برای انجام بخشی از یکی از پروژههای شرکت مجبور شدهام از یکی دیگر از گروههای تخصصی کمک بگیرم. مدیر آن بخش که از دوستان نسبتا قدیمی هم هست لطف کرده و مهندس جوانی از اعضای تیمش را به بنده معرفی کرده تا در همکاری با بخش بنده این جای قضیه را جمع و جور کنیم. یکی، دو هفته پیش توضیحات کافی و وافی برای او دادهام و با کولهبار سنگینی از مدارک فنی او را راهی بخش خودشان کردهام تا در خلوت و سکوت این قسمت را انجام داده و جهت اخذ تایید برای کارفرما بفرستد.
یک هفتهای از اتمام این بخش کار و ارسال آن برای کارفرما گذشته و هماکنون حسب درخواست مدیر مربوطه کارفرما، در اتاق جلسه، آن کارفرمای محترم به همراه مهندس جوان نشسته و منتظر تشریففرمایی نفرات کارفرما هستیم. با جوان مشغول صحبت میشویم، جوان معقولی به نظر میرسد. در دانشگاه معتبری درس خوانده، خوشلباس و مرتب و مبادی آداب است و همواره لبخندی مطبوع بر گوشه لب دارد. به نظر میرسد مشکل خاصی در بین نباشد و احتمالا امروز در جلسه مسئله رفع و رجوع شود. نفرات کارفرما از راه میرسند و جلسه شروع میشود. جلسه عجیبی را میگذرانیم. و این شرح ماوقع جلسه:
کارفرما لدیالورود با تندی و پرخاش و عصبانیت به ما اعلام میکند که مدرک دریافتی از شرکت ما مهملترین مدرک مهندسی بوده که ایشان در عمر شریف خود رویت کرده و حیف که از این کاغذ خردکنهای آنجایی نداشته که مدرک را به صورت وارونه داخل آن بیندازد و ظاهرا شرکتها و متخصصان ما اصلا اینکاره نیستند و بهتر است بروند غاز بچرانند و مدرک کاملا مردود است و... در تمام مدت مهندس جوان با همان لبخند مطبوع لایتغیر در گوشه لب سر تکان داده و حتی یکی دو بار زیر لب اظهارات کارفرما را تایید کرده و در پایان جلسه نیز با صدای بلند اعلام میکند که تاکنون تجربه این بخش از کار را نداشته و بهتر است گروه متخصص انجام این کار عوض شود! بعد از این اعتراف صادقانه مهندس جوان و در حالی که بنده همینطور صم بکم عمی ماندهام، با یک وداع سوزناک از کارفرما جدا شده و از جلسه خارج میشویم.
بلافاصله شروع به صحبت با مهندس جوان میکنم که چرا چنین شد و این چه برخوردی بود. در پاسخ به من اطمینان میدهد که فقط خواسته این جلسه را از سر بگذراند و حتما در تهیه دوباره مدرک تمام نگرانیهای کارفرما را رفع خواهد کرد و این بار حتما تایید را خواهد گرفت و... باز هم لبخند مطبوع!
آقا دردسرتان ندهم این ماجرا دقیقا به همین شکل سه دور دیگر تکرار میشود تا بنده به خودم بیایم و سراغ مدیر بالاسر این مهندس جوان بروم. بعد از شرح مفصل قضیه جوابی به این مضمون دریافت میکنم:
- این جوون مهندس خیلی خوبیهها، وظیفهشناسم هست. کارشم سروقت انجام میده، فقط یک خصلتی داره خیلی اعصاب خودشو ناراحت نمیکنه!
- جدا میفرمایین؟ خودشونو ناراحت نمیکنن؟