اصطلاحی به نام مارکت هنر که چندین سال است در حوزه هنر مد شده ممکن است باعث شود گاهی بسیار تحقیرآمیز با هنر ایران رفتار شود، اما مسئله دیگر و موثر بر اقتصاد هنر، موضوع نظارت بر آثار هنری است که نه فقط نقاشی بلکه شعر و ادبیات و سینما و سایر هنرها را دربرمیگیرد. یک کارمند اداره چطور این صلاحیت را دارد که به جای ذائقه یک ملت تصمیم بگیرد؟
کسی را نمیشناسم که این صلاحیت را داشته باشد و بخواهد برای یک هنرمند و ارتباطش با مردم تصمیم بگیرد. تمام اختیار و مسئولیت باید با هنرمند باشد و به زبانی دیگر تمام سلیقه و دانش و فرهنگ یک ملت متعلق به هنرمند است نه هیچ کارمند دولتی، اداری و... مشکل دیگر در مورد رفتار گالریدارهاست که به دو دسته تقسیم میشوند: کسانی که سابقه فرهنگی دارند و سالهای طولانی گالری داشتند و در نمایش آثار هنری درست عمل کردند اما همزمان با مسائل مارکت هنر گالریهایی در تهران تاسیس شد که گردانندگان آن نه صلاحیت فرهنگی و نه آشنایی با هنر ایران و جهان دارند.
اینگونه افراد میخواهند شبیه سلیقه یک هنرمند نیویورکی باشند و رفتار کنند و آن را به جریان نقاشی ایران تحمیل میکنند. این جریان، جریان بسیار فاسدی است و جز پول به چیزی فکر نمیکنند و اغلب کارهای بیارزش و روزمره و یک بار مصرف را عرضه میکنند.
با اینکه یک گالری پول ساز باشد، مشکل ندارم اما بیتردید باید بین کسی که زمین و دلار میفروشد با کسی که سلیقه یک ملت را نشان میدهد تفاوت قائل شد. امروزه در بازار آشفته ایران در حوزههای مختلف این موارد وجود دارد اما وقتی پای هنر به میان میآید داستان عوض میشود و آسیبهای ناشی از آن نیز بیشتر است. متاسفانه بسیای از گالریهایی که این اواخر تاسیس شدهاند هدفشان تنها تجارت از هر طریقی است و هیچ تعهدی نسبت به سلیقه تاریخی و هنرمندان بنام این مملکت ندارند.
پدیده عرضه آثار هنری چینی که امروزه شاهد آن هستیم هیچ تاثیری بر بازار هنر ایران ندارد. با این حال پول یک ملت است که راهی زباله دان میشود، در شرایطی که میبینیم امروز در ایران هنرمندان جوان مجسمه ساز کم نیستند و از نظر مالی دچار مشکل هستند، اما مسئولان شهری یا هر کسی که مسئول است تصمیم میگیرد از چین لکلک وارد کند و در میادین و فضای سبز شهر بگذارد. این اتفاق جز یک بیتوجهی محض نیست و جز بیاعتنایی به هنر یک ملت معنای دیگری ندارد.
این مسئله را در همه زمینهها میبینیم. مثلا معماری شهر تهران که همه در مورد آن معترض هستند از بدترین سلیقهها به کار گرفته شده و در نتیجه درمییابیم همان مکانیزم فکری حاکم است. وقتی که زمین تبدیل به دلار و سکه و پسانداز میشود در نتیجه کسانی ساختن بناها را به عهده میگیرند که اصولا درکی از معماری و هویت معماری ایرانی ندارند و درگیر یک تجارت کور شدهاند و به چیزی جز سود شخصی فکر نمیکنند.
آنچه در میان خانههای قدیمی در ایران مانده است نمونههایی از بناهایی هستند که بهعنوان هویت شهر تهران دارای ارزش زیادی هستند و اکنون پشت سر هم ویران میشوند و به بناهای جدید تبدیل شدهاند. این به آن معنا نیست که معماران خوب نداریم، بلکه معماران هم از جهت اینکه باید به سلیقه این نوع سرمایهگذارها که سود فوری میخواهند توجه کنند دست شان بسته است و بدون توجه به زیباییشناسی و ارزش تاریخی از کانون معماری بهعنوان یک سود بهره میبرند.
این موضوع در مورد خرید آثار از چین هم صادق است. در سالهای اخیر از اصطلاحاتی مانند تهاجم فرهنگی صحبت میشود. در حالی که ما هر نوع کالای بدون هویت و بیارزش را وارد کشور میکنیم و بر سلیقه مردم تاثیر میگذاریم که پارچه و لباس و آثار هنری را دربرمیگیرد، این جز بیتوجهی و توهین به هنر ملی هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکند. آنچنان که میبینیم با تخریب بناهای قدیمی و کافهها هویت ملی و خاطره شهر را از بین میبرند و خانههای تاریخی، آثار چهرههای هنری را تخریب میکنند. مسئولان شهری باید جلوی اینگونه موارد را بگیرند ولی میبینیم که همان مجسمهها نظیر لکلک را اشخاصی در میان مسئولان شهری خریداری کردند و آوردند. نهادهای این چنینی باید نظارت بیشتری روی این موضوع داشته باشند. روزبهروز اوضاع بدتر میشود و این امکان وجود ندارد که از خانه بیرون بیاییم و با دشواریهایی مواجه نشویم.
* نقاش