یکی از ژانرهای سینمایی جهان که بررسی مسئله قدرت در آن به وفور دیده میشود، ژانر فیلمهای مافیایی یا گانگستری است؛ ژانری که شاهکارهای بزرگ و ماندگاری مثل پدرخواندهها و رفقای خوب تا آثار بیارزش را دربرمیگیرد. اکثر ما حتی اگر اهل فیلم و سینما هم نباشیم، حداقل یکی از پدرخواندهها را دیدهایم، اما بیاییم این بار از دریچه مدیریت نگاهی به این مجموعه فیلمها بیندازیم.
البته با این شرط که کسی جوگیر نشود و دست به اعمال خشن و قتل و غارت نزند! در تحلیلی فارغ از بد و خوب بودن این آثار سینمایی و بدون ارزشگذاری آنها، عملا میتوان رییس مافیا در اینگونه فیلمها را نمونه یک مدیر بسیار موفق دانست؛ آدمی که با همه قوای انتظامی و پلیسی و قضایی امریکا درافتاده و با اقدامات غیرقانونی خود، بازدهی بسیار بالایی از نظر مالی
به دست میآورد. ابزار او در رسیدن به این هدف، افراد او هستند؛ چیزی شبیه به کارگران یا کارمندان یک مجموعه شغلی که در واقع بهعنوان ابزارهای مدیر برای انجام کارهای مجموعه تحت مدیریتش محسوب میشوند. میتوان به شکل حسی گفت که پدرخوانده فیلم اگر از راه درستش در رأس یک مجموعه مثبت قرار میگرفت، احتمالا یک مدیر قدرتمند، موفق و پولدار میشد.
یکی از نکات مدیریتی حایز اهمیتی که در تصمیمگیریهای روسای مافیا دیده میشود، سرعت بالای تصمیمگیری و عملگرایی قابل توجه آنان است؛ بهگونهای که هرگاه نیاز به حذف فیزیکی عنصری رقیب یا مزاحم وجود دارد، همه قوای اجرایی گروه به سرعت و با قدرت در این راستا متمرکز و در اسرع وقت کلک عنصر مزاحم کنده میشود. حال اگر در این راه بتوان از عوامل رده پایین استفاده کرد که فبهالمراد؛ در غیراین صورت اشخاص رده بالا و حتی خود شخص رییس برای حل مشکل دست به کار میشوند.
تصور کنید مدیری علاوه بر سرعت تصمیمگیری و جسارت و شهامت بالا، همیت و حوصله آن را داشته باشد که در صورت لزوم در کوچکترین امور اجرایی و فنی مجموعه تحت مدیریت خود دخالت کند. البته این امر مستلزم آن است که شخص رییس خودش قبلا آموزشهای لازم را دیده و در امور فنی و اجرایی مهارت لازم را داشته باشد.
درست مانند همان چیزی که در فیلم پدرخوانده میبینیم؛ رییس گروه خلافکاران خودش از صفر و کف خیابان و قتلهای پیش پا افتاده! شروع کرده و از این نظر تحت هیچ شرایطی کم نمیآورد. حسن مدیریتی دیگر در کار روسای مافیا تصمیمگیریهای درست و قاطع آنها در مورد سرنوشت افراد درگیر در گروه است. هرکس به نفع گروه کار کند و نتایج درست بگیرد، سریعا به پاداش و ترفیع و تشویق نایل میشود و هرکس نتواند کفایت و قابلیت خود را به اثبات رساند، بیرحمانه حذف (بخوانید اخراج) میشود. جزای خیانت به ارزشها و اهداف گروه هم که چنانکه افتد و دانید، به اشکالی ترسناک داده میشود.
همین قاطعیت و بیرحمی باعث حذف افراد کم قابلیت شده و باعث میشود در نهایت فقط این کارهها در گروه باقی بمانند. احتمالا اگر مدیری در یک کار معمولی هم همین قاطعیت و صلابت را داشته باشد، نتیجه از دید مدیریتی (و نه لزوما اخلاقی) قابل توجه خواهد بود. البته قاعدتا لازم نیست کارمند خاطی با بستن سنگ به پاهایش و پرتاب به درون رودخانه تنبیه شود. به هر حال این هم یک راهش است دیگر. اگر تصمیم دارید مدیر جدی و موفق و البته نه چندان محبوبی شوید، این مجموعه فیلمها را با یک نگاه دیگر دوباره ببینید.