- بله بله، حتماً، حالا چقدر وقت میخواین؟
- دو هفته خوبه
- نه زیاده، یه هفتهای نمیتونین؟
- باشه آقا، عیب نداره، میگم بچهها بمونن شبانهروزی یک هفتهای جمعش کنن.
- اول بررسی میکنیم، بعد میشینیم یک جلسه میگذاریم، تصمیم میگیریم
- کی مهندس؟ همین الانم تو تاخیریها!
- یه هفته دیگه...
- اشتباه کردین دیگه ما چه کنیم؟ گفتم بررسیش کنن، 10 روز کار بود حداقل من گفتم یه هفتهای جمعش کنن.
- دارن بررسی میکنن
- بررسی کردنش طول میکشه
- الکی که نیست آقاجان، بررسی
- بررسی، بررسی...
بالاغیرتاً غیر از این است؟ بررسی کلمه جذابی شده برای همهمان که معنایش یک چیزی حدود یک هفته عقب انداختن همه چیز و رسیدن به استراحت و تفریح و وقت تلفکنی است. خیلی دوست داریم هر چیزی را که انجام شده، یا قرار است انجام شود، یا در حین انجام است، یا حتی لغو شده و کان لم یکن تلقی شده است، بررسی کنیم. چرا؟ چون کلمه قشنگی است و به نظر میرسد داریم کار مهم و کارشناسانه و مسئولانهای انجام میدهیم. چرا؟ چون ته ندارد و دست خودمان است، از هرجا بخواهیم شروع میکنیم و هرجا بخواهیم تمامش میکنیم.
چرا؟ چون ایراد درآوردن از کار بسیار ساده است و فوقش دو، سه تا ایراد الکی را فهرست میکنیم و بهعنوان نتیجه یک هفته بررسی ارائه میدهیم و از همه اینها مهمتر چرا؟ چون تصمیمگیری را به تعویق میاندازد و میتوانیم دلهره، اضطراب و بار سنگین تصمیم گرفتن را اندکی عقب بیندازیم. باور بفرمایید تجربه این امر را در مدیریت خودم، دوستان و آشنایان و کسبه محل به کرات دیدهام و مثل روز برایم روشن است که بهویژه وقتی در گلوگاههای تصمیمگیری مهم در یک کار بحث بررسی پیش میآید آن هم با قید زمان یک هفتهای، منظور فقط عقب انداختن فشار تصمیم است و لاغیر. اشتباه نشود، خودم را مبرا نکردم.
شخص خودم چندین بار در کوران تصمیمگیریهای مهم وقتی احساس میکردم به اندازه کافی همه جوانب کار را ندیدهام (آن هم در زمانهای طولانی)، یا شاید به اندازه کافی تعمق نکردهام یا فقط به صرف اینکه میترسم، کار سخت شده، دست به دامن امر مبارک بررسی شدهام. حالا ماجرای آقای مهندس بررسی، مدیری اینجایی و دولتی که بررسی را به شکلی عجیب میدید، مرا به عنوان نماینده شرکت به جلسه بازگشایی پاکتهای یک مناقصه بزرگ فرستادهاند (همکاران محترم من به شدت اصرار دارند که در این مورد عبارت زیبای بازگشایی پاکات، جمع مکثر پاکت فرنگی را به کار ببرند). نمایندگان همه شرکتها وارد جلسه میشویم و در فضایی از دلهره و ارعاب و صمیمیت به انتظار مینشینیم. کارفرما یک ارگان دولتی است که از قضا پروژه و کار هم زیاد دارد.
سرکرده گروهی که به نمایندگی از کارفرما در جلسه حضور دارند و پاکتها را باز میکنند یک آقای مهندس قد بلند و خیلی سنگین وزن کممویی است که اخلاق عجیبی دارد. در ظاهر خوشاخلاق است و با همه خوش و بش میکند، ولی اغلب جملاتش شوخیهای خیلی تند و متلکهای خیلی آبدار به شرکتهای حضور یافته در مناقصه، مشاور، مجری طرح، همکارانش، پیک، آبدارچی و خودش! است. من اولین بار است که او را میبینم، ولی همین دوری و دوستی را بیشتر میپسندم و اصلاً دلم نمیخواهد دم چکش قرار بگیرم. باری، پاکتهای حاوی ضمانتنامههای شرکت در مناقصه را باز میکنند. درست بودن این ضمانتنامهها در واقع شرط اول حضور داشتن در مناقصه است. از پنج شرکت حضور یافته چهارتایشان (از جمله ما) ضمانتنامههای درست دارند و مال یکی مشکل جدی دارد.
آن آقای مهندس خیلی قاطع از نماینده آن شرکت (که ظاهراً شرکت بسیار معظم و موفقی هم هست میخواهد که تشریفش را ببرد و برود به مدیرعاملشان بگوید... (نمیشود اینجا گفت!) نماینده شرکت مزبور شروع به دست و پا زدن میکند که کارمندان بانک اشتباه کردهاند و اشتباه لپی بوده و ظرف یک ساعت قابل حل است و نهایتاً اینکه باید این اشکال بررسی شود. آقای مهندس قدبلند و سنگین وزن خیلی راحت میگوید: آقاجان من آخر اسمم یه «بررسی» دارم، اسم کامل من هست آقای مهندس بررسی فهمیدی؟ خودم الان بررسی کردم، ضمانتنامه شرکت شما اشکال داره، پاشو برو بیرون وقت مارم نگیر هزار تا کار داریم، برو به اون مدیرعاملتونم بگو...