اتفاق آموزشگاهداری ما از شغل نداشتن موزیسینها شروع میشود. برای موزیسین حقوق ثابت ماهانهای وجود ندارد که بتوان روی آن حساب باز کرد. گاه گداری ارکسترهایی بود که ثبات شغلی به حساب نمیآید. موزیسین به شغل احتیاج دارد. دوستان من به خاطر سختی درآمد مسیر زندگیشان را تغییر دادند و شغلی بر خلاف موسیقی انتخاب کردند. همه گفتند مقطعی است اما به خودشان که آمدند دیدند سالهاست از موسیقی دور شدهاند.طرف دیگر شغل تدریس و کار کردن در گروههای موسیقی و نوازندگی برای خوانندههاست.
من به عنوان سرپرست گروه هوم دوست داشتم کاری انجام بدهم که بچههای گروه من در راستای فعالیت هنریشان کسب درآمد کنند.واقعیتی در اعماق قلب من وجود دارد. من شخصا دوست ندارم در این سن مشغول تدریس بشوم و آموزشگاهداری کنم. البته شانس کسب مجوز آموزشگاه برای هر کسی رخ نمیدهد. بحث مجوز و امکانات را میگویم. من معتقدم موزیسین در جوانی عطش اجرا و نوازندگی دارد، باید تجربه کسب کنیم، روی صحنه برویم و ساز بنوازیم. من به شخصه 50 سالگی به بعد را برای بحث آموزشگاهداری مناسب میدانم. اما بهترین راهکار حال حاضر را برپایی آموزشگاه دیدم. تصمیم گرفتم آموزشگاه راه بیندازم و برای دوستان و همکارانم فرصتی برای کسب درآمد درست کنم.
بحث درآمد موسیقی واقعیتی دارد که دیدگاه جامعه و خانواده نسبت به چند سال قبل خیلی فرق کرده. ترویج شده که نسبت به چند سال پیش نگرش بهتری نسبت به موسیقی وجود دارد. از سنین کودکی بچهها را برای آموزش موسیقی میآورند. یک مشکلی که وجود دارد اجارهبهای سنگین فضای آموزشگاه است. قبل از برپایی آموزشگاه از تسهیلات میگفتند که عوارض ندارد مالیات نمیگیرند، اما در عمل اینگونه نبود. وقتی آموزشگاه را با تمام بچههای گروهمان برپا کردیم تا چند وقت اجارهبهای سنگین را از جیب دادیم.
وقتی به شخصه وارد فضای آموزشگاهداری نشویم نمیتوانیم درک کنیم. اگر قرار باشد دلسوزانه به هنر نگاه کرد برخی موقعیتها از دست میرود. اما اگر نگاه بیزینس باشد موضوع فرق میکند. برای ما که از قدیم در کار موزیک بودهایم و تحصیلکرده این رشته هستیم نگاه بیزینس وجود ندارد. نتیجه اینکه ما نمیتوانیم درآمد بالایی از آموزشگاه داشته باشیم و فقط توانستهایم چیزهایی را که یاد گرفتهایم انتقال دهیم.
قبل از راه انداختن آموزشگاه فکر میکردم که نکند از جریان موسیقی عقب بمانیم. برای همین با تعریف وظایف برای بچههای گروه توانستیم هماهنگی خوبی را به دست بیاوریم. در چند ماه اول توان بیشتری برای راهاندازی آموزشگاه داشتیم، اما در همین حال ما دو تا کار نمایشنامهخوانی داشتیم، دو بار کنسرت داشتیم و دو تا کار تئاتر هم بود که به دلیل نداشتن وقت نتوانستیم قبول کنیم.
در سال جاری تمام توان باقی مانده را بر بحث انتشار آلبوم گذاشتهایم که این هم باعث شد کمی کمکارتر از قبل باشیم.در حوزه آموزشگاهداری یکی از مسئولان به من گفت 920 آموزشگاه مجوزدار در سطح تهران است. پس به اندازه کافی آموزشگاه موسیقی هست و حتماً به همین خاطر برای صدور مجوز سختگیری میکند. خیلیها هستند که نه هنرمندند و نه اهل موسیقی ولی مجوز آموزشگاه دارند.
برای من جالب بوده است که چطور اینها مجوز میگیرند، آن وقت فارغالتحصیلان و اساتید بزرگ موسیقی نتوانستهاند مجوز بگیرند. این افراد موسیقی را به صرف بیزینس میبینند. نوع مدیریت این افراد هنرجو را اقناع نمیکند و درک خوبی از موسیقی به آنان نمیدهد. این موضوع هنرجو را زده میکند، کسی میتواند به افراد مشتاق برای آموزش موسیقی درک مناسب انتقال دهد که خودش از جنس موسیقی باشد.
ما تا آنجایی که توانستهایم به هنرجو کمک کردهایم تا بتواند درک کاملی از موسیقی و هنر به دست آورد. من سوال دارم و این سوال این است که افراد فاقد صلاحیت و بدون درک هنری چگونه توانستهاند مجوز بگیرند یا اصلا با چه پشتوانهای در این زمینه فعالیت میکنند.