اصولا همه فکر میکنند یک مدیر فردی مقتدر، محکم و البته باحوصله و صبور است که در هر شرایطی و در مواجهه با هر موقعیتی عملکردی درست دارد؛ اینکه پیروز اول و آخر میدان اوست و باید همیشه موفق بشود، اما مسئله این است که گاهی ممکن است اوضاع بر وفق مراد نباشد و عملا شرایطی بغرنج پیش آید. درنتیجه مدیر هم به هر دلیلی نتواند عملکردی مثبتی داشته باشد.
واقعیت این است که بهترین مدیران عامل و قدرتمندترین رهبران همیشه موفق نیستند، چراکه علاوه بر نقاط قوت خود، دارای ضعفهایی هم هستند، اما در این میان مدیری موفق عمل میکند که هم ویژگیهای ارزشمند مثبتی دارد و هم نقاط ضعف خود را به خوبی میشناسد و نه تنها آنها را انکار نمیکند که صادقانه برخورد میکند و آنقدر جسارت دارد که نقاط ضعف خود را با دیگران در میان میگذارد و با این کار خود به دیگران نشان میدهد آنان نیز باید درباره نقاط ضعفشان صادق باشند.
در واقع نقطه قوت این دسته از مدیران همان قابلیت و ظرفیت مطرح کردن با دیگران و به اشتراکگذاری این مسئله با دیگران و البته تواضع و فروتنی است که از خود نشان میدهند و بهصورت خودخواسته و داوطلبانهای نقاط ضعف خود را نشان میدهند.
تام راث و باری کانچی در کتاب «قدرت رهبری» بنا بر نتایج تحقیقات موسسه گالوپ بیان میکنند: «مدیران موفق ویژگی کلی و خاصی ندارند اما تنها چیزی که آنان را به مدیرانی فوقالعاده و شگفتانگیز بدل میکند و آنها را تا حد یک «پدیده» ارتقا میبخشد این است که آنان دقیقا نقاط قوت خود را میشناسند و در محدوده همین تواناییها کار میکنند و در عوض در محدوده نقاط ضعف خود سعی میکنند به درستی عمل کنند و با قرار دادن آنها در دل استراتژیها، افراد و فرآیندها سبب شوند این اشکالات تا حد ممکن کاهش یابد و برطرف شود.»
در اصل آنان در مسائلی که ضعیف هستند با اطمینان به افراد و با کمک آنان تلاش دارند استراتژیهای درست را اتخاذ و عملی کنند، اما برخی مدیران نقطه ضعف کارشان را مانند یک راز مخفی میکنند و با این دیدگاه هرگز مایل نیستند این راز سر به مهر آشکار شود و برملا شدن نقطه ضعفشان را مسئلهای فاجعهآمیز میدانند که به اقتدار آنان در میان کارمندان و نیز اعتبارشان در فضای بازار کار شدیدا لطمه میزند.
در حالی که برخورد صادقانه آنان و اطمینان به افراد و انتخاب استراتژی درست میتواند سبب کاهش و حتی رفع اشکالات ناشی از نقطه ضعف مدیریتشان شود و نهتنها آسیبی به وجهه آنان نمیرسد، بلکه از منظری دیگر هم ایجاد اعتماد میکند و حتی سبب میشود تیم کاری با دیده احترام به او بنگرد. تمامی این موارد باعث میشود نسبت به نقاط ضعف خود صادقانهتر برخورد کند.
آیا در تیم کاریتان کسی هست که عملکردی ضعیف و اشتباهات کاری زیادی داشته باشد، کارها را سرهمبندی کند و به اصطلاح اهل سنبل کردن باشد؟ یا اینکه برعکس آیا کسی هست که همواره با تمامی افراد صادقانه برخورد کرده باشد و به جای بداخلاقی، دعوا یا کنار کشیدن خود از کار، تا حد امکان به همه کمک کرده باشد؟
این افراد را با هم مقایسه کنید، میبینید عملکرد این دو فرد و نتایج حاصله از شناخت نقطه ضعف، پذیرش و نحوه برخوردشان با آنها تا چه حد میتواند روند درست کارها را تسریع بخشد و مدیریت را تقویت نماید.
برای اجتناب از این اشتباه چه باید کرد؟
برای هر مدیری که خواهان مدیریتی مقتدرانه و قدرتمند است و پیشرفت و موفقیت در کار را سرلوحه خود قرار داده بسیار مهم است زمانی را صرف کند و فهرستی از خصوصیات مثبت و ویژگیهایی شاخصی را که در خود سراغ دارد و معمولا باعث پیشرفت کاری او شدهاند، تهیه کند.
به طور مثال پنج خصوصیت خوب خود را که نقاط قوتتان به شمار میرود و سبب میشود وظایف خود را به نحو احسن انجام دهید به ترتیب یک تا پنج لیست کنید. به همین ترتیب پنج ویژگی بدی را که هنگام انجام کار باعث میشود احساس ضعف کنید و باید کنار گذاشته شوند به ترتیب بنویسید و سعی کنید روزانه وقت بیشتری را صرف نقاط قوت خود کنید.
در مورد نقاط ضعف خود روراست و صادق باشید و به جای مخفی کردن و به نوعی انکار کردن آنها، در پی یافتن راههایی باشید که این اشکالات را تا حد امکان برطرف کنند. یکی از بهترین راهحلها یافتن افرادی است که در مسائل موردنیازتان– یا همان نقاط ضعفتان- به شما کمک کنند و اطلاعات مفیدی را در اختیارتان بگذارند.