موضوع احساس مسئولیت اجتماعی را در کشور زیاد مثبت ارزیابی نمیکنم. البته برای بیان این نظر دلایل شخصی خودم را دارم.
در کشورهایی که به منابع طبیعی دسترسی دارند، یعنی ثروت ملی آنها حاصل کار و تلاش افراد آن جامعه نیست، معمولاً موضوع احساس مسئولیت اجتماعی در آنجا کمرنگ است و این لازمه رشد و تعالی اجتماعی به خوبی پرورش نمییابد.ما اگر به بحث احساس مسئولیت در کار نگاه کنیم، جوامع روستایی به مراتب با مسئولیتتر از جوامع شهری هستند. این بستگی مستقیم به میزان کار کردن افراد دارد. در جامعه روستایی تمام افراد خانواده کار میکنند و ما شاهد هستیم که روحیه جمعی و مسئولیتپذیری اجتماعی بیشتری در روستا نسبت به شهر وجود دارد.در بخش شهری ما، مشاغل بیشتر به سمت خدمات رفتهاند. دسترسی دولت به منابع معدنی و ثروتهای طبیعی احساس نیاز به تولید را از دل جامعه بیرون برده است، به همین علت افراد در کشور ما بیشتر به سمت مشاغل خدماتی دولتی رفتهاند.
در همین محیط کاری که خدماتی و وابسته به دولت است، افراد به دلایل مختلف از احساس مسئولیت بیبهره هستند.گاه دیده میشود که توجه به کیفیت کار به یک ضدارزش تبدیل شده است و این طور به نظر میرسد که اگر کسی کمتر کار انجام دهد از دیگران باهوشتر است.
عدم توجه به افراد کوشا در محل کار، عدم قدردانی از زحمات آنها و دیده نشدن آنها نیز مزید بر علت میشود تا این ضدارزش بیشتر خودنمایی کند.
به ژاپن بعد از دوران جنگ نگاه کنید. فرهنگ رایج در آن زمان سختکوشی برای به دست آوردن تأیید مدیران بوده است. کارکنان در هر بخشی که بودند حداکثر انرژی را مصرف میکردند که نظر مدیران را به خود جلب کنند و اغلب طبق نوشتههایی که خواندهام در مسیر بازگشت به منزل در خیابان خوابشان میبرده است.
یا برای مثال میتوان به آلمان پس از جنگ اشاره کرد. در این کشور نیز توجه به روح همکاری جمعی و وجود احساس مسئولیت بالا باعث شد در مدت کوتاهی این کشور خرابیهای جنگ را جبران کند. حفظ همین روحیه و توجه به قوانین تامین اجتماعی باعث شد تا آلمان امروز کشور پیشرفتهای باشد.من به شخصه این روحیه و احساس مسئولیت را در محیط کاری ایران نمیبینم. آمارها میگوید که کارمندان دولت در روز کمتر از یک ساعت کار مفید میکنند. خب! اولین ضرر این مسئله به خود شخص بازمیگردد. در اثر تکرار این نقش، بیمسئولیتی به رفتار غالب اشخاص تبدیل میشود و بازتاب آن هم به کل اجتماع بازمیگردد.از طرف دیگر ما در تمام رشتههای کاری از حداکثر ظرفیتهای موجود استفاده نمیکنیم. هزینههای بالایی برای ایجاد اشتغال و تربیت نیروی کار میکنیم و این همه هزینه به بازتولید سرمایه منجر نمیشود. کارمندان بامسئولیت ما سرمایههایی هستند که متأسفانه تجربههای آنان مورد استفاده قرار نمیگیرد. تجارب کاری این افراد به سختی از طریق آموزش آکادمیک منتقل میشود. باید از تجارب این افراد در محیط کار در جهت انتقال به سایر کارمندان استفاده کرد. متأسفانه سرمایههای ما اصلاً مورد توجه قرار نمیگیرند.