درحالیکه چهارشنبه هفته گذشته پایان مدت تعیین شده برای تصمیمگیری درباره پرونده هستهای ایران بود، خبری مبنی بر تمدید یک هفتهای مذاکرات در رسانههای مختلف منتشر شد. همین خبر کافی بود تا ظن و گمان بر دل بازاری بنشیند که این مرتبه چندان با دلگرمی به استقبال مذاکرات نرفته بود. اگر چه خبرهایی که در این دور از مذاکرات به بیرون منتشر میشود از امیدوارهای نیمبند طرفین نسبت به دستیابی به توافق حکایت دارد اما بازار چندان روی خوشی به این اخبار نشان نداده است. مهمترین واکنش امیدوارانه بازار نسبت به این موضوع در رفتار بازار در روز سهشنبه هفتهپیش نمود پیدا کرد که با خبر تمدید یک هفتهای مذاکرات در روز بعد از آن، بار دیگر بازار در خوشبینی خود تردید کرد. اما دیروز بار دیگر واکنش مثبت خود را با توجه به اخبار منتشره از روند مذاکرات تکرار نمود.
در این نوشتار سعی بر آن شده است تا با استعانت از فرضیه مطرح شده در کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» نوشته «دکتر محسن رنانی» و صرفا در چارچوب و منطق اقتصاد سیاسی، صرف نظر از سایر عوامل (سیاسی،بین المللی،امنیتی...) با بررسی رویدادهای رخ داده در مدت دو سال گذشته به تحلیل احتمال دستیابی به توافق بزرگ در این دور از مذاکرات پرداخته شود. فرضیه مطرح شده در این کتاب بر این ادعاست که منفعت غرب و بهویژه آمریکا در این است که برای سلطه بلامنازع خود بر نظام جهانی دامن خود را از وابستگی به انرژیهای فسیلی پاک سازد و نظام تازهای مبتنی بر انرژیهای نو و پاک بنا سازد تا هم به نگرانی خود (و نگرانی جهانی) به افزایش گازهای گلخانهای و گرمای زمین خاتمه دهد و هم صنایع فرسوده و ناکارآمد به جا مانده از عصر صنعتی شدن (کسالت سیستمی) خود را متحول سازد.
برای چنین هدفی، غرب هیچ ابزاری موثرتر از افزایش قیمت نفت برای یک دوره حداقل 10ساله در اختیار نخواهد داشت. در واقع اگرچه در نگاه نخست افزایش قیمت نفت برای کشوری همچون ایران که گلوگاه درآمدی خود را به نفت گره زده است خبری خوش یمن باشد اما پیروز واقعی این میدان همانا طرف غربی است. پایههای اصلی این کتاب بر مبنای «تئوریبازیها» بنا نهاده شده است. بر این اساس، این کتاب مدعی است که غرب با طراحی و راهاندازی تنشهای مختلف در منطقه خاورمیانه (بازار اصلی تولید نفت) به دنبال تحریک بازار نفت و افزایش قیمت این منبع انرژی است تا بدین وسیله زمینه تحرک و خروج از رخوت را برای سیستمهای تولیدی خود مهیا سازد و بستر مناسب و با صرفهای را برای کوچ نظام اقتصادی خود به سمت انرژیهای تجدیدپذیر و پاک فراهم کند.
در این میان پرونده هستهای ایران میتواند نقش بسزایی در دستیابی غرب به این هدف مهیا کند چرا که غرب با تدوین یک استراتژی کجدار و مریز در رابطه با این پرونده و تشویق و تنبیههای مبنی بر مذاکره و تحریم میتواند در یک بازی بلندمدت و ادامهدار برای جهتدهی به بازار نفت شرکت کند. خلاصه کلام این کتاب در این توصیه است که منفعت ایران در این است که هر چه زودتر با یک اقدام راهبردی، سریع و آشکار خود را از بازی طراحی شده غرب بیرون بکشد. این اقدام باید راهبردی باشد، چون پیش از این دنیا روشهای تاکتیکی ما را آزمون کرده است و به آن روشها اعتماد نمیکند، همچنین باید سریع باشد، چون باید نقش شوک را داشته باشد و آشکار باشد، چون باید به سرعت همه بازیگران بازارهای انرژی از آن مطلع شوند تا در نهایت ایران با یک «فشار بزرگ» به تقابل با همین استراتژی غرب برخیزد.
رصد رفتار دو ساله دولت از زمان در دستگیری پرونده هستهای نشان از عزم جدی دولت در حل و فصل این پرونده دارد. انتقال این پرونده از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه از تغییر راهبردی ایران در رابطه با این موضوع حکایت دارد و تلاش جدی و آشکار دولت برای هر چه سریعتر خاتمه بخشیدن به این موضوع نیز نشان دهنده عزم راسخ دولت در رابطه با این پرونده است. همین تغییر رفتار و استراتژی در بازی از جانب ایران، موجب برهمریزی اساس بازی طراحی شده از جانب غرب شده است و بنابراین استراتژیهای باقیمانده برای ادامه بازی از جانب غرب را به دو استراتژی «پایداری» یا «سازش» محدود کرده است.
در واقع اقدام راهبردی، سریع و آشکار ایران بهعنوان مانعی جدی برای رفتار کجدار و مریز طرف غربی به شمار میآید. از این رو برای طرف غربی تنها استراتژیهای فوق باقی میماند. اما رصد بازارهای جهانی انرژی از این موضوع حکایت دارد که بخشی از اهداف مدنظر غرب در طراحی بازی اتمی با ایران محقق شده است. یادداشت منتشر شده در شماره 3507 روزنامه دنیای اقتصاد در تاریخ 26 خردادماه 94 با عنوان «جابهجایی غولهای انرژی دنیا»، از سرعت بالای رشد انرژیهای تجدیدپذیر خبر میدهد. این مقاله که ترجمهای از گزارشی با عنوان «مرور آماری انرژی جهان در 2015» توسط شرکت بریتیش پترولیوم- یکی از شرکتهای بزرگ نفت و گاز جهان- است عنوان میکند که انرژیهای تجدیدپذیر در سال 2014 بالاترین سرعت رشد را در میان همه انواع انرژی جهان، به خود اختصاص دادهاند. همچنین این گزارش از نسبت 32.6درصدی نفت در تامین سوخت جهان حکایت میکند. در حالی که با استناد به مطالب کتاب مطرح شده در بالا، این نسبت در یک دوره تقریبا 17ساله قبل از ورود به هزاره سوم (2001-1985) در نزدیکی 38درصد بوده است. بنابراین سهم نفت در مصرف انرژی جهان کاهش یافته و انرژیهای نو جایگزین این کاهش شدهاند.
از طرفی افزایش قیمت نفت در چند سال اخیر سبب شده آمریکا سرمایهگذاری در صنعت نفت خودش را بیش از پیش تقویت کند تا در نهایت به فناوری استخراج نفتهای موسوم به نفت شل (شیل) در مقیاس وسیع دست یابد. بنابراین میتوان به نوعی این موضوع را باور کرد که بخشی از اهداف طرف غربی از بازی اتمی با ایران برآورده شده است. به عبارتی غرب به دنبال راهکاری بود تا بتواند خود را در برابر شوکهای محتمل نفتی در دهههای آینده واکسینه کند.
واکسینه شدن غرب به وسیله این بازی (و البته راهاندازی تنشهای دیگر در منظقه خاورمیانه) تا حدودی محقق شده است چرا که از طرفی تحریک اولیه برای حرکت به سمت سرمایهگذاری در انرژیهای نو صورت گرفته است و غرب در مسیری قرار گرفته که بخشی از زیرساختهای ورود به انرژیهای جدید را مهیا ساخته است و حال باید این سرمایهگذاریها را تقویت کند. با توجه به اینکه هنوز وابستگی غرب به نفت قابل توجه است در حال حاضر غرب بیشتر به دنبال حفظ بهای نفت در همین محدودههای زیر 80-70 دلار خواهد بود تا با صرفهجویی در هزینههای خود، توان سرمایهگذاری برای ادامه مسیر گسترش و توسعه انرژیهای نو را تقویت کند. دستیابی آمریکا به فناوری عرضه نفت شیل نیز بهعنوان واکسنی برای مقابله با شوک نفتی برای غرب عمل خواهد کرد، چرا که با افزایش قیمت نفت انگیزه عرضه این نوع نفت نیز تقویت میشود و از افزایش قیمت نفت جلوگیری خواهد شد. بنابراین غرب تا حدودی به اهداف مدنظر خود از این بازی رسیده است و با توجه به رفتار ایران مبنی بر تمایل به خاتمه این پرونده، انتخاب استراتژی «پایداری» چندان برای آمریکا و غرب مقرون بهصرفه نخواهد بود چرا که وضع تحریمهای جدید نه تنها برای غرب هزینهزا خواهد بود، بلکه سیمای غرب را در نگاه جهانیان با زورگویی و تکبر آمیخته میکند. از طرفی ادامه استراتژی «پایداری» به نوعی محرک افزایش قیمت نفت خواهد بود که بنا به دلایل مطرح شده در بالا غرب دیگر انگیزهای برای این افزایش قیمت نخواهد داشت. (عدم وضع تحریمهای جدید در مدت دو سال اخیر موید عدم انتخاب استراتژی پایداری از جانب غرب است). بنابراین راهحل باقیمانده برای غرب همانا مذاکره و سازش است.
اگر مطالب بالا را جمعبندی کنیم به این نتیجه میرسیم که راهحل «برد- برد»ی که طرفین از آن یاد میکنند همین سازش است چرا که منفعت ایران در خاتمه بخشیدن به این بازی (به منظور کاهش هزینههای خود و توجه به بهبود ساختار اقتصادی – اجتماعی خویش) است و همچنین برای طرف غربی که تا حدودی به اهداف خود از این بازی دست یافته است و با دستیابی به فناوری استخراج نفت شیل، خود را به نوعی در برابر شوکهای نفتی واکسینه کرده است ادامه این بازی چندان مقرون به صرفه نخواهد بود. بنابراین دستیابی به توافق بزرگ در هفته پیشرو چندان دور از دسترس نخواهد بود.
* تحلیلگر بازار سرمایه