ظاهرا حافظه افراد حداقل به دو گونه قابل دستهبندی است؛ یکی کلامی یا زبانی و دیگری تصویری. دسته اول کلمه و جمله و کلا موارد مربوط به زبان را خوب به خاطر میسپارند و دسته دوم تصاویر و اشکال و رنگها و احجام. ظاهرا این حقیر سراپا تقصیر به دسته دوم تعلق دارم. البته به نظر خودم در این دسته دوم هم جزو اشخاص مبرز به شمار نمیروم اما هرچه هست در دسته اول جای ندارم.
به علت زبانی نبودن حافظه، اینجانب اسامی افراد را بسیار سخت به خاطر میسپارم، چهره افراد با یکبار دیدن تا مدتهای طولانی در ذهن من مانده، اما در یادآوری اسامی آنان کمیتم لنگ میماند. نهتنها اسامی را فراموش میکنم بلکه آنها را با هم اشتباه میگیرم، مثلا خدا نکند نام کسی نجفی یا رجبی یا فرجی باشد، همه این اسامی در طبقهبندی حافظه بنده در یک بسته انبار شده، برچسب خورده و بایگانی میشود. در دیدار بعدی شخص موسوم به یکی از اسامی فوق، به شکلی کاملا تصادفی یکی از این سه نام بیرون آمده و از طریق جهاز ناطقه اینجانب تلفظ میشود، در نتیجه به احتمال دو به سه نام طرف را اشتباه میگویم. این طرف و آن طرف هم میشنوم که در اصول برخورد درست و شیوههای تاثیرگذاری شخصیتی، اینکه نام طرف را بدانید و از آن استفاده کنید، امری بسیار موثر و نافع است.
این البته در ور ایجابی قضیه است، یعنی اگر بتوانیم این کار را بکنیم خوب است. اما ماجرا یک طرف سلبی هم دارد، یعنی گاهی پیش میآید که نتوانیم اسم طرف مقابلمان را به خاطر بیاوریم و ممکن است خیلی بد شود. در حالتهای روزمره و در ارتباطات معمولی وقتی اسم کسی را فراموش میکنیم حالت عادی این است که لفظ آقای... یا خانم... را با مکث کوتاهی ادا میکنیم و بهطور معمول طرف مقابل با لبخند ملیحی خودش نامش را به ما میگوید و مشکل حل میشود و ما حداکثر آن تاثیرگذاری جادویی و کاریزماتیک را برطرف مقابل نداریم. اما خب گاهی هم پیش میآید که در یک جلسه مهم رسمی هستیم با حضور بزرگان چند شرکت و از جمله رئیس و رئیس رئیس که خیلی هم به تشخص اجتماعی و آداب ادب اهمیت میدهند. بعد یک بار در طول جلسه هنگام خطاب قرار دادن بالاترین مقام کارفرما که در جلسه حضور دارد، لفظ آقای... را به کار میبریم بعد یادمان نمیآید که دکتر است یا مهندس، اینکه فدای سرتان، یادمان نمیآید ناطقی بود، سامعی بود یا رافعی بود. بعد از گفتن لفظ آقای... همینطور صبر میکنیم و طرف مقابل هم که بحق مقام خودش را از ما خیلی بالاتر میداند بر خودش هموار نمیکند که نامش را به ما بگوید و ما بعد از مکثی طولانی و معنادار یک مهندس به قد آن آقای... میچسبانیم و پاک جلوی رئیس و رئیس رئیس ضایع میشویم و همانجا خودمان را برای بازخواست و خفتوخواری رئیس آماده میکنیم و تصمیم میگیریم منبعد نامهای مهم را صدبار از رویش بنویسیم و هی تکرار کنیم تا از بر شویم.