تابستان و مسافرتهاش! هرکسی را که میبینی در تدارک برنامهای برای مسافرت تابستانیاش است. امروز هم من همینطور که در حال برنامهریزی بودم که چطور میتوانم برای سال بعد برنامهای بچینم و به هشتگرد مسافرت کنم به خودپردازی رسیدم و فردی در حال انجام عملیات بانکی خود بود.
چهارشنبه
گفتم: «آقا چه خبر؟ خوبید؟ پول میخوای چکار؟»
گفت: «پول را میخوام بدم به یکی، بیاد فضولارو جمع کنه ببره به توچه؟»
گفتم: «آقا چرا ناراحت میشی سواله دیگه»
گفت: «ناراحت نشو. شما از فرصت امروزی؟»
گفتم: «آره فهمیدید؟»
گفت: «بله، اومدم پول بکشم جای شما خالی، بریم مسافرت.»
گفتم: «آره الانم فصل مسافرته! دیدید اینایی رو که دو بار تو زندگیشون زور زورکی با وام و قرض و قوله رفتن کن سولوقون، الان صحبت از مسافرت میشه کمتر از ترکیه و اروپا رضایت نمیدن!»
گفت: «اتفاقا منم دارم میرم اروپا!»
گفتم: «منظورم شما نیستید، اونایی رو میگم که کل درآمد سالشون 10 میلیون هم نیست ولی ادعای اروپا دارن.»
گفت: «اتفاقا منم درآمد سالانم 9 میلیونه!»
گفتم: «تو چرا به خودت میگیری منظورم این آدمهاییه که طرف دو تا کلمه اینگلیسی بلد نیست ولی تمام مثالهاش از اونوره.»
گفت: «منم متاسفانه اصلا زبان انگلیسیم خوب نیست.»
گفتم: «آقا تو هم الکی همهچی رو به خودت ربط میدی، میگم منظورم این آدمهایی هستند که تا حالا هیچ جای ایرانو ندیدن، فقط میگن بریم خارج بریم خارج!»
گفت: «خب منم همینم. فقط کن سولوقون رفتم دو بار!»
گفتم: «میدونی به خودت نگیر، آخه همین چند روز پیش دوستم داشت از همکارش حرف میزد میگفت که زنش گیر داده باید بریم خارج. این بدبخت ننهمرده هم کلی وام گرفته که زنش رو ببره خارج، این رفیقم میگفت اصلا قیافه این همکارش به این چیزا نمیخوره ازین سادههاس که زنش بدبختش کرده، میگفت طفلکی این چند روز فقط مثل بز خیره شده بوده تو
دیوار!»
گفت: «دوستت کجا کار میکنه؟ اسم اون همکارش چی بوده؟»
گفتم: «دوستم که تو شرکت نصب کاغذ دیواریه، اسم همکارش هم یادم نیست. فقط همین بزش یادم مونده آها یادم اومد، تو اسمش گرشاسب یههمچین چیزی داشت! یعنی خود نفهمشم مقصرهها، اصلا نمیتونی غلط کنی، غلط میکنی غلط میکنی!»
گفت: «مهرداد گرشاسبی نبود؟»
گفتم: «آره بدبخت بیشعور خود خاک برسرشه»
گفت: «مهرداد گرشاسبی منم»
یکهو انگار دنیا رو سرم خراب شده بود.
گفتم: «آقا الکی به خودت نگیر. اون یارو خیلی بیشعورتر ازین حرفا بود، شما ماشاءالله ردیفی، آخه کدوم خری میاد تو نداری چهار میلیون پول مسافرت بده خب نرو، برو شمال!»
گفت: «آقا میگم منم. بیخیال شو دیگه»
گفتم: «یکی از مشکلاتم اینه که چه جوری از این موضع بیام پایین. فهمیدم شمایی آب هم
که قطعه کلا چارهای ندارم. یک جور باید خفه شم فقط!»
تنها راهم این بود که زنگ بزنم آمبولانس بیاد منو ببره بیمارستان که این حجم از توهیناتم. توجیه داشته باشه خلاصه اون روز به خیر
گذشت.