«به نفع سرزمین ماست که آبهای پنهان را استخراج و مدیریت کنیم.» این بخشی از کتاب استخراج آبهای پنهان نوشته ابوبکر محمدبن حسن کرجی است که هم عصر ابوریحان بیرونی، زکریای رازی وپور سینا بوده است. وی در بخش دیگری از این کتاب مینویسد: زمین با همه کوهها و دشتها و پستی و بلندی هایش کروی شکل است و خدا آن را مرکز عالم قرار داده است. این ریاضیدان و آب شناس ایرانی پیش از کوپرنیک، کپلر و نیوتن به کرویت زمین و نیروی مرکز ثقل آن (جاذبه) پی برده بود اما ما در عصر تکنولوژی و با داشتن چنین پشتوانههای علمی چنان بلایی بر سر منابع آبی تمدن کهن ایران زمین آوردهایم که نشان از گسست عمیق فرهنگی ما با دانش بزرگان این مرزوبوم دارد. این گسست علمی و فرهنگی در میان جامعه علمی و دانشگاهیمان بیشتر مشهود است تا جایی که در 50 سال گذشته ما مهندسان و تکنوکراتها، بیشترین سهم را در تخریب حوضههای آبی و منابع طبیعی کشور داشتهایم.
13 بهمن روز ملی تالابها بود. تالابهای بزرگ و کوچکی که بخشی از منابع آبی کشور به شمار میآمد و اکنون بخش گستردهای از آنها خشک شده و کویر نام گرفته است. تالاب زیبای گاوخونی تنها با 475 کیلومتر مربع با چشمانداز بسیار زیبا و هوایی لطیف و مرطوب در دل فلات مرکزی ایران، گردشگران داخلی و خارجی را محو تماشا میکرد اکنون کویر ورزنه نامیده میشود.
تالابهای سه گانه بختگان، دریاچه بزرگ ارومیه، دریاچه هامون و تالابها، دریاچهها و رودخانههای دیگری که به دلیل اشتباه تاریخی ما در یکصد سال گذشته و قطع ارتباط با دانش ژرف گذشتهمان خشک شدند. برنامههای غلط تکنوکراسی در راستای منافع شرکتهای بزرگ ساختوساز، منفعت طلبانه و جانبدارانه علت اصلی خشکیدن حوضههای آبی بزرگی مانند زاینده رود و دریاچه ارومیه شده است. ابتدا ساخت سد یک میلیارد و 400 میلیون متر مکعبی (مخزن پشت سد) در سال 1347 منجر به خالی شدن روستاهای مولدی مانند شاخ کنار و از بین بردن حقابههای روستاییان شد و آنها را به حاشیه شهرها کوچاند.
سپس در ادامه، 6-5 سد دیگر نیز در این حوضه آبریز ساخته شد که نتیجهای جز خشک شدن زاینده رود و تالاب گاوخونی در بر نداشت و تخریب شهر بزرگ اصفهان با تمدن کهن و میراث هزاران ساله را به بار آورد. شهری که آندره مانرو آن را زیباترین شهر جهان نامید و خودمان نیز آن را نصف جهان یا پایتخت فرهنگی ایران میدانیم.انحراف و انتقال آب زاینده رود در دهههای اخیر بر اثر ساختوسازها در حوضههای آبخیز و ایجاد صنایع بزرگ فولاد که به آب زیاد نیاز دارند، در مناطق خشکی مانند اصفهان یکی دیگر از دلایل خشکیدن زاینده رود است.
تصمیمگیری مهندسان برای یک منطقه بدون حضور و مشارکت جوامع بومی و مولد آن دلیل دیگری است در این تخریبها. بنابراین جامعه دانشگاهیان و مهندسان در آنچه بر پیکره آبی ایران اتفاق افتاده شریک هستند و نمیتوانند تقصیرها را به گردن دیگران بیندازند. گو اینکه خشکسالی و افزایش جمعیت از جمله مقصران بیدفاعی هستند که به راحتی میتوان هر قصور و کوتاهی را بر گردن آنها انداخت!
این نابسامانی در ستاد احیای دریاچه ارومیه نیز هویداست. از آغاز به کار دولت یازدهم که آقای روحانی به وعده خود عمل کرد و ستاد احیای دریاچه ارومیه را تشکیل داد، بارقههای امید در دلهایمان روشن شد اما پس از تشکیل این ستاد و سپردن سکان هدایت آن به دست تکنوکراتها و کارگزاران، امیدمان به یأس گرایید. در این کارگروه، برخی از استادان دانشگاهی طرحهای غلطی ارائه میدهند که نشان از همان گسست علمی و فرهنگی با دانش ژرف و عمیق گذشتهمان میدهد؛ استادان و مهندسانی که تنها به فکر واریز شدن بودجههای کلان برای طرحهای ناشیانه، غیرعلمی و نابخردانه خود هستند.
این مصیبت بزرگی در کارگروه احیای دریاچه ارومیه است و یقینا با این برنامهها راه به جایی نخواهیم برد و دریاچهای احیا نخواهد شد. داستان 700 سدی که از 50 سال پیش آغاز شده و همچنان در کشور ادامه دارد، چنانچه در روزها و ماهها با سفرهای استانی ریاست جمهوری بازهم شاهد گشایش سدهای بزرگ و کوچک در حوضههای آبریز کم رمق کشور هستیم و این داستان ادامه دارد. این گسست فرهنگی دردناک است و باید روزگار وصلمان را بجوییم.
* کارشناس بین المللی آب