اگر از جامعه در مورد رنگ مشکی بپرسیم، در ایران امروز همه به اتفاق از ماتم و عزا خواهند گفت، اما یک خودروی مشکی با پرچم یک کشور، نشانه دیپلماتیک بودن آن خودرو خواهد بود نه عزادار بودن آن. همینطور یک فضای معماری با رنگ مشکی حس و حال مجلل بودن آن را خواهد داشت نه فضای اندوهناک. همینطور در مورد لباس رهبر یک ارکستر سمفونیک. همچنین در مورد همه رنگهای دیگر، خاصه در لوگوها. سطح رنگی لوگو چنان کوچک است که نمیتوان انتظار داشت که تاثیر جدی بر مخاطب بگذارد.
شاید اگر در یک اتاقی با سقف و کف و دیوارهای قرمزرنگ قرار بگیریم در سیستم عصبیمان تاثیر بگذارد، اما سطح رنگی لوگوها نمیتواند چنین تاثیری بگذارد. مخاطبان رنگ لوگوی برندها را تحلیل نمیکنند، فقط میبینند و در مواردی به خاطر میسپارند. رنگ قرمز لوگوی میتسوبیشی به پرانرژی بودن تعبیر نمیشود؛ همانطور که مشکی بودن لوگوی آدیداس به اندوهناک بودن و عزادار بودن آن؛ حتی برای مخاطب ایرانی.
یا رنگ زرد رنو، به معنی خطرناک بودن آن نیست، اما در انتخاب رنگ برای لوگوها و برندها کافی است که هر لوگو یا برندی یکرنگ باشد تا برای مخاطبانش بهیادماندنی بوده و در مارکتهایی که رقیبان کمی وجود دارد رنگ رقبا را بررسی کرد تا تمایزی ایجاد کرد. برندی که رنگ مختص خود را داشته باشد بهجا افتادن و قوی شدن هویت بصری یکپارچهاش کمک خواهد کرد. بسیاری از برندهای بزرگ و شناخته شده چنین کردهاند؛ مثل آبی تیفانی، قرمز وینیستون، سفید اپل و سبز بنتون در سراسر جهان و زرد ایرانسلی و بنفش رایتلی هم در ایران.
* طراح لوگو