معرق هنر است. انجامش هم هنر است. دیدنش هم دل و ذهنی هنری میخواهد. همه اینها درست اما امروزه راز ماندگاری یک هنر دیگر میخکوب کردنش بر دیوار موزهها نیست. هنر زمانی که وارد خانهها شود و در معرض دید عموم مردم قرار بگیرد دیده میشود، شنیده میشود و قدرش مینهند. این البته راز نیست یک فریاد بلند است که اگر گوش شنوایی داشته باشیم از سلولهای تن همه هنرهای سنتی ایران شنیده میشود.
هنر فاخر؛ این ترکیب دوکلمهای کمکم دارد زجرآور میشود. فاخر بودنی که در نهایت اینقدر فاخر میشود و اینقدر نزدیکشدن به آن به منزله نزدیک شدن به منطقه تابو محسوب شده که کمکم گوشهگیر میشود و شاید فراموش شود. درحالیکه هنر فاخر زمانی معنای واقعیاش را به دست میآورد که مردم یعنی عموم مردم آن را بشناسند. اما با نگاهی گذرا به بسیاری از هنرهای سنتی ایرانی درمییابیم که عدم تولیدشان در تیراژ انبوه موجب شده که نهتنها از دسترس عموم خارج شوند بلکه برای مردم ناشناخته باقی بمانند.
وقتی به تاریخچه معرق نگاه میکنیم متوجه میشویم که رگ و ریشه ایرانیاش قوی است. حتی اگر کاملا ایرانی هم نباشد باز این واژه ایرانی است. حضور در مناطق مربوط به ایران بزرگ فرهنگی مانند ازبکستان و تاجیکستان نیز میتواند موید این ادعا باشد. اما برای اینکه معرق بهعنوان یک هنر به خانههای مردم ایران بیاید چه کردهایم؟ برای اینکه کسانی از راه این هنر صاحب شغل و درآمد بشوند چه کردهایم؟ البته کلاسهایی برای آموزش این هنر برگزار کردهایم. اما نکته مهم این است که آماری داشته باشیم از تعداد افرادی که نان زندگی را بهواسطه این هنر بهدست میآورند.
با نگاهی دقیقتر متوجه میشویم که ما هنوز معرق را تنها در قالب تابلو به دیوار خانههایمان میآویزیم.تازه اگر پول خریدش را داشته باشیم. این نه به نفع معرقکار است و نه به نفع مشتری. هنوز دلمان را خوش کردهایم به تابلوهای با اندازه 50 در 70 که هرچند ممکن است میلیونی هم بفروشیمش اما یک نفر آن را میخرد و تاکنون هیچ تئوریسین اقتصادی ثابت نکرده است که بازار میتواند از یک نفر هم تشکیل بشود.
از آنجایی که هنرهای سنتی در بسیاری از کشورها به هنر-صنعت به معنای واقعی کلمه تبدیل شدهاند، به بررسی اوضاع این هنر در سایر کشورها پرداختیم. وقتی سایتهای مربوط به کشور ایتالیا بهعنوان یکی از کشورهای مشهور و مطرح در زمینه کارهای مربوط به معرق را بررسی میکردم نکتهای توجهم را جلب کرد.نکتهای که با فلشی مستقیم به بازار این آثار متصل میشود. ایتالیا و کشورهایی چون کانادا که انجمن معرقکارانش هم اعضای زیادی دارد و همینطور فرانسه، معرق را به وسایل کاربردی خانه بردهاند. روی میزهای ناهارخوری، جعبه دستمالکاغذی، جعبه موزیکال اسباببازی کودکان آن هم با طرحهای کودکانه، روی دسته سازهای موسیقی و چندین سازه دیگر که موجب شده این هنر به دل خانهها ورود کند و از این طریق هم مردم اثری کاربردی-هنری را در خانههایشان داشته باشند و هم افراد زیادی در این ارتباط صاحب شغل شوند چون این محصولات به تولید انبوه میرسند ولی یک تابلوی معرق که با ارهمویی ساخته شده و سهماه رویش کار شده است،
نمیتواند تولید انبوه داشته باشد. این تابلو ممکن است تا 20میلیون تومان هم بهفروش برسد کمااینکه در ایران این امر رخ داده است و حتی در نمایشگاههای خارجی چنین تابلویی تا 30میلیون تومان هم بهفروش رسیده است اما مسئله بر سر این نکته است که تنها یک تابلو است و خریدارش یک نفر و نه یک بازار.در ادامه جستوجوهایی که در سایتهای اینترنتی داشتم به نام کمپانی دوناتو و مارسکا از ایتالیا برخورد کردم. این کمپانی در سال 1957 تاسیس شده و در تاریخچه کوتاهش نوشته شده که رمز ماندگاریاش و داشتن توان رقابت با محصولاتی که از آمریکا و ژاپن به کشورشان وارد میشود، بهروزآوری طرحهای سنتی همسان با نیازهای روزمره زندگی است که برای رسیدن به این هدف از اساتید مجرب این حوزه استفاده کرده است.
استفاده از متریال باکیفیت دیگر راز موفقیت این کمپانی است. در این تاریخچه همچنین آمده که محصولاتشان را مطابق با رنگ هر فصل روزآمد میکنند. چنانچه میزهای غذاخوری و حتی پیانو را در فصلهای مختلف با رنگ همان فصل و با کارهایی از معرق به بازار عرضه میکنند. مبلمان کالای دیگری است که هنر معرق به بازارش نفوذ کرده است. البته در ایران هم کارهایی از این دست شده که بیشتر همان مبلمان استیل است با طرحهای منبتکاری. بههرحال برای جلوگیری از نابودی و فراموشی یک هنر باید بازاری برای فروش آثارش ایجاد کنیم. کاری که دیگران کردهاند و موفق هم بودهاند و میتوانند الگویی مناسب برای برنامهریزی باشند.