به نظرتان چقدر مهم است که عاشق شغلتان باشید؟ همان شغلی که برای امرارمعاش هر روز انجامش میدهید. پاسخ: بسیار مهم است، بهویژه وقتی که پای ثروت و شادی در میان باشد. کسانی که شغلشان را دوست دارند، پول بیشتری درمیآورند، ثروت بیشتری برایشان جمع میشود و شادتر از کسانی هستند که شغلشان را دوست ندارند. براساس یک بررسی که در سال 2012 انجام شد، 80درصد بررسیشدهها شغلشان را دوست نداشتند.
در یک تحقیق دیگر که از سوی مؤسسه گالوپ در سال 2013 انجام شد، 63درصد از 230 هزار کارمند بررسی شده گفتند که نسبت به شغل خود احساس رضایت ندارند. وقتی من دادههای تحقیق خودم درباره عادتهای ثروتمندان و فقرا را بررسی کردم، به ارتباط معناداری میان رضایت شغلی و جمعآوری ثروت دست یافتم. برای نمونه:
• 96درصد فقرا شغلی را که از آن امرار معاش میکردند دوست نداشتند.
• 86درصد ثروتمندان شغلی را که از آن امرار معاش میکردند دوست داشتند.
• 7درصد ثروتمندان عاشق شغلی بودند که از آن امرار معاش میکردند.
چیزی که بیشتر علاقهمند بودم درباره دادههای ثروتمندان بدانم این بود که آنها چقدر ثروت میتوانستند جمع کنند و چه مدتزمانی برای جمعآوری این ثروت لازم بود:
ثروتمندانی که شغلشان را «دوست داشتند»
86درصد از ثروتمندانی که در مطالعه من درباره عادتهای ثروتمندان حضور داشتند شغلی را که از راه آن امرار معاش میکردند دوست داشتند. این افراد ثروتمند که دستکم شغلشان را دوست داشتند، به صورت میانگین 4/3 میلیون دلار ثروت داشتند. برای آنها 32 سال زمان برده بود تا ثروتشان را جمع کنند.
ثروتمندانی که «عاشق» کارشان بودند
تنها 7درصد از ثروتمندان در مطالعه من شغلی را که با آن امرار معاش میکردند دوست داشتند. اما چیزی که مرا حیرتزده کرد اهمیت فوقالعاده بالای «عشق به شغل» در فرآیند جمعآوری ثروت بود. ثروتمندانی که عاشق شغل و منبع امرار معاششان بودند بهطور میانگین 4/7 میلیون دلار ثروت داشتند که 4 میلیون دلار بیشتر از کسانی بود که فقط شغلشان را دوست داشتند. برای آنهایی که عاشق کارشان بودند تنها 12 سال زمان برده بود تا ثروتشان را جمع کنند، یعنی 20 سال کمتر از کسانی که تنها شغلشان را دوست داشتند.
وقتی دست به مقایسه این دو گروه میزنید، قطعا حیرت میکنید از اینهمه تأثیری که عشق به کار در جمعآوری ثروت و پولدار شدن به جا میگذارد. گروهی که عاشق شغلشان بودند بیش از دو برابر گروهی که تنها شغلشان را دوست داشتند، ثروت کسب کرده بودند. از این مهمتر، مدتزمان گروه «عاشقان شغل» برای پیمودن مسیر ثروت یکسوم زمانی بود که گروه «دوستداران شغل» برای طی این مسیر وقت گذاشته بودند.
کاوشهایم را که بیشتر کردم به چرایی ماجرا پی بردم. کسانی که به شغلشان عشق میورزیدند بهطورمیانگین هفتهای 58 ساعت کار میکردند. حال آنکه گروه «دوستداران شغل» در هفته 51 ساعت به شغلشان اختصاص میدادند که هفت ساعت کمتر از گروه اول است. این تفاوت هفت ساعته در هفته، در سال تفاوتی بالغ بر 336 ساعت کار را ایجاد میکند. بدین معنا که گروه عاشقان شغل 336 ساعت بیشتر از گروه دوستداران شغل کار میکنند.
برخی ممکن است بگویند که گروه عاشقان شغل، عاشق کارشان هستند چون خوب از آن پول درمیآورند.به سخن سادهتر، پول باعث شده که آنها عاشق شغلشان باشند. پاسخ من به این ادعا این است که به آن 12 سال زمانی که طول کشیده تا این گروه پولدار شوند، توجه کنید. در طول این 12 سال آنها پولدار نبودند و نمیدانستند که کاری که عاشقش هستند روزی پولدارشان میکند.
شغل آنها یک گوی شیشهای نبود که بشود درونش را دید و به آیندهاش پی برد. آنها کمکم به این مرتبه رسیدند. این دسته از پولدارها بسیار به شغلی که برای امرار معاش داشتند، عشق میورزیدند، بهطوریکه تنها هدف واقعیشان پول درآوردن کافی از این راه بود. اراده آنها بر این بوده که به قدر نیازشان پول درآورند تا بتوانند در شغلی که به آن عشق میورزند، باقی بمانند.
به نظر من پرسش واقعی این است: اگر پولدارها به اندازه کافی پول در نمیآوردند و نمیتوانستند با درآمدشان زندگیشان را بچرخانند، باز هم در شغلی که دوستش داشتند باقی میمانند؟ خوشبختانه، در این زمینه هم تحقیقاتی انجام دادهام. 65درصد میلیونرهای خودساختهای که در تحقیق من مشارکت کردند، شغل دوم یا کسبوکار دیگری هم داشتند. این شغلهای اضافی به آنها این امکان را میداد که منابع درآمدی دیگری هم داشته باشند و بتوانند با خیال راحت به شغل رویایی خودشان برسند.
همچنین 27درصد از این افراد همسری داشتند که شغل تمام وقت داشت و میتوانست بخشی از بار سنگین هزینهها را برعهده بگیرد. طبعا این کمک مالی بزرگی بود برای آنان که دلشان میخواست در شغل رویایی خودشان بمانند. کاملا روشن است که داشتن شغل رویایی با ریسک مالی همراه است. این احتمال وجود دارد که عشق شغلی شما نتواند به اندازه عشقی که به آن دارید، درآمد برایتان بیاورد اما میلیونرهای خودساخته، پولدار شدهاند چون اراده مواجهه با این ریسک را داشتند.
نویسنده: توماس سی. کورلی