انسانها برای رویدادهای زندگی خود دلیلهای بسیاری را مطرح میکنند. دانشجویی که در امتحان پایان ترم نمره مناسبی کسب نکرده، میتواند دلایل مختلفی را برای این اتفاق مطرح کند. از جمله اینکه:« سوالات سخت طراحی شده بود، به اندازه کافی برای درس خواندن وقت نداشتم، استاد با من مشکل داشت، مشکلات داخل خانه روحیه من را از بین برده بود، ساعت امتحان نامناسب بود و غیره»
ریشه برخی از دلایل به خود ما بازمیگردد. بهعنوان مثال اینکه من کم درس خوانده بودم یا مرجع مناسبی را برای مطالعه انتخاب نکرده بودم.
ریشه برخی دیگر از دلایل به محیط باز میگردد. بهعنوان مثال اینکه استاد از من خوشش نمیآید، یا سوالات سخت طراحی شده بود و …
در روانشناسی شناختی، مفهومی تحت عنوان مرکز کنترل وجود دارد که به این مسئله اشاره میکند.
اکثر انسانها مرکز کنترل بیرونی دارند. بهمعنای اینکه ریشه اکثر مشکلات، اشتباهات و شکستهای خود را در شرایط محیطی جستوجو میکنند. در مقابل انسانهایی هستند که مرکز کنترل درونی دارند. آنها معتقدند اگر با شکستی مواجه شدهاند احتمالا این شکستها ریشههایی در خود آنها داشته است. درصد کمی از انسانها مرکز کنترل درونی دارند و همین دسته کم، قسمت قابل توجهی از جامعه انسانهای موفق را تشکیل میدهند.
سال گذشته، یکی از مدیران موفق صنعت خودروی ژاپن در ایران سخنرانی داشت.
در آخرین لحظات لپتاپ او بدون دلیل مشخصی مشکل پیدا کرد و نرمافزار پخش اسلاید از کار افتاد. او با خوشحالی از کیفش لپتاپ دومی را که بهعنوان پشتیبان آورده بود درآورد و روی میز قرار داد. لپ تاپ دوم هم مشکلی داشت و به ویدئو پروژکتور وصل نشد.
من بهآرامی روی صحنه رفتم و پرسیدم: میتوانم بپرسم مشکل کجاست؟ منتظر بودم که بگوید مشکل، امکانات سالن شماست و اینکه کامپیوتری برای من آماده نکردهاید و … اما او گفت: خیلی از خودم ناراحتم. باید پیشبینی میکردم که برای یک سخنرانی مهم، آوردن تنها یک لپتاپ پشتیبان کافی نیست!
چنین فردی مشخصا مرکز کنترل درونی دارد. جالب اینجاست که انسانهایی که مرکز کنترل بیرونی دارند و همه ریشههای شکستها را در عوامل محیطی جستوجو میکنند، وقتی به موفقیتی دست پیدا میکنند، انبوهی از دلیل و مدرک و استدلال دارند تا ثابت کنند این رشد و موفقیت ناشی از توانمندیهای خودشان بوده. درحالیکه انسانهای دارای مرکز کنترل درونی، ضمن توجه به توانمندیها و تصمیمهای درست، از نقش فرصتهای بیرونی غافل نمیشوند.
حالا یک بار دیگر به سراغ هر دو فهرستی بروید که در ابتدای بحث آماده کردید. شما چگونه انسانی هستید؟ مرکز کنترل شما درونی است یا بیرونی؟
بیایید با خودمان قرار بگذاریم که از صبح فردا، اگر دیر رسیدیم، شجاعانه در برابر مدیر خود بایستیم و بگوییم: «دیر از خواب بیدار شدم. باید زودتر راه بیفتم». مطمئن باشید که این شیوه، مسیر موفقیت را برای ما هموارتر میکند.