آغاز دهه 80 بود که با گسترش اینترنت (آن هم به شکل دایل آپ با آن صدای قیژ و قیژ و سرعت کند و قطعیهای پیاپیاش) عدهای از جوانهایی که عموما در رشتههای مهندسی تحصیل کرده بودند و به اینترنت و ریاضی و زبان انگلیسی مسلط بودند، توانستند از طریق دنیای مجازی با دانشی جدید در تحلیل بازارهای سهم آشنا شوند: دانش تحلیل تکنیکال. این عده نخستین حلقه تکنیکالیستهای ایران بودند که آستین همت بالا زدند، کتاب ترجمه کردند، سایت و وبلاگهای آموزشی به راه انداختند و به تدریس آموختههایشان پرداختند و از این طریق حلقههای بعدی تحلیلگران تکنیکال در ایران شکل گرفت.
اکنون در میانه دهه 90 شمسی، تحلیل تکنیکال در بازار سرمایه ایران اگر چه هنوز با موانع فراوانی روبهروست اما جای خود را باز کرده است، اما بررسیهای ما از بازار سرمایه نشان میدهد کسانی که در بازار به تحلیل تکنیکال میپردازند گاه از فقر بینش درباره زوایای مختلف این دانش تحلیلی رنج میبرند. با پشوتن مشهورینژاد، مدرس تحلیل تکنیکال و از نخستین حلقه تکنیکالیستهای ایران در این باره به گپ و گفت نشستیم.
***
تحلیل تکنیکال، دانشی نوپا در بازار سرمایه ایران است، دوست دارم برای شروع بحث این موضوع را روشن کنیم که تحلیل تکنیکال توسط چه کسانی و چگونه وارد ایران شد و گسترش یافت؟
حدود 15 سال پیش که کارم را در بورس ایران آغاز کردم، تحلیل تکنیکال علمی ناشناخته در میان سهامداران بود. به خاطر دارم که جناب کامران فراهانی کتابی را در این زمینه ترجمه کرده بود و چند کتاب هم از آقای عباس کنی در این زمینه وجود داشت که واقعا فقر منابع تحلیل تکنیکال را برطرف نمیکرد. در همان سالها من کتاب نظریه آشوب دکتر بیل ویلیامزtrading chaos را ترجمه کردم و به صورت فایل الکترونیک به اشتراک گذاشتم که با استقبال وسیعی روبهرو شد؛ این موضوع نشان میداد که بازار تشنه دانستن و شناخت این دانش جدید بازار سرمایه است. اما اینکه آغازکننده این راه چه کسی بود به نظر من باید به مجموعهای از جوانهای کم سن وسال اما مشتاق به نوآوری در حوزه بازار سرمایه اشاره کنم که توانستند با استفاده از اینترنت به منابع ترجمهنشدهای از کشورهای غربی دست پیدا کنند و با آزمون و خطا، این دانش را بیاموزند. ویژگی همه این افراد این بود که عموما فارغالتحصیل رشتههای فنی بودند، ریاضی بلد بودند و با اینترنت و نرمافزارها آشنایی داشتند و روی زبان انگلیسی هم مسلط بودند. این چند ویژگی قابلیتی به این جوانان داد که توانستند تحلیل تکنیکال را از طریق فضای مجازی بیاموزند و رفتهرفته از طریق ترجمه، دیگران را هم با این دانش آشنا کنند. از بین این افراد میتوانم به آقایان کامیار فراهانی، نیما آزادی، کاظم نادرعلی، فرید هلالات، بهزاد بهزادی و سایر عزیزان اشاره کنم که برخی از ما کتابهایی را در این باره ترجمه و تالیف کردیم و برخی دیگر نیز وارد عرصه تدریس و آموزش شدیم.
با وجود گذشت سالها از فعالیت همنسلهای شما در بازار سرمایه هنوز دیده میشود که بسیاری از افراد با سابقه در بازار یا دوستانی که بنیادی کار میکنند، با دید انتقادی و نفی به کسانی که براساس تحلیل تکنیکال معامله میکنند مینگرند اگرچه رفتهرفته این تغییر نگرش را در برخی از آنها مشاهده میکنیم. این فضا در آغاز فعالیت شما به چه صورت بود؟
درآغاز کار من در بازار سرمایه، شناخت بسیار اندکی از دانش تکنیکال وجود داشت. اکنون شرایط به مراتب بهتر شده و بهگونهای است که حتی بسیاری از کارگزاریها از ما تحلیلگران تکنیکال دعوت به همکاری میکنند تا برویم و درباره سهمها به آنها مشورت بدهیم. یعنی پس از این سالها بهتدریج پذیرفتهاند قیمتها براساس قوانین خاصی حرکت میکنند که میتوان آنها را به زبان ریاضی فرمولیزه کرد. در نگاه تکنیکال معتقد هستیم که اساسا بازار براساس قواعد خاصی حرکت میکند که شبیه به بازی دومینو است. در بازار سرمایه ممکن است یک حقوقی بتواند ضربهای را در نقطهای خاص به یک سهم وارد کرده و آن را به حرکت درآورد اما در ادامه این حقیقیها و کل بدنه بازار هستند که باید وارد سهم شوند و رشد آن را دنبالهدار سازند.
تحلیل تکنیکال براساس قواعدی میتواند این رفتارها را تحلیل کند. البته ما در تحلیل تکنیکال Fail شدن را نیز داریم، یعنی ممکن است یک تحلیل بر اثر شرایطی خاص بیاعتبار بشود اما این نیز خودش جزئی از دانش تکنیکال است و قواعد و تحلیلهای خاص خودش را دارد و اینطور نیست که بهعنوان مثال یک تحلیل نقض شده بتواند کل علم تکنیکال را از اساس زیر سوال ببرد! حتی در تحلیل بنیادی هم ممکن است یک تحلیل اشتباه از آب درآید. یکی از اشتباهاتی که برخی از تحلیلگران تکنیکال میکنند این است که دست به پیشبینی رفتار سهم میزنند یا حتی برخی پا را فراتر گذاشته و اقدام به پیشگویی میکنند! این خطاست. ما صرفا میتوانیم بگوییم «اگر» سهم اینگونه رفتار کند «ممکن است» تا فلان سطح حرکت کند یا در صورتی که فلان جور رفتار کرد تحلیل ما بیاعتبار میشود. به این مفهوم در تحلیلهای تکنیکال از بازار باید توجه داشت که کل آنها برمبنای آمار و احتمالات و اصل استقرای ریاضی بیان شدهاند.
یکی از مشکلاتی که وجود دارد این است که به دلیل وارداتی بودن دانش تحلیل تکنیکال، برخی از قوانین آن با بازار ما همخوانی ندارد. مثلا برخی از الگوهای کندل استیک یا نمودارهای شمعی بهدرستی عمل نمیکنند.
این موضوع به این دلیل است که ما در بورس محدودیت نوسان چهار و پنج درصد داریم به همین دلیل برخی از الگوهای شمعی در نمودار سهمهای ما دیده نمیشوند. من معتقدم که باید دانش تحلیل تکنیکال را در این باره بومیسازی کنیم. مثلا در مورد الگوهای کندل استیک باید از آن در time frameهای هفتگی و ماهانه استفاده کنیم چرا که در این تایمفریمها دیگر مشکل محدودیت نوسان نداریم و کندلها میتوانند در شکل واقعیشان خود را به ما نشان دهند. یک مشکل دیگر نیز ناشی از صفهای خریدوفروش در بورس ایران است. مثلا الگوی شمعی دوجی نشاندهنده بازار راکد است اما در بازار ایران این موضوع صدق نمیکند چون صفهای خریدوفروش چند روزه میتوانند بهراحتی چندین کندل دوجی را به صورت متوالی ایجاد کنند. باید به این موارد توجه داشته باشیم و سعی کنیم دانش تحلیل تکنیکال را با ویژگیهای خاص بورس خودمان تطبیق بدهیم.
گاهی دیده میشود که برخی از تحلیلگرها مباحثی را مطرح میکنند که در کتابهای مطرح و مورد وثوقی که تا حالا ترجمه شده مثل اثر جان مورفی دیده نمیشود. مثلا در برخی موارد من اختلافنظرهایی را بین برخی دوستان درباره الگوی سرو شانه سقف دیدهام.
لطفا منظورتان را دقیقتر بفرمایید.
مثلا در مورد شیب خط گردن که برخی دوستان تاکید دارند حتما باید صعودی باشد و شانه راست الگو هم کمی بالاتر از شانه چپ باشد. در کتاب جان مورفی هم صحبتی از واگرایی منفی نیست اما این دوستان تاکید دارند که واگرایی هم باید دیده شود. البته منظور من این نیست که این استدلالها غلط است، حرفم این است که چرا این استدلالها در کتابهای مهمی که در دسترس عموم هست وجود ندارد و چرا منبع مشخصی برای گردآوری همه ریز نکات وجود ندارد.
در مورد الگویی که گفتید در سروشانه مستقیم که در انتهای روندصعودی ظاهر میشود میتواند خط گردن شیب ملایم صعودی داشته باشد. اگر شانه راست نیز کمی بالاتر باشد اشکالی ندارد و واگرایی هم حتما باید با اندیکاتورهایی مانند MACDیا RSI دیده بشود تا اعتبار الگو را تایید کند. کلا درتمام الگوهای بازگشتی مانند دوقله و دودره هم باید شاهد وقوع یک واگرایی باشیم. این مسائل در کتابهای پایه تحلیل تکنیکال نقل شده است که از جمله این کتابها میتوان به کتاب Trading For a Living ویا کتابهای تالیف شده توسط آقایان مهدیپور، علی محمدی، نیما آزادی و غیره اشاره کرد.
اما چنین اختلافی در مورد الگوهای هارمونیک هم وجود دارد.
بله من خودم هم از جمله کسانی هستم که به الگوهای هارمونیک چندان اعتقادی ندارم و حتی معمولا آنها را تدریس نمیکنم چون به نظر من چندان کاربردی نیستند و دانشجو اگر کار کردن با ابزار فیبوناچی و بهویژه پیدا کردن سطوح همپوشانی را بهخوبی فرابگیرد بینیاز از حفظ کردن بسیاری از این الگوهای خاص خواهد بود.
احساس من این است که پراکنده بودن افرادی که دانش تحلیل تکنیکال را وارد بازار سرمایه کردهاند و پراکنده بودن منابعی که این افراد از آن استفاده میکنند موجب شده است که یک نوع تشتت را در این دانش شاهد باشیم. شاید اکنون با وجود عطشی که در جوانهای بازار سرمایه برای یادگیری تحلیل تکنیکال وجود دارد، وقت آن رسیده است که یک کانون و انجمن تحلیلگران تکنیکال شکل بگیرد که کارش یکدستسازی متون آموزشی و ایجاد بحث و نتیجهگیری از اختلافات و نظرات مختلف تحلیلگران تکنیکال باشد.
بله تشکیل چنین کانونی میتواند تحلیلگران را گرد هم آورد و به تقویت دانش تکنیکال منجر شود. اکنون ما اشتباهات بزرگی را در بسیاری از تحلیلهایی که به نام تکنیکال در فضاهای مجازی و حتی سایتها و روزنامههای رسمی منتشر میشود میبینیم. مردم باید این را در نظر داشته باشند کسانی که میتوانند واقعا تحلیل تکنیکال درستی ارائه بدهند متاسفانه در ایران شاید تعدادشان به 10 الی 20 نفر نرسد. همین تحلیلهای بعضا اشتباه است که باعث شده بسیاری از فعالان بازار نسبت به دانش تکنیکال بدبین شدهاند. تشکیل چنین کانونی میتواند علم تحلیل تکنیکال را ارتقا داده و آنرا در جایگاه واقعی خودش به بازار سرمایه معرفی کند.
اگر ما بخواهیم در مقایسه با سایر روشهای تحلیل سهام، از تحلیل تکنیکال دفاع کنیم چه حرفی برای گفتن داریم؟
ما در بازار چند نوع میتوانیم سهام را تحلیل کنیم؛ روش اول برمبنای خبر و شایعات که به شوخی به آن رانتامنتال میگوییم! روش دوم تحلیل بنیادی یا اصطلاحا فاندامنتال و در نهایت تحلیل فنی یا اصطلاحا تکنیکال. در تحلیل فاندامنتال فرد باید صورتهای مالی شرکتها را بررسی کند، سودآوری آنها را (EPS) و نسبت قیمت به عایدی سهم را درنظر بگیرد (P/E)؛ مثلا باید ببیند که شرکت برای سال آینده چقدر سود پیشبینی کرده و در حال حاضر چقدر از آنرا پوشش داده است و مثلا آیا قیمت مواد اولیهاش چقدر کاهش یا افزایش پیدا کرده است و... عوامل بسیاری را باید در نظر بگیرد.
به خاطر همین هیچگاه یک تحلیلگر بنیادی نمیتواند همه سهمها و صنعتهای متنوع بورسی را تحلیل و بررسی کند و روی تمام صنایع گوناگون به طور کامل اشراف داشته باشد و شاید در نهایت بتواند تحلیلگر خبرهای در چند گروه و صنعت خاص باشد چون تحلیل بنیادی اصولا بسیار دشوار و وقتگیر است و به یکسری اطلاعات درونی از شرکتها بستگی دارد که شاید به سادگی در اختیار همه افراد نباشد. ایراد بعدی تحلیل فاندامنتال این است که حد ضرر یا اصطلاحا Stop Loss ندارد؛ وقتی که تحلیلگر بنیادی به این نتیجه برسد که سهمی برای خرید مناسب است آن را میخرد و هر چقدر هم که قیمت سهم پایین و پایینتر بیاید و سهامدار وارد ضرر و زیان بشود بازهم آن سهم را نمیفروشد چون معتقد است که آن سهم خاص ذاتا باارزش است و بالاخره یک روز به ارزش واقعی خودش خواهد رسید!
این موضوع باعث میشود که سرمایهاش شدیدا به خطر بیفتد یا دچار خواب طولانی پول بشود. همچنین تحلیلگر بنیادی نمیتواند بگوید که یک سهم را تا کجا باید نگه داشت و چه زمانی به تارگت مربوطه میرسد. این تحلیلگر فقط میتواند توصیه به نگهداری سهم کند، حتی اگر مدت زمانش بسیار زیاد باشد و این ریسک سرمایهگذاری را بهمراتب افزایش میدهد. در مقابل با تحلیل تکنیکال میتوان تعداد فراوانی از سهمها و صنایع گوناگون را تحلیل کرد و محدودیتی از این دست نداریم.
با تحلیل تکنیکال حتی میتوان نمودار دلار و سکه و مسکن و غیره را نیز تحلیل و بررسی کرد. تحلیلگر تکنیکال سعی میکند صرفا به نمودار قیمت نگاه کند و بر مبنای نحوه پیچ و تاب نمودار به خودش بگوید که آیا سهم به کدام سمت حرکت میکند و در نهایت به کجا خواهد رسید؟ سعی میکند نقاط و سطوح مهم حمایت و مقاومت را مشخص کند و حتی به تخمین زمانی مناسبی نیز برای دستیابی به اهداف قیمت دست یابد. مهمتر از همه اینکه در تحلیل تکنیکال ما حد ضرر داریم چرا که از بین تحلیلهای تکنیکال معمولا حدود 70درصد آنها بهدرستی عمل میکنند و مابقی Fail میشوند و بنابراین تحلیلگر تکنیکال باید همیشه یک حد ضرر دقیق و مشخص را برای خودش داشته باشد تا درصورت مواجهه با ضرر بتواند بهموقع و باکمترین آسیب از بازار خارج بشود.
بد نیست در اینجا توضیحی هم در مورد روشهای تعیین حد ضرر بدهید. من در بازار دیدهام که برخی تکنیکالیستها هم به دلیل درک نکردن درست مفهوم حد ضرر آن را به درستی رعایت نمیکنند. چند روش برای گذاشتن حد ضرر وجود دارد. نمی خواهم وارد بحثهای پیچیده ریاضی شویم؛ به طور کاربردی بفرمایید که چند روش تعیین حد ضرر وجود دارد و توصیه شما به تکنیکالیستها چیست؟
روشهای فراوانی برای تعیین دقیق حدضرر وجود دارد که واقعا مجال بیان همه آنها در اینجا نیست. اما بهعنوان مثال خوانندگان شما میتوانند از حدضررهای ثابت استفاده کنند. مثلا هرگاه ضرر آنها به حدود 20 درصد رسید حتما اقدام به خروج از بازار میکنند. روش دقیق انتخاب حدضرر در تحلیل تکنیکال این است که باید نقطهای انتخاب بشود که مطمئن باشیم که اگر قیمت به آنجا برسد حتما تحلیل ما Fail شده یا روند بازار معکوس شده است. از سادهترین روشهای انتخاب حدضرر میتوان به شکسته شدن خطوط روند و کانالها اشاره کرد.
بهعنوان مثال در روندهای صعودی معمولا انتخاب آخرین دره بهعنوان حدضرر میتواند گزینه مناسبی باشد. یک روش ساده دیگر استفاده از میانگینهای متحرک با دورههایی مانند 20 و 50 است. خلاصه اینکه الگوها و اندیکاتورها و سیستمهای معاملاتی فراوانی هستند که هرکدام حدضرر خاصی را به معاملهگر پیشنهاد میکنند و شما باید برمبنای تحلیل و روش معاملاتی خودتان تصمیم بگیرید. درواقع انتخاب حدضرر چندان هم دشوار نیست بلکه مشکل اصلی اغلب معاملهگران نوآموز عدم رعایت این حدضرر است!
دوستان فاندامنتالیست معتقدند که وجود حد ضرر به دلیل اعتقاد تکنیکالیستها به احتمال نامعتبر بودن تحلیلهایشان است .
بله این حرف درست است یک تحلیلگر تکنیکال هرگز به پیشبینی خودش به طور صددرصد مطمئن نیست و حتما باید یک گزینه خطا را برای آن درنظر بگیرد! البته تحلیل فاندامنتال هم مطلق نیست و در آن نیز احتمال خطا وجود دارد. اما فرق یک تکنیکالیست با فاندامنتالیست این است که تحلیلگر تکنیکال با تعیین حد ضرر اشتباهش را میپذیرد و از بازار خارج میشود اما تحلیلگر بنیادی روی اشتباهش اصرار میکند و به منابع مالیاش بهشدت آسیب میزند مگر آنکه او نیز بپذیرد که زور بازار در بسیاری از مواقع بیشتر از قدرت تحلیلهای اوست و قواعد زنده ماندن در بازار را رعایت کند! تکنیکالیستها برای پیشبینی بازار از مجموعهای ابزار و الگو استفاده میکنند مثل الگوهای کندل استیکها یا پترنهای تکنیکال یا اندیکاتورها و غیره.
یکی از مهمترین ابزارهای تکنیکالیستها همین اندیکاتورها هستند. اندیکاتورها سه کار مهم برای ما انجام میدهند؛ روند صعودی و نزولی بازار را نشان میدهند، سیگنالهای خریدوفروش میدهند و از همه مهمتر اینکه ما را از دام عواطف و احساسات شخصیمان در امان نگه میدارند تا مبادا براساس احساسات شخصی مانند ترس و طمع و غیره خرید و فروش نکنیم.
یکی از نکتههای ضعفی که من در تکنیکالیستهای بازار دیدهام استفاده افراطی از فیبوناچی است در حالی که دیده میشود حتی تفاوت فیبوی ریتریسمنت و اکستنشن را هم نمیدانند یا به روشهای بسیار نامتعارفی برای پیدا کردن نقاط همپوشانی، فیبو رسم میکنند. بد نیست که اینجا بهصورت عملی نشان دهید که چگونه میتوان فیبو رسم کرد؟ آیا از بالای سایه باید این رسم را انجام داد یا از لبه بدنه کندل؟ به چند روش میشود نقاط همپوشانی را رسم و پیدا کرد؟
این بحث خیلی مفصل است و من واقعا نمیتوانم اینجا همه آن را خدمت خوانندگان محترمتان آموزش بدهم. اما میتوانم اینطور بگویم که هر ابزار فیبوناچی را باید حتما روی ابتدا و انتهای یک «موج واحد» بگذارید و قراردادن یک ابزار فیبوناچی روی دو یا چند موج بیربط باعث خطای تحلیل میشود. فیبوناچی را باید روی دو انتهای یک موج بگذارید یعنی به قول شما روی شاخ و دم کندلها. برای پیدا کردن نواحی همپوشانی نیز حتما باید تئوری الیوت را بهخوبی بلد باشید و از آن استفاده بکنید وگرنه درصورتی که ابزار فیبوناچی را به درستی روی موجها و ریزموجهای الیوت قرار ندهید بازهم به نواحی همپوشانی نادرستی خواهید رسید. بهعنوان مثال برای پیدا کردن انتهای موج c میتوانید به طور همزمان یک فیبوناچی را روی موج a و یک فیبوناچی بزرگتر را روی کل موجهای یک تا پنج قرار داده و ناحیه همپوشانی را بهعنوان تارگت موجc پیدا کنید و الی آخر.
یکی از نکات دیگر این است که در مورد تحلیل زمانی هم میان تکنیکالیستها اختلافاتی وجود دارد. بعضی از دوستان میانه چندان خوبی با آن ندارند.
مباحث تکنیکال بسیار گسترده است و دلیلی ندارد که حتما همه ما به سراغ همه این مباحث برویم. برخی از اساتید مثل آقای نیما آزادی روی موضوع تحلیلهای زمانی خیلی کار کردهاند اما من شخصا کمتر از تحلیلهای زمانی استفاده میکنم. هر تحلیلگر تکنیکال مسلما سلیقه خاص به خودش را دارد و معمولا از ابزارها و روشهای ویژه و مورد علاقه شخصی خودش استفاده میکند و البته هیچ ایرادی
هم ندارد.
در مورد استراتژیها و سیستمهای معاملاتی و روش درست کردن آنها هم کمی صحبت کنید.
سیستم معاملاتی در یک جمله عبارت است از مجموعه قوانینی که ما را در وسط بازار از هرگونه شک و تردیدی نجات بدهد! در تحلیل تکنیکال ما با مجموعهای از اندیکاتورها روبهرو هستیم که هر یک ممکن است بعضا سیگنالهای متفاوتی صادر کند. سیستم معاملاتی در این میان به ما کمک میکند که راه خودمان را پیدا کنیم و به قوانین خودمان پایبند باشیم. برای ساختن یک سیستم معاملاتی استاندارد معمولا نیاز به حداقل دو الی سه اندیکاتور متفاوت داریم. یک اندیکاتور باید جهت روند را در تایم فریم بلندمدت به ما نشان بدهد و سپس در تایم فریم کوتاهمدت به اندیکاتور دیگری نیاز داریم که به ما سیگنال خریدوفروش بدهد. حتی میتوان از یک اندیکاتور دیگر نیز بهعنوان ابزار قدرتسنج استفاده کرد تا برمبنای آن حجم معاملاتی را متناسب با میزان قدرت بازار تنظیم کرده یا از ورود به بازار در انتهای یک روند پرهیز کرد.
البته همه اینها برای یک سیستم معاملاتی روندمحور است و بهعنوان مثال سیستم معاملاتی برای بازار نوسانی باید بهگونه دیگری طراحی شود. اندیکاتورها را کلا به چند دسته اصلی میتوان تقسیم کرد: اندیکاتورهای روندنما، اسیلاتورها یا اندیکاتورهای نوسان نما و اندیکاتورهای حجمی. بهعنوان مثال اندیکاتورهای روندنما مانند میانگینهای متحرک میتوانند جهت حرکت قیمت را به ما نشان بدهند؛ اندیکاتورهای نوساننما مانند مکدی و RSI و استوکاستیک و غیره میتوانند سیگنال ورود و خروج به بازار صادر کنند و در نهایت اندیکاتورهای حجمی مانند MFI و غیره میتوانند میزان ورود پول به بازار یا خروج نقدینگی از بازار را نمایش بدهند.