وسط اتوبان بودم که ماشین خراب شد، دستکاریهایم جواب نداد و به امدادخودرو زنگ زدم. ماجرا را که به تعمیرکار گفتم. صاف رفت سراغ چیزی که هیچ ربطی به ایراد نداشت. چند دقیقهای گذشت و جوابی نگرفت. گفتم فکر میکنم این قسمت سالم است. خوشخلق نبود و توجهی هم نکرد. چند دقیقه بعد گفتم فکر نمیکنید مشکل از جای دیگری است؟ این بار برگشت و نگاه کرد: «تو اگر بلد بودی، درستش میکردی.» سرش را برگرداند و به کارش ادامه داد.
حرفش منطقی بود و من هم که پیامش را گرفته بودم خوشحال و خجل، به ماشین برگشتم. پشت رول نشستم و به این فکر رفتم که گرافیستها هم دقیقا همین مشکل را دارند. کارفرما طراح را دعوت میکند تا کاری برایش انجام دهد. چیزی که بهعنوان راهحل در ذهنش هست را به طراح میگوید و ماجرا از این جا آغاز میشود.
حالت اول:
طراح فکر میکند که راهحل مناسبی هست و کار به همان شکل پیش میرود.
حالت دوم:
طراح باور ندارد اما کاری که کارفرما میخواهد را اجرا میکند.
حالت سوم:
طراح راهحل را قبول ندارد و کار را انجام نمیدهد.
حالت چهارم:
طراح به راهحل باور ندارد و توضیح میدهد که چرا راهحل دیگری را باید یافت. گرافیست نبودن کارفرما احتمال حالت اول را کم میکند.
اما سوال این است که چگونه باید کارفرما را مجاب کرد؟ فرق تعمیر ماشین و طراحی گرافیک در این است که در طراحی گرافیک نمیتوان از کارفرما خواست که چند دقیقه صبر کند تا نتیجه کار را ببیند. درست که طرحهای گرافیکی قابل مشاهده هستند اما نمیتوان میزان کارکردش را سنجید یا مقاومت آزمود. کارفرماها برای اطمینان از نتیجه طراحیها به نظرسنجیهای شخصی رو میآورند. نظرسنجیها عموما بیهدف و کلی هستند و تنها چیزی که حاصل میشود، نظرهای شخصی است که نه ربطی به زیباییهای تجسمی دارد و نه ارتباطی به ویژگیهای ارتباط بصری.
عمدتا نتیجه این نظرسنجیها به خردهپیشنهادهای پراکنده و بیمعنی میرسد اگر در نظرسنجیها متوجه یک ایراد یا سوءبرداشت شویم طرح را باید عوض کرد اما اگر نظرات سلیقهای باشد چه باید کرد؟ بهتر است پیش از آنکه طراح را دعوت به کار کنیم طرحهای قبلیاش را با این دید نگاه کنیم که اگر یکی از این طرحها را به ما پیشنهاد دهد آیا حاضر بودیم آن را بپذیریم؟ داشتم به این فکر میکردم که اگر در سلیقهاش مردد ماندیم چه کنیم که تعمیرکار گفت: «استارت بزن.»
* طراح لوگو