انجمن مدیریت سبز ایران تشکلی غیردولتی و غیرانتفاعی (NGO) است که در اتاق بازرگانی و صنایع ومعادن ایران به ثبت رسیده است و دامنه فعالیت آن بر سازمانها (تولیدی، خدماتی و عمومی) متمرکز است و بر گسترش دانش و فرهنگ مدیریت سبز که به معنی همگرایی مسئولیتهای اقـتـصادی، اجـتـماعی و زیستمحیطی سازمانها است تمرکز دارد.
در نخستین سری گزارشهایی که به مدیریت سبز میپردازد در گفتوگویی با مجید سرایداران، رییس این انجمن به تبیین و چیستی مدیریت سبز پرداختهایم که در ادامه از نظر میگذرانید...
مدیریت کیفیت علیه خود
مجید سرایداران، درباره شکلگیری و ایجاد مدیریت دانش به پیشینه این مدیریت اشاره کرد و گفت: «بعد از جنگ جهانی دوم بحث مدیریت کیفیت مطرح شد، به نحوی که این مدیریت در دهه 70 مهمترین فاکتور مدیریتی بود. براساس این مدیریت، سازمانها به کیفیت و مشتری مداری تکیه داشتند. ولی از سال 1990 مقوله کیفیت مداری در سازمانها، فضایی پارادوکسیکال میسازد. زمانی که ما مصرفکننده را هدف قرار دهیم باید ارزانی، سهولت دسترسی و کیفیت را در نظر بگیریم. به قول قدیمیها ارزان و خوب و مناسب. برای رسیدن به این هدف در بحث رقابتی سازمانها مجبور شدند به سمت موادی بروند که پایداری زیادی ندارند. بهعنوان مثال، در گذشته وسیلهای خانگی 20 سال در یک خانه کار میکرد؛
ولی در حال حاضر این وسایل با اینکه ظاهر بهتری دارند و چند آپشن هستند، ولی ماندگاری کوتاهی دارند. پس از مدتی احساس شد این مدیریت کیفیت که بر مدار مشتری میچرخد، مشکلاتی ایجاد کرده و کیفیت در این تعریف مترادف زبالهگرایی شده است و تعریفی که با هدف اصلی مدیریت کیفیت کاملا تضاد داشت.»
در زمینه روشن شدن این داستان مدیر انجمن مدیریت سبز به ظروف یک بار مصرف اشاره کرد و گفت: «در همین تعریف تولید لوازم یک بار مصرف بود که با اینکه برای مصرفکننده ایجاد سهولت میکرد، ولی در انتها مصرفکننده با انبوهی از زباله مواجه بود.
در این شرایط بود که سازمانها دیدند که با اینکه شرایط مناسبی برای مصرفکننده در زمینه مصرفی او ایجاد کردهاند، اما در اشل بزرگتر جامعه، شرایطی را فراهم کردهاند که همین مصرفکننده متضرر میشود. در این شرایط بحث ذی نفعان مطرح شد. هر چند هنوز در سیاستهای مدیریتی ما مشتری مداری مطرح است، ولی در دنیا این سیاست منسوخ شده است.»
مسئولیت اجتماعی مدیریت سبز ایجاد میکند
وی با اشاره به اینکه از دو دهه پیش از این، از اوایل قرن 21 سال 2000 به اینطرف یا شاید از سال 1990 مقوله جدیدی به نام «مدیریت سبز» مطرح شد، افزود: «در این مدیریت مسئله این بود که سازمانها در عین اینکه باید به چرخه اقتصادیشان توجه میکردند، ولی باید این مسئله را در نظر میگرفتند که در فرآیند ارائه خدمات و تولیدشان در حال استفاده از یک سری منابع طبیعی و انرژی هستند. در سازمان برق، کاغذ و غیره استفاده میشود. براساس این مصرف، اگر سازمانی در تلاش باشد تا به لحاظ اقتصادی سود بیشتری کسب کند و در میزان هزینهها صرفهجویی کند، ملزم است تا رویه مناسبی در منابع مصرفی خود داشته باشد. همه منابع سازمان به نحوی از محیط زیست تامین میشود. مثلا اگر برق استفاده میکنید، این برق از آب تولید میشود، کاغذ مصرفی از محیط زیست میآِید.
بنابراین مقوله محیط زیست که همان منابع است، با اقتصاد گره میخورد. سازمانها براساس همین رویکرد، مسئولیت محیط زیستی و مسئولیت اجتماعی دارند که از آن گریزی نیست. زیرا امروزه منابع محدود شده و مدیریت آنها به یک اجبار تبدیل شده است. در حال حاضر اگر سازمانی آب رودخانهها را آلوده کند، سازمانهای و مردم این مقوله را ساده نمیگیرند و نسبت به آن فشاری ایجاد میکنند که سبب میشود سازمان به حفظ مدیریت منابع زیستمحیطی ملزم میشود.»
سرایداران بر این باور است که این رویه با شرایط حاکم الزام بیشتری ایجاد میکند؛ زیرا وقتی حاملهای انرژی گران شد، سازمانها و افراد احساس کردند اگر نسبت به بهینه مصرف کردن آن تلاش نکنند این خودشان هستنند که متضرر میشوند و در نگاه اول به لحاظ اقتصادی هزینه بالایی را میپردازند.
هدف هماهنگی چرخه اقتصادی و منابع است
وی هدف مدیریت سبز را هماهنگی میان چرخه اقتصادی و مدیریت منابع زیستمحیطی دانست و تصریح کرد: «سه چرخه اقتصادی، مسئولیت اجـتماعی و مسئولیت زیستمحیطی در کنار یکدیگر حرکت میکنند و نادیده گرفتن هر یک از آنها سبب میشود تا سازمان به هدفی که مدنظر دارد برسد. این مقوله فقط در صنایع اهمیت ندارد و درسازمانهای کوچک نیز به همان اندازه موثر است.
وقتی الزامات قانونی ایجاد میشود، دیگر کسی نمیتواند بگوید هرچقدر که دوست دارم مصرف میکنم؛ زیرا هزینه آن را میپردازم. نظارتهای اجتماعی این رویه را تغییر دادهاند.»
سرایداران درباره بستر پیادهسازی مدیریت سبز گفت: «جامعه ما در حال بلوغ است، در گذشته شاید جاداری و مصرفگرایی اهمیت داشت؛ ولی در حال حاضر، میزان مصرف و بهینه مصرف کردن انرژی یکی از فاکتورهای مهم خرید است. دیگر فاکتورهای مصرف انرژی بر برندها پیشی گرفته است. در حال حاضر مزیت رقابتی بر این اصل استوار است.
این برند سبز و رویکرد سبز در حال حاضر اهمیت پیدا کرده است و مدیریت سبز در حال جا افتادن است. هرچند تولیدکنندگان ما و مدیران تبلیغات نسبت به مدیریت سبز خیلی آگاه نیستند؛ در حالی که با تکیه بر این اصل میتوان بازار را از رقبا گرفت و مزیت رقابتی بالایی برای سازمان ایجاد کرد.»
وی پیامدهای زیستمحیطی را در رشد اقتصادی سازمان بسیار موثر دانست و افزود: «منابع زیستی کاملا بر میزان هزینه ما تاثیر میگذارد. با یک رویکرد متفاوت میتوان کلی در هزینهها صرفهجویی کرد.
در یک مثال ساده عام، رویه مرسومی در دانشگاههاست که پایان نامهها باید یک رو گرفته شود، در حالی که اگر این رویه را تغییر دهیم و پایان نامهها دو رو ارائه شوند، از یک سو در هزینهها صرفهجویی کرده و از سوی دیگر از قطع شدن درختها جلوگیری کرده و در زمینه واردات کاغذ هزینه بالایی صرفهجویی
میکنیم.»
هوش سبز باید
نهادینه شود
مدیریت منابع زیستمحیطی باید در متن ساختار سازمان پیاده شود تا بتواند در افراد سازمان درونی شود. سرایداران در این زمینه گفت: «وقتی در منابع انسانی سازمان وارد میشویم.
به آن ایجاد هوش سبز گفته میشود. در این تفکر افراد پیامدهای زیستمحیطی رفتارشان را رصد میکنند. وقتی این هوش سبز در فرد فرد افراد سازمان ایجاد شود، خواه ناخواه افراد تلاش میکنند تا منابع زیستمحیطی را بهینه مصرف کنند، چرا که این امر در فرد فرد اعضای جامعه نهادینه شده است.»
او ایجاد کمیسیونها و جلسات را چندان در ایجاد مدیریت سبز موثر ندانست و اظهار کرد: «مدیریت سبز وقتی ایجاد میشود که در سیاستهای مدیریتی ما وارد شود.»