بینظمی و آشوب، عدم ثبات و بلاتكلیفی، همه جای دنیا را فراگرفته است؛ از آمریكای شمالی كه درگیر انتخابات ریاستجمهوری با بحثهای بیسابقه و نامزدهای عجیب است تا آمریكای لاتین كه دولتها یكی پسازدیگری در حال سقوط و جابهجایی هستند؛ از اروپا كه از اتحادش چیزی باقی نمانده و بحرانهای پیدرپی ساختاری و درگیریها و اعتصابهای خیابانی، دولتها را مستاصل كرده تا خاورمیانه كه با جنگ و بحران نفت روبهرو است. نیمهتمام ماندن كار رؤسای جمهور و نخستوزیرها و مجالس، اكنون دیگر امری عادی در هر جای دنیاست.
همه در حال گریز از مركز هستند و به دنبال حزب و شعار و سیاستمدار جدید. چهرههای جدید با شعارهای غریب یك شبه به سیاستمدار محبوب تبدیل میشوند و قدرت میگیرند و به سرعت هم افول میكنند و چهرهای جدید جای آنها را میگیرد. همه اینها تحولاتی است كه در همین چند سال اخیر جهان را فراگرفته است.
پیشرفت ارتباطات و شفاف شدن اطلاعات كه موجب شده جهان سیاست از یك دالان تاریك پررمز و راز به یك اتاق شیشهای تبدیل شود، از جمله تغییرات سالهای اخیر جهان بوده است. گسترش شبكههای اجتماعی موجب شده هر فرد معترض بتواند در كسوت رهبر جریان اجتماعی، عدهای را بسیج كند و مثلا به خیابان بكشاند یا در حمایت یا مخالفت با موضوعی، جریان گستردهای در جامعه ایجاد كند. اعتراض به وضعیت موجود، اكنون در همه جای جهان دیده میشود. اما در كنار این تغییر نكته دیگری كه در سالهای اخیر جهان را اینچنین معترض و آشفته كرده، رویدادی است كه در سال 2008 دنیا را تكان داد. بحران اقتصادی كه در آن سال از آمریكا شروع شد و بعد به اروپا و آسیا رسید اگرچه بینظیر نبود، اما اثراتی بیسابقه بر عرصه سیاست و اقتصاد در همه جای دنیا باقی گذاشت؛ اثراتی كه برای همیشه اتحادیه اروپا را تغییر داد و افكارعمومی غرب را نسبت به نظام اقتصادی حاكم بر این كشورها بیاعتماد كرد.
بحران اقتصادی آن سال، طبقه متوسط را در همه جای جهان بهشدت تحت تاثیر قرار داد و با وارد كردن مفهوم ریاضت اقتصادی به زندگی در جوامع غربی، آنها را نسبت به دولتها و همچنین نسبت به آینده ناامید كرد. آنچه در یونان، اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، ایرلند و كم و بیش در اكثر كشورهای دیگر اروپایی روی داد، مردم را متوجه این حقیقت كرد كه فاصلهشان تا بحران و بیپولی و بیكاری، فقط میتواند چند ماه باشد. در كنار اینها، شفافیت اطلاعات و افشاگری گسترده رسانهای، مردم را از عمق نابرابری و بیعدالتی در توزیع ثروت مطلع كرد. همه اینها موجب شد اعتراض به وضعیت موجود از حالتی موقتی به رویكردی دائمی تبدیل شود.
در چنین شرایطی احزاب جدید با شعارهای غریب و غیرعملی از جناحهای چپ و راست وارد عرصه شدند و رأی مردم را به دست آوردند. بیتجربگی آنها در كنار غیرعملی بودن شعارهای احساسیشان، وضعیت بحرانی را نه تنها بهبود نبخشید كه بحرانیتر كرد. شرایطی كه یونان با آن روبهرو شد از جمله نمونههای این وضعیت است.
اینكه این بیثباتی و آشفتگی تا كجا ادامه خواهد یافت معلوم نیست. نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریكا میتواند نقشی تعیینكننده در سرنوشت وضعیت بیثبات جهان امروز داشته باشد. اما آنچه مسلم است اینكه، اگر شرایط اقتصادی در جهان به سمت ثبات نرود، بیثباتی سیاسی بیشتر از این خودنمایی خواهد كرد.
کارشناس مسائل بینالملل