در دیدگاه سیستمی، سازمان بهعنوان یک سیستم کل با زیر سیستمهای مختلفی در تعامل است که هر گونه تغییر در این زیر سیستمها بر زیر سیستم دیگر و در نهایت بر کل سیستم اثر میگذارد. در این بین انسان هم در سازمانهای امروزی بهعنوان یک زیر سیستم پیچیده نقش اساسی در سازمان دارد که با توجه به نگرش و انگیزش خاص خود در سازمان فعالیت میکند. نوع نگرش نخست در انجام هر کار، در ادامه هر کار و در نتیجه هر کار، اثر قطعی دارد، اثری مهمتر از هر اثر دیگر. سعی کنیم نگرشهای اولیه ما مثبت، منطقی، دقیق، امیدوارانه، به دور از یأس و همواره بالنده، پاینده، قوی و جامع باشد. بذر امید در نگاه، ریشه رشد و ترقی در ذهن، کلام مثبت بر زبان و گوش و حواسی همواره جویای سرزندگی و رشد را در خود زنده کنیم. نباید فراموش کنیم که نگرشهای خوب به نتیجه خوب ختم میشوند و تغییرات خوب با شروع خوب، همراهند.
کسانی که نگرش منفی دارند برای سازمان تهدید محسوب میشوند، زیرا میتوانند بقیه کارکنان را نیز به سوی افکار منفی سوق دهند؛ از راه قانعسازی میتوان نگرشها را تغییر داد. کسی که میخواهد دیگری را قانع کند باید شخصی معتبر و بیطرف باشد. ظاهری جذاب و رفتاری عاطفی داشته باشد. کسی که عزت نفس پایین داشته باشد زودتر قانع میشود زیرا کمتر به خود اعتماد دارد. نگرش ما، حرکتدهنده یا متوقفکننده ماست. هر چه نگرشها عمیق، سازنده و بالنده باشند، آینده نویدبخشتر است و هر چه نگرشها، ضعیف، کاهنده و پسرو باشند، آینده، تاریک و ناامیدکننده است.
سازمانها در زمان کنونی بهصورت فرآیندهای محیطی پویا، با تغییر روبهرو هستند و مجبور شدهاند که خود را با عوامل محیطی سازگار کنند. برای مثال تقریبا هر سازمانی باید خود را با محیط متشکل از فرهنگهای گوناگون سازگار کند. سیاستها و روشها یا قومیتها باید تغییر کند تا سازمان بتواند نیروی کار مختلف از نژادها و گروههای متفاوت را جذب کند. محیط یکی از عوامل مهم در شکلگیری و تاثیر بر نگرشهای آدمی است و در شکلگیری رفتارهای انسانی، اثر مستقیمی دارد. تغییر محیط، بسیاری از انسانها را دگرگون کرده است. محیطهای بزرگتر، محیطهای علمی و محیطهای سالم و بالنده، در رشد و تعالی آدمی نقش مهمی دارند و جالب اینکه ابتدای ورود به سازمان، فرصت خوبی برای تجربههای بزرگ و ایجاد نگرشهای جدید است؛ چون در هر محیط تازهای، فرصتهای مثبت و مفید زیادی وجود دارد. تغییر و تحول در سازمان یکی از مسائل عمدهای است که بر کارکنان و نقشها تاثیر داشته و فکر آنها را مشغول میکند و در برابر آن واکنشهایی را با توجه به فکر و نگرش خود نشان میدهند و این رابطه، رابطهای است دو طرفه. در بعضی مواقع تغییر و تحول آنچنان فراگیر و زیاد است که کارکنان چارهای جز تغییر در نگرش جهت سازگار کردن خود با تغییرات انجام شده ندارند.