بالقوهای هستند، قطعا با ریسکپذیری بیشتر مواجه میشوند و در اینگونه سازمانها مدیران باید با برنامهریزی مناسب و تحلیل و ارزیابی دست به ریسکهای بزرگتری بزنند.
دقت بیشتر در استخدام کارکنان سازمان
فرآیند استخدام کارکنان در سازمانها متفاوت است؛ بهعنوان نمونه در کسبوکارهای کوچک این خود مدیران هستند که وظیفه استخدام تکتک کارکنان را بر عهده دارند. این موضوع باعث میشود کارکنانی که برای سازمان مشکلاتی را به وجود آورده یا بیانگیزه هستند، مدیران را به این فکر وادارند که شاید با استخدام فردی مناسبتر میتوانستند وضعیت بهتری را برای سازمان رقم بزنند. این موضوع قطعا حسرتهایی را برای مدیران به همراه خواهد داشت اما با ایجاد سازوکار مناسب میتوان فرآیندی را ایجاد کرد که از طریق آن افراد مناسب را استخدام کرد.
در این میان در سازمانهای بزرگتر که غالبا مدیران دغدغههای بیشتری دارند و درگیر فرآیندهای تصمیمگیری بزرگتری هستند، منابع انسانی وظیفه استخدام کارکنان را بر عهده دارد، اگرچه در سازمانهای بزرگتر آنقدر مدیران مشغله فکری دارند که وقت این موضوع را ندارند که عملکرد تکتک کارکنان را بسنجند اما در برخی پستهای سازمانی که در فعالیتهای سازمان تاثیرگذار است ممکن است فردی به استخدام سازمان درآمده باشد که صلاحیت این پست را ندارد؛ به همین دلیل در این خصوص نیز مدیران با حسرتهای جدی مواجه میشوند اما بهصورت کلی میتواند سازوکاری را در سازمانهای بزرگتر نیز اتخاذ کرد که هزینه این موضوع را به حداقل برساند.
توجه به نظرات دیگران
برخی مدیران به اندازهای از اعتمادبهنفس بالایی برخوردارند گاهی مواقع این موضوع به غرور تبدیلشده و باعث میشود مدیران سازمان به نظرات دیگران بیاعتنا باشند؛ این موضوع ممکن است چالشهایی را برای سازمان به همراه داشته باشد. گاهی مواقع پیش میآید که مشاور یا یکی از کارمندان سازمان نسبت به موضوعی هشدار میدهد اما مدیر سازمان روی تصمیمگیری خود پافشاری میکند و در تصمیم خود تغییراتی را لحاظ نمیکند؛ در صورت بروز مشکل مدیران در این بخش نیز با حسرتهایی مواجه میشوند.
در این راستا نیز پیشنهاد میشود مدیران همواره برای نظرات کارمندان و دیگر افراد سازمان ارزش قائل شوند. از طرفی امروزه سازمانهای مدرن در تلاشند سازوکاری را اتخاذ کنند که از این طریق بتوانند نظرات و بازخوردهای فعالیتهای سازمان را دریافت کنند.
صرف زمان بیشتر در زندگی شخصی
تمام دغدغهها و استرسهای کاری برای آن است که افراد بتوانند زندگی شخصی مناسبی را داشته باشند. تمام این آمدورفتها به این دلیل است که افراد در رفاه و آرامش بیشتری زندگی خود را ادامه دهند اما برخی افراد بهاندازهای در زندگی کاری خود غرق شدهاند که آسایش را از زندگی خود سلب کردهاند؛ این موضوع در مدیران سازمانها جلوه بیشتری دارد، چون معمولا مدیران با دغدغههای فکری بیشتری همراه و زمان بیشتری درگیر فعالیتهای سازمان هستند.
در برخی مواقع این موضوع باعث میشود مدیران حسرت این موضوع را بخورند که با گذشت چندین سال از عمر خویش اما نتوانستند زندگی مناسبی را که دارای آرامش نسبی باشد، برای خود رقم بزنند. یکی از نکات برجسته مدیران این موضوع است که بتوانند تعادل را در زندگی شخصی خود برقرار کنند و زمان مناسبی را برای زندگی شخصی خود بگذارند. در پایان این موضوع بسیار حائز اهمیت است که هیچگاه نباید زندگی خانوادگی را فدای کار یا کار را فدای زندگی خانوادگی کرد بلکه باید هنر اولویتبندی را آموخت و آن را در زندگی به کار برد.