بیکاری یکی از ویروس های مخرب اقتصاد کشورها محسوب می شود، اگرچه مداوای این ویروس مخرب برای اقتصاد بسیاری از کشورها حائز اهمیت بسیاری است، اما توجه به بیکاری و سرفصل های ایجاد کننده آن، از دهه 80 میلادی بسیار رایج شد.
در سال های ابتدایی این دهه، اغلب کشورهای توسعه یافته به این فکر افتادند که تا حد ممکن به کاهش عواملی بپردازند که منجر به افزایش نرخ بیکاری می شود. به نظر می رسید یکی از مسائلی که در طول این سال ها اقتصاد کشورهای توسعه یافته را تحت تاثیر قرار می داد، ازدیاد مشاغلی بود که از دید افراد جویای کار با سطح توانایی آنها مطابقت مالی نداشت.
اما این مشکل دقیقا چه معنایی داشت؟ افرادی که تحصیلات یا تخصص مشخصی داشتند، انتظار داشتند با سطح حقوقی بسیار بالاتری از آنچه به آنان پیشنهاد می شد رو به رو شوند. در نتیجه بسیاری از مشاغل و پست های شغلی زیرساختی خالی مانده و عملا از چرخه سودآوری ملی خارج شده بودند. این یکی از مسائل مهمی است که طی یکی دو دهه اخیر و به مرور زمان حل شد.
مرزبندی مالی و تعیین حدود مالی منصفانه برای مشاغلی که دشوارتر بودند از مواردی بود که باعث شد اقتصاد کشورهایی مثل بریتانیا و بسیاری از کشورهای حوزه اروپای شمالی رشدی باور نکردنی تجربه کنند. با این وجود حل معضل بیکاری به این سادگی نیست. درواقع می توان تنها با تکیه بر مسائل مالی به افزایش اشتغال، به ویژه اشتغال نسل جوان امیدوار بود.
اما شاید برای مشخص تر شدن علل شیوع بیکاری در جوامع مختلف، به ویژه کشورهای در حال توسعه بتوان به برخی موارد مهم اشاره کرد:
بیکاری اصطکاکی
این نوع بیکاری اغلب به شکل خودخواسته ایجاد می شود، درواقع افرادی که به طور خودخواسته شغلی مشخص را ترک می کنند و برای مدتی به دنبال شغلی جایگزین می گردند، به بیکاری اصطکاکی دچار هستند. این نوع بیکاری به سبب موقتی بودن در گروه انواع بیکاری حاد طبقه بندی نمی شود، چرا که اغلب پس از مدتی کوتاه برطرف خواهد شد.
بیکاری ساختاری
همانطور که از نام این نوع بیکاری مشخص است، این بیکاری به مسائل زیربنایی و ساختاری مرتبط است. اما همین مدل بیکاری نیز به دو زیرمجموعه اصلی طبقه بندی می شود:
بیکاری ساختاری مبتنی بر مهارت: در این نوع بیکاری فرد جویای کار به سبب عدم نیاز کشور به نوع مهارت تخصصی وی از اکتساب شغل محروم می ماند. برای مثال فردی که تخصص کشاورزی دارد، اما جامعه در شرایطی است که به فردی با تخصص های صنعتی نیاز دارد. کشورهای در حال توسعه، اغلب در دوره های زمانی مشخصی با این نوع بیکاری دست و پنجه نرم کرده اند.
این یک تصمیم ناگریز است که برای عبور از مرحله گذار اقتصادی بر برخی مهارت ها تاکید بیشتری شود؛ مهارت هایی که اغلب محتوای صنعتی دارند. دولت های موفق امروز، مثل ژاپن نیز این دوره ها را پشت سر گذاشته اند، اما نکته مهم، چگونگی عبور از این مرحله است.
درواقع بدون برنامه ریزی بلند مدت و جامع، نه تنها پس از مدتی نرخ بیکاری کاهش پیدا نمی کند، بلکه تاکید بر برخی مهارت های خاص، باعث مشکلی ثانویه، یعنی تعداد بالای متخصص در برخی زمینه های خاص است که در طول یک دوره زمانی مورد توجه بوده اند.
بیکاری جغرافیایی: متاسفانه این نوع بیکاری در بین کشورهای کمتر توسعه یافته و توسعه نایافته رواج بیشتری دارد. اغلب این کشورها با هدف افزایش سریع رشد اقتصادی بر اقتصاد برخی شهرها، مثل پایتخت یا شهرک های صنعتی تمرکز بیشتری دارند. در نتیجه، مانع از پیشرفت بلند مدت و مشخص سایر شهرها خواهند شد. اما چگونه؟ افراد جویای شغل نه تنها به دنبال پیدا کردن شغلی مفید هستند، بلکه به طور همزمان برای دستیابی به محل کار، زندگی، تحصیل کودکان و... نیز تلاش می کنند.
بر همین اساس است که از شهرهای کوچک و گمنام به شهرهای بزرگ و پیشرفته مهاجرت می کنند. این نوع مهاجرت، جزو رایج ترین انواع مهاجرت شغلی برای حل معضل بیکاری محلی در هندوستان است. دهلی نو و بمبئی از پذیراترین شهرهای این کشور برای بیکاران جغرافیایی محسوب می شوند.
بیکاری تکنولوژیک: این نوع بیکاری را می توان جزو تراژیک ترین و البته شایع ترین انواع بیکاری طبقه بندی کرد. این نوع بیکاری مشکلی است که حتی جوامع مدرن و صنعتی را نیز درگیر خود می کند. اما این نوع بیکاری چه مفهومی دارد؟ فرض کنید یک کارگر در یک کارخانه چوب بری فعالیت می کند.
پس از مدتی روند کارخانه چوب بری از شکل ابتدایی خارج شده و به شکل صنعتی درمی آید، بنابراین چاره ای نیست به جز حذف کارگران بیشتر و جایگزین کردن دستگاه های صنعتی. نگاهی به انتخابات اخیر آمریکا نشان می دهد این نوع از بیکاری تا چه حد بر روحیات جمعی، تصمیم گیری های سیاسی و مواردی مشابه موثر است. رأی دهی کارگران بیکار معادن زغال سنگ ایالات متحده و بسیاری از کارگران کم سواد به ترامپ نشان می دهد اهمیت امنیت شغلی تا چه حد بر سرنوشت یک کشور موثر است.