ایران، کهنبومی است با پیشینه تمدن هزاران ساله که در منطقه خشک یا همان کمربند خشکی جهان قرار گرفته و بزرگترین تمدنهای آبی بشری را در درازای تاریخ شکل داده است. کمآبی و خشکسالی که در سالهای اخیر دستاویزی شده برای توجیه مدیریتهای ناکارآمد مسئولان و دولتمردان در عصر تکنولوژی و انفجار اطلاعات، از سدههای گذشته نیز یکی از چالشهای اصلی کشاورزان و حاکمان این کشور بوده است. چالشی که نیاکان و پیشینیانمان با دانش زمان و تجربیاتشان، همواره بر آن چیره شدند و با بومشناختی و توجه به توسعه پایدار بزرگترین تمدنها و دستاوردهای آبی بشری را پایهریزی کردند. شکل فلات ایران و قرار گرفتن آن در ناحیه خشک جهان، نهتنها مانعی برای پیشرفتها نبوده بلکه سازههای آبی بزرگ و شبکههای گسترده آبی مانند قنات را که شاهکار مهندسی آب در جهان بهشمار میرود در این سرزمین گرم و خشک ایجاد کرده است. در قرن حاضر و با پیشرفت روزافزون و فزاینده دانش بشری، موضوع توسعه صنعتی شکل تازهای یافت و در بخش توسعه سازههای آبی نیز تب سدسازی، تمامی کشورهای پیشرفته و درحال پیشرفت جهان را چنان فراگرفت که بحران آب و محدودیتهای منابع آبی، به بزرگترین مشکل قرن بدل شده است. این موضوع نهتنها گونههای گیاهی و جانوری جهان بلکه نسل انسان را نیز بهشدت تهدید میکند. در این میان ایران نیز از تیغ تیز سدسازان در امان نماند و ساخت سدهای بدون توجیه اقتصادی تنها برای تامین منافع کلانی که برای سدسازان در پی دارد، همچنان ادامهدار است.
برنامهریزیهای متمرکز ویرانگر زیستبومها
فاطمه ظفرنژاد، پژوهشگر بینالمللــــی آب و یکـــی از دستاندرکاران و مهندسان پیشین شرکت مهاب قدس، با انتقاد از برنامهریزیها و نسخهپیچیهای متمرکز و غلط از مرکز (پایتخت) برای تمامی نقاط کشور، میگوید: حکمرانی بد و برنامهریزی متمرکز، دخالت بیش از اندازه دیوانسالاران، مهندسان، تکنوکراتها، کارگزاران دولت، نمایندگان دستگاههای اجرایی و مقننه در یکصد سال گذشته موجب شد تا پیامدهای این تصمیمگیریها و ساختوسازهای نادرست را در مرگ گونههای گیاهی، جانوری و حتی نسل انسانی شاهد باشیم. آنچه در صد سال گذشته به آن توسعه گفتهایم، جز ویرانی برای جهان چیزی در پی نداشته و عملکردها و آثارشان نشان میدهد که جهان در حال ویران شدن است. وی ساختوسازها بدون در نظر گرفتن بومشناسی هر سرزمینی را نامطلوب میداند و میافزاید: در بومشناسی و الگوی توسعه، هر بوم و سرزمینی باید الگوی خودش را داشته باشد و الگوهای تقلیدی بدون بومشناسی آن منطقه، نابودی آن سرزمین را در پی خواهد داشت. چنانچه الگوی سدسازی که در امریکا از ابتدای قرن بیستم آغاز شد و به کشورهای بزرگ دیگر مانند شوروی سابق، چین و بسیاری دیگر از کشورهای جهان راه یافت، آثار نامطلوبی بر زیستبومهای طبیعی کشورها به جای گذاشت و منجر به نابودی گونههای جانوری، گیاهی و حتی اقوام و جوامع بومی مولد برخی مناطق شد.
پیامدهای اجتماعی و اقتصادی کمآبی تهدیدکننده امنیت ملی
ظفرنژاد، برخی از تصمیمها و ساختوسازهای صنعتی در کشور را درحالیکه مسئولان سخن از بحران آب بر اثر خشکسالی سر میدهند، نادرست عنوان و اظهار میکند: مسئولان استانی در رقابت با هم بدون تفکر و تعقل، در نقاط خشک و کمآب کارخانههایی مانند کارخانه فولاد میسازند و برای تامین آب آن، آب خوزستان را به شهرهای خشکی هدایت میکنند که ساخت کارخانه فولاد در آنها هیچ توجیه اقتصادی ندارد! پیامدهای این برنامهریزیهای متمرکز و غلط در نارضایتی مردم، آثار نامطلوب اجتماعی و اقتصادی پدید خواهد آورد و امنیت ملی را به خطر خواهد
انداخت. وی تصریح کرد: در حالی افتخار ساخت سد سفیدرود را بر دوش میکشیم که هیچ توجیهی برای ساخت این سد وجود نداشته و زمینهای پاییندست آن را که شالیزار و باغ مرکبات بود، با زیستبومهای گیاهی و جانوری از بین بردهایم و تالاب زیبای انزلی در دست نابودی کامل است. افزون بر این ساخت کنارگذر انزلی مانند تیرخلاصی بر پیکر نیمهجان این زیستبوم بزرگ کشور بود. این در حالی است که ما مهندسان و تکنوکراتها همچنان در پایتخت مینشینیم و به همراه مسئولان، بحران کمآبی در کشور را با خشکسالیها توجیه میکنیم یا کمبود آب را بر گردن کشاورز بیدفاعی که در پی تامین اندک معیشت خود و خانوادهاش از قطعه زمین کوچکش است، میاندازیم. البته افزایش جمعیت نیز دستاویز دیگری است.
150سد نیازسنجی نشده در منطقه هیرکان
پژوهشگر بینالمللی آب، به حدود 600سدی که در 50 سال اخیر در کشور آبگیری شد، اشاره و اظهار میکند: مخزن تمامی این سدها با نارضایتی مردمی که در آنجا زندگی میکردند، آبگیری شده و تنها 150سد نیازسنجی نشده در منطقه هیرکانی ساخته و آبگیری شده است. به هر روی و با این وضعیت، ایران بهشت سدسازان و بسازوبفروشها شده است. ظفرنژاد شروع برنامهریزی متمرکز در ایران را از سال 1332 با الگوبرداری از الگوی امریکایی که برای خودشان هم نامطلوب بود، عنوان کرده و میگوید: از این سال بود که برنامههای توسعه پنج و هفت ساله برای رودها و شبکههای عمرانی کشور آغاز شد و از سال 57 با تغییراتی که در کشور ایجاد شد باز هم، همان الگو و برنامهریزی متمرکز ادامه یافت. در سالهای پس از جنگ (67)، این موضوع شدت گرفت و ادامه برنامهریزیهای متمرکز، در قالب طرح کالبدی، سدسازی، طرحهای خطرناک انتقال شبکههای آب مانند انتقال آب خزر و غیره همچنان به پیش میرود.
مهندسان و تکنوکراتها غارتگران آب
این پژوهشگر بینالمللی آب، پیامدهای خطرناک الگوبرداریهای غلط توسعهای در کشور را خشکیدن بزرگترین دریاچه شور آسیا (ارومیه) و بسیاری از تالابها و رودهای بزرگ کشور دانسته و میافزاید: دریاچه ارومیه درحالیکه در درازای تاریخ تمدن ایران وجود داشته و در کرانههای آن کشاورزی رونق بسیاری داشته، اکنون به منطقهای از کویر نمک تبدیل شده که هیچ سازگاری با محیط ندارد. بهزودی غبار نمک تمامی کشتزارها و باغهای اطراف را از بین میبرد و آذربایجان که زمانی قطب کشاورزی کشور به شمار میآمد، به نمکزار و بیابان تبدیل میشود. وی تصریح میکند: از دهه 70 به همراه بسیاری از پژوهشگران و متخصصان در این زمینه هشدار داده بودیم اما بسیاری از مدیران و مسئولان وقت، نهتنها این هشدارها را جدی نگرفتند بلکه آن را به سخره گرفتند و ناشی از قلیان احساسات زنانه پنداشتند! مهندسان و تکنوکراتها بر سر گردنههای آب مینشینند و بدون تفکر آب را غارت میکنند. ما نخستین نسل ایرانی هستیم که کف کارون بزرگ و زایندهرود سترگ را دیدهایم.