- ببین مهندس جان، یه چیزیو به من بگو، اینا خود تو رو اذیت کردن یا شرکتتونو اذیت کردن؟ این مهمهها...
- چه اهمیتی داره؟ حالا ما الان یه موقعیتی گیر آوردیم یهکم اذیتشون کنیم دیگه...
- نه مهمه،شما به من بگو لطفا، مشکل شخصی باهاشون داری یا شرکتی؟
- نه، شخصی که نیست، کسی به خود من که کاری نداشته...
- خب شما مگه مجبوری برادر من؟ اگه برا خودت بود من حرفی نداشتم، برای گرفتن حق خودت یا حالا چه میدونم، مثلا انتقامگیری، ولی الان برای شرکتتون میخوای مثلا این پولهرو که توی قراردادم هست به این بهونه به اینا ندی که چی بشه؟ شرکتتون یه قسمتشو بهت میده؟ خودتو بدنام میکنی که یه پولی که حق اینهاست بهشون ندی که این پول کجا بره؟ ها؟
- به هر حال خب من نباید هوای منافع شرکتمونو داشته باشم؟ بالاخره کارمند اینجام...
- چرا خب، این بالاخره وظیفه سازمانی توست، ولی یه حدی یه حدودی...
***
دانستن حد و حدود هر چیزی مهم است. در کارهایی که بهصورت شرکتی انجام میشود، فرض اولیه بر آن است هر کسی هر چقدر که میتواند به نفع شرکت خودش کار کند. در زمانها و مکانهایی هم تضاد منافع شرکتها و سازمانها با هم و نیز حق و ناحق شدنهای احتمالی اجتنابناپذیر است.
بحث اخلاق به کنار که مسئلهای است شخصی (از این دید که اصولا نمیتوان سلطهای بر آن داشت که شخصی اخلاقی عمل کند یا نه یا مرزهای اخلاق و بیاخلاقی برای او در کجا تعریف شود)، اما در مسائل شرکتی بنا به قانون کسبوکار و برای یک مدیریت موفق چگونه میتوان هوای منافع شرکت را داشت و از حد نیز نگذشت تا هم حداقلی از انصاف رعایت شود و هم شرکت و بند و بساط بر باد نرود؟
اولین پاسخ که به ذهن میرسد این است، در کسبوکار آنهم از نوع شرکتی و پروژهای، اخلاق به آن معنا وجود ندارد، باید به هر قیمت در کار موفق شد و بازار را از دست نداد. بعد که خوب موفق شدیم و پول درآوردیم، اخلاقی شدن و کار خیر کردن آسان است؛ نه در بطن کار.
دومین پاسخ هم به همین تندی و افراطیگری است منتها از آن وری. یعنی اینکه اخلاق باید بهطور کامل رعایت شود و به هیچ قیمتی نباید حقکس یا کسانی به نفع کسانی دیگر و به بهانه امورات شغلی پایمال شود. بهنظر میرسد هر دو روش فوق اگر نه محکوم به شکست، حداقل دارای اشکالات و دردسرهای بسیار برای فرد و اجتماع باشد.
اما تجربه شخص بنده به عنوان یک مدیر میانی؛ به نظر میرسد که در سطوح کارمندی و مدیریت جزء و حتی مدیریت میانی فرض باید بر دفاع جانانه و با چنگ و دندان از حقوق شرکت متبوع باشد. یعنی کارمند یا مدیر جزء یا مدیر میانی به علت آنکه روی کلیت قضایای پروژه اشراف کامل ندارد اصولا نمیتواند اخلاق جزئی خود را در پروژه دخالت دهد. بهنوعی واگذاری اخلاق به مدیران بالادست. مدیران بالادست با نگاه کلان و اشراف کامل خود به جزییات موقعیت مناسبتری جهت تصمیمگیریهای اخلاقی داشته فلذا مسئولیت اخلاقی بیشتری را هم بر دوش خواهند داشت و به این ترتیب تقریبا مسئولیت از کارکنان ساقط میشود.
صدالبته عقل و دانش و اخلاق کارکنان تعطیل نیست و در حالتهای بیعدالتی محرز و خطای بیّن بالادستیان راه اعتراض بر کسی بسته نیست.