در دهه 40 مجلهای را اداره میکردیم که برای کودکان تولید میشد. روزنامه اطلاعات و کیهان نیز هرکدام مجلهای مخصوص کودکان داشتند. این دو مجموعه در کل با هم رقابت داشتند و در انتشار مجلههای گوناگون گاهی از هم تقلید میکردند. برای مثال مجله اطلاعات بانوان به تقلید از زن روز منتشر شد که متعلق به کیهان بود. ما هم به همراه چند نفر از دوستان تصمیم گرفته بودیم مجلهای برای کودکان منتشر کنیم، اما به ما مجوز ندادند که ما هم از انتشار نشریهای متعلق به موسسه نور دانش مرحوم شهابپور استفاده کردیم. حاصل کار مجلهای شد با عنوان «برای فرزندان» که هر دو هفته یک بار منتشر میشد. کار ما در این مجله سه سال ادامه داشت تا اینکه من وارد دانشگاه شدم و پس از آن همکاریام با مطبوعات کاهش یافت. به سن بالاتر که رسیدم، وارد رادیو شدم. در سن 25 سالگی تمام کار من در رادیو متمرکز شده بود. حاصل فعالیتهای من در رادیو تعداد 4500 برنامه ضبط شده در حوزه فرهنگ و تاریخ شد. بعد از مدتی فعالیت در رادیو سال 1356 از ایران خارج شدم و برای ادامه تحصیل به فلوریدا رفتم.
بعد از اتمام دوره تحصیل و در بازگشت به ایران با توجه به تسلط بر زبان انگلیسی کار ترجمه و تالیف کتب را آغاز کردم. حاصل این قسمت از فعالیتهایم نیز 73 جلد کتاب اعم از ترجمه و تالیف است. در این میان 34 اثر نیز از هزار صفحه فراتر رفتهاند. در سال 86 بود که به خاطر پژوهش و ترجمه در آثار اقبال لاهوری بالاترین نشان فرهنگی از سوی رییسجمهور پاکستان به من اهدا شد.
اگر بخواهم مقایسهای از لحاظ کیفیت و کمیت آثار منتشر شده در زمینه فرهنگ و ادبیات داشته باشم، میتوانم بگویم امروز حتی با 20 سال پیش خیلی تفاوت دارد. وضعیت تغییر کرده است. تا آنجا که دیدهام شمارگان انتشار کتاب بهشدت پایین آمده و در موارد خیلی استثنایی که زیاد هم درخور توجه نیست به تیراژ هزار نسخه میرسیم. به آن دسته از دوستانی که از این راه درآمد کسب میکنند یا در آینده میخواهند وارد این حوزه شوند باید بگویم که در چنین شرایطی طبیعی است که نتوان با طناب ترجمه و تالیف به داخل چاه زندگی رفت و سالم از آن بیرون آمد.
در گذشته وضعیت بحرانی نبود. حداقل میتوانستیم روی درآمدی که از طریق فعالیت فرهنگی کسب میشود، حساب کنیم. البته باید توجه کرد که پدیدآورندگان کتابها نیز تفاوتهایی با هم دارند. مترجمها و مولفان با هم فرق میکنند؛ برخی خیلی پرکار هستند و بعضی در مراتب پایینتر از لحاظ تراکم کار قرار دارند. افرادی که کار زیاد انجام میدهند میتوان گفت که درآمدشان از این طریق برای زندگی اکتفا میکند. باز هم قابل توجه باشد که غالب افرادی که در حوزه فرهنگ فعالیت میکنند گرایش به مال و جاه ندارند و با حداقلها زندگی میکنند.
با تمام این اوصاف به خاطر ندارم که جز در زمینه فرهنگی در حوزه دیگری فعالیت داشته باشم. تمام کارهایی که انجام دادهام، از جمله فعالیتهای مطبوعاتی، برنامهسازیهای رسانهای، ترجمه، تالیف و تدریس در دانشگاه به حوزه فرهنگ مربوط میشود. کارهایم همه از روی ذوق بود و هیچگاه کار رسمی را به کار ذوقی ترجیح ندادم.
در موارد بسیاری کارهای اداری خوبی با حقوقهای بالا به من پیشنهاد میشد که من را از لحاظ اقتصادی بیشتر تامین میکرد، اما چون میدانستم که من را از کارهای ذوقی که انجام میدادم دور خواهد کرد، از پذیرش آنها سر باز میزدم. تجربه این سالها به من آموخته، کسی که بتواند در راه تولید محصولات فرهنگی قدمی بردارد اگر وقتش را صرف کارهایی بکند که دیگران هم میتوانند انجام دهند، اشتباه کرده است.
به هر جهت اگر برای بهبود اوضاع چارهای بخواهیم باید به دنبال مدیران بافکر و دلسوز بگردیم. مدیر در یک مجموعه مانند باغبان در یک باغ است. باغبان هرچقدر هم برای باغ خود دلسوز باشد، اگر امکانات لازم دیگر مانند آب، هوا، نور و عوامل شکوفایی و طراوت یک باغ را نداشته باشد، تمام تلاشهایش بیثمر خواهد ماند. به قول سعدی که میگوید:
«زمین شوره سنبل بر نیاید در او تخم عمل ضایع نگردان»
برای شکوفایی بوستان فرهنگ به عوامل سازنده موردنظر نیاز داریم. باید تمام شرایط مهیا باشد تا تمام افرادی که میخواهند در این طریق وارد شوند با اطمینان و یقین گام بردارند. برای آنکه هنرمندان قلم به کاغذ بیاورند باید مطمئن شوند که قلم آنها با جوهر دولتی پر خواهد شد. طبیعتا ذهن هراسآلود و بسته نخواهد توانست تولید فرهنگی مناسبی را عرضه کند. کلمات روی کاغذ نویسندهای که ذهن آسوده دارد مانند گیاهانی هستند که در فضای باز و شرایط مناسب رشد کردهاند.
پس نتیجه میگیریم، تا زمانی که در مرحله اول، شرایط مورد نیاز برای آسودگی خاطر هنرمند فراهم نشود، بحثهای دیگر در این زمینه بیفایده است.