چند سالی می شود که دنیای تبلیغات دیگر آن جذابیت گذشته را ندارد. انگار نه انگار که مردم تا همین چند دهه قبل با تماشای تبلیغات تلویزیونی حسابی ذوق می کردند. بی شک حتی بدبین ترین بازاریاب های دنیا هم روزی را تصور نمی کردند که مردم برای رهایی از شر تبلیغات دنبال انواع و اقسام اد بلاکرها (Ad Blocker) در دنیای اینترنت باشند. کافی است نگاهی به دور و برتان داشته باشید تا حساب کار دست تان بیاید. اغلب مردم تا وسط سریال محبوب شان تبلیغ پخش می شود، بدون معطلی سراغ گوشی شان می روند. اوضاع بیلبوردها حتی از این هم خراب تر است؛ چراکه حتی یک رهگذر هم محض رضای خدا سرش را سمت آنها نمی چرخاند. در چنین اوضاعی که خیلی از کارآفرینان از مرگ صنعت تبلیغات حرف می زنند، الگوی تبلیغات احساسی (Emotional Advertising) مثل قهرمانان افسانه ای از گرد راه رسیده تا کسب و کارها را نجات دهد.
اگر همین الان از شما بپرسیم چرا اغلب کمپین های تبلیغاتی دیگر برای تان جذاب نیست، چه جوابی خواهید داشت؟ شاید بگویید مردم در این دور و زمانه دیگر وقت چنین کارهایی را ندارند. با این حال یک جواب هوشمندانه تر اشاره به ماهیت خشک و بی روح تبلیغات است. شما را نمی دانم، ولی به نظر من که خیلی از تبلیغات دور و بر ما کاملا از سر بی حوصلگی طراحی شده است. خب مگر می شود بدون درگیر کردن احساسات مشتریان دنبال تبلیغات رفت؟ چنین کاری دقیقا مثل برگزاری یک مسابقه فوتبال است که در آن هیچ کدام از بازیکنان انگیزه ای برای گلزنی ندارند. بی شک تماشاگران چنین مسابقه ای خیلی زود از اولین در خروجی استادیوم خارج خواهند شد. آن وقت بازیکنان باید در یک استادیوم کاملا سوت و کور به بازی کسل کننده شان ادامه دهند!
این روزها خیلی از کارآفرینان دنبال فرمولی برای احیای فوری صنعت تبلیغاتی هستند. از آنجایی که ما در روزنامه فرصت امروز تبلیغات را ابزاری اساسی برای توسعه کسب و کار و برندینگ می دانیم، در این مقاله سراغ یکی از روش های درجه یک برای تبلیغات بهتر رفته ایم. فرمول ما برای بازیابی شهرت و اعتبار از دست رفته دنیای تبلیغات در استراتژی «تبلیغات احساسی» خلاصه شده است. در این شیوه بازاریاب ها به جای اینکه همینطور خونسرد و بی تفاوت دست به تولید محتوا بزنند، احساسات مشتریان را هدف قرار خواهند داد. این طوری نه تنها مشتریان با اولین نگاه جذب تبلیغات می شوند، بلکه به سادگی آب خوردن دست به جیب شده و کلی از شما خرید خواهند کرد. اگر شما هم دوست دارید بیشتر با تبلیغات احساسی آشنا شده و دستی به سر و گوش کمپین های برندتان بکشید، به هیچ وجه این مقاله را از دست ندهید.
مطلب مرتبط: آیا برندسازی احساسی نتیجه بخش است؟
تبلیغات احساسی چیست؟
تبلیغات احساسی، همانطور که از اسمش می شود حدس زد، به استفاده از احساسات مختلف در طراحی محتوای تبلیغاتی اشاره دارد. اگر فکر کرده اید چنین روشی متعلق به دوران مدرن است، باید کمی ناامیدتان کنیم؛ چراکه استفاده از احساسات در متقاعدسازی مردم از زمان یونان باستان مورد توجه بوده است. ارسطو به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوف های دنیا هزاران سال قبل روی توانایی بالای احساسات برای متقاعدسازی مردم دست گذاشت. از نظر این فیلسوف یونانی راحت ترین روش برای ترغیب مردم استفاده از احساسات شان است؛ چراکه وقتی پای احساسات در میان است، دیگر عقل و منطق راه به جایی نمی برد. این دقیقا همان شیوه ای است که بازاریاب های عصر کنونی برای تاثیرگذاری بر روی مشتریان استفاده می کنند. ماجرا جالب شد، نه؟
تا اینجای کار استفاده از احساسات در تبلیغات مثل روز روشن است اما یادتان باشد بازاریاب ها همیشه دنبال فروش محصولات نیستند. چه بسا بازاریاب ها فقط دنبال متمایز ساختن برندشان از دیگران باشند. شاید هم در شبکه های اجتماعی نیاز به یک ری توییت ساده داشته باشند. در هر صورت ترکیب محتوای تبلیغاتی با احساساتی نظیر شادی، غم یا ترس همیشه جواب می دهد. دست کم این طوری مخاطب تان با یک مدل تازه از تبلیغات غافلگیر خواهد شد. آن وقت می توانید با خیال راحت آنها را شکار کنید. پس تبلیغات احساسی به ساده ترین شکل ممکن استفاده از انواع احساسات برای ترغیب یا جلب توجه مخاطب محسوب می شود؛ همین و بس.
چرا تبلیغات احساسی جواب می دهد؟
کارآفرینان حرفه ای هیچ وقت با یک تعریف ساده روی خوش به استراتژی های جدید نشان نمی دهند. هرچه باشد شما اعتبار برندتان را همینطور الکی به دست نیاورده اید که مفت و مجانی از دست بدهید. ما در روزنامه فرصت امروز برای اینکه بازاریاب ها حسابی بی گدار به آب نزنند، همیشه مزایای یک استراتژی را همان اول کار زیر ذره بین می بریم. پس اجازه دهید بدون هیچ مقدمه اضافه ای برویم سراغ جواب یک سوال مهم: چرا تبلیغات احساسی جواب می دهد؟
ماندگاری بیشتر برند در ذهن مشتریان
تا حالا شده کمپینی گران و پرهزینه را طراحی کنید اما هنوز دو روز از اتمام آن نگذشته دیگر هیچ کس اسم تان را به یاد نداشته باشد؟ بی شک چنین تجربه ای دست کمی از شکست در مسابقه فینال لیگ قهرمانان اروپا ندارد؛ چراکه هم کلی پول از کف تان رفته، هم اینکه دل مشتریان را به دست نیاورده اید. اولین مزیت تبلیغات احساسی ماندگاری بالای اسم برندها در ذهن مشتریان است. حتما میپرسید چطور؟ خب اجازه دهید با یک مثال کلیدی همه چیز را روشن کنیم.
وقتی آدم یک رمان جذاب می خواند، تا سال های سال روند اصلی داستان در ذهنش باقی می ماند؛ چراکه پای کلی شخصیت مختلف و صدالبته احساسات عمیق در رمان ها وسط است. تبلیغات احساسی هم دقیقا از همین الگو پیروی می کند. به همین خاطر هم مخاطب تا سال های سال اسم برند مورد نظر در ذهنش حک می شود. فکر می کنم شما هم بارها و بارها اسم برندهایی قدیمی که دیگر فعال هم نیستند از زبان پدربزرگ تان شنیده اید. این دقیقا تاثیر عمیق تبلیغات احساسی را نشان می دهد. وگرنه چه دلیلی داشت آنها هنوز هم اسم این برندها را حفظ باشند؟
مطلب مرتبط: انواع تبلیغات: فراتر از آنچه فکرش را می کردید!
ارتباط سریع تر با مشتریان
کسانی که هنوز روز اول مدرسه را یادشان باشد، احتمالا خیلی خوب احساس خجالت بابت حضور در محیطی جدید و ترس از دوست شدن با دیگران را متوجه می شوند. چنین وضعیت دراماتیکی برای خیلی از مشتریان نیز روی می دهد. اینکه آدم بدون هیچ آشنایی قبلی به یک برند اعتماد کرده یا همینطور چشم بسته دست به خرید بزند، اصلا کار ساده ای نیست. به همین خاطر خیلی از مردم ترجیح می دهند به سادگی آب خوردن از کنار تبلیغات برندها عبور کنند. البته نه زمانی که پای احساسات وسط باشد!
تبلیغات احساسی مثل یک میانجی قدرتمند عمل می کند. اگر بخواهیم از همان مثال بالا درباره مدرسه استفاده کنیم، تبلیغات احساسی نقش معلم کلاس را برعهده دارد که از همان روز اول بین دانش آموزان روابط قوی دوستی ایجاد می کند. از آنجایی که انسان ها در زندگی شان بیشتر کارها را دلی انجام می دهند، تبلیغات احساسی خیلی سریع اعتمادشان را به برندها جلب خواهد کرد. ماجرا خیلی ساده تر از آن چیزی بود که فکرش را می کردید، نه؟
ترغیب مردم به عمل
هر بازاریابی دوست دارد از دل کمپین تبلیغاتی اش کلی مشتری آستین شان را بالا زده و دست به عمل بزنند. البته از آنجایی که دنیا همیشه مطابق میل آدم پیش نمی رود، خیلی از تبلیغات درست دقیقه 90 که وقت تغییر نتیجه بازی است، یک شکست سنگین می خورند. شما را نمی دانم، ولی برای من که اکثر تبلیغات امروزی هیچ جذابیتی ندارد. بنابراین طبیعی است با دیدن تصادفی آنها قدم از قدم برندارم. چنین بن بستی اگر خیلی زود حل نشود، کل دپارتمان بازاریابی و تبلیغات را به تعطیلی می کشاند.
اجازه دهید به جای توصیه های بی پایه و اساس یک راست برویم سراغ دنیای روانشناسی. براساس پژوهشی که انجمن روانشناسی آمریکا با همکاری خبرگزاری نیویورک تایمز در سال 2007 انجام داد، اخباری که بار احساسی دارند مثل آب خوردن مخاطب را وادار به واکنش می کنند. این ماجرا درباره تبلیغات هم مصداق دارد. مثلا تبلیغات شاد و کمدی در کسری از ثانیه مخاطب را به سمت بازنشر آن سوق می دهد. ماجرا درباره تبلیغات غم انگیز بیشتر پیرامون همدردی و ارتباط نزدیک تر میان افراد با هم جریان دارد. در نقطه مقابل، تبلیغات غافلگیرکننده احساس هیجان و رضایت را به طور حیرت انگیزی افزایش می دهد. اگر هم به سرتان زد که لج مشتریان را دربیاورید، هیچ چیز به اندازه احساس خشم کارتان را راه نمی اندازد. ماجرا کم کم دارد جالب می شود، نه؟
همانطور که می بینید، هر احساسی در این دنیا یک عمل خاصی در مخاطب برمی انگیزد. به همین خاطر ما در روزنامه فرصت امروز معتقدیم هیچ کس نمی تواند جلوی تبلیغات احساسی مقاومت کند. پس اگر دوست دارید مخاطب تان واکنش های سریع به کمپین تان داشته باشد، هیچ وقت نقش احساسات را دست کم نگیرید. وگرنه کلاه تان پس معرکه خواهد بود.
انواع تبلیغات احساسی: پیش به سوی نسل جدید تبلیغات!
رمان های محبوب معمولا بعد از یک مقدمه خوب تازه بخش های جذاب شان شروع می شود. قبول دارم کار ما اینجا اصلا شبیه رمان نویس ها نیست، اما اصلا دلیل نمی شود بخش جذاب ماجرا را به تاخیر بیندازیم. بی شک شما برای آشنایی با تعریف یا مزایای تبلیغات احساسی اینجا نیستید. در عوض ته دل تان فقط و فقط دنبال یادگیری شیوه های استفاده از این استراتژی هستید. خب ما در روزنامه فرصت امروز اصلا دوست نداریم شما را منتظر بگذاریم. پس اجازه دهید سری به انواع تبلیغات احساسی بزنیم. البته قبل از اینکه با عجله سراغ این بخش برویم، باید یک نکته مهم را یادآوری کنیم. منظور از انواع تبلیغات احساسی در واقع شیوه های به کارگیری احساسات مختلف برای طراحی کمپین های تبلیغاتی بی نظیر است. به همین خاطر در ادامه ما به جای توصیه های پراکنده، بر روی احساسات مهم زندگی روزمره متمرکز خواهیم شد. در کنار این شیوه از مثال های مربوط به برندهای بزرگ برای فهم هرچه بهتر نکات استفاده خواهیم کرد.
مطلب مرتبط: الگوهای تبلیغات مدنظر برندهای بزرگ برای سال 2022
ترس: احساسی که هرگز فراموش نمی شود
چند بار تا حالا در زندگی تان ترسیده اید؟ چنین سوالی قطعا یک جواب صاف و ساده ندارد. آدم ها در طول زندگی شان مدام ترس را تجربه می کنند. فرقی ندارد دانشجوی ترم اولی باشیم که برای سوالات استاد آماده نیست یا مهندسی که قرار است جلوی ده ها نفر از اعضای هیأت مدیره سخنرانی مهمی را ایراد کند؛ در هر صورت ترس بدون تعارف سر و کله اش پیدا خواهد شد. آن وقت حتی ساده ترین کارهای دنیا هم تبدیل به عبور از هفت خوان رستم می شود.
بی شک ترس و نگرانی احساس مورد علاقه هیچ کس نیست. پس چرا برندها در تبلیغات احساسی از آن سود می برند؟ اگر نظر ما را بخواهید، بازاریاب ها از ترس برای جلب توجه مخاطب و ایجاد یک شوک سریع استفاده می کنند. مثلا تبلیغ فولکس واگن درباره تصادفات جاده ای را در نظر بگیرید. این تبلیغ در سال 2006 برای معرفی نسل جدید خودروهای این غول آلمانی با ضریب امنیت بالا در تصادفات طراحی شد. بازاریاب های این برند برای اینکه عواقب وحشتناک تصادف با خودروهای قدیمی را نشان دهد، دست به بازسازی یک تصادف شدید زد. بله درست شنیدید، یک تصادف واقعی!
فولکس واگن با تبلیغش به خوبی احساس ترس از تصادفات وحشتناک را بین مخاطبش جا انداخت. این باور که تصادفات همیشه اتفاق می افتد و هیچ کس نمی تواند از زیرش قسر در برود خیلی خوب در این کمپین نشان داده شد. نتیجه کار هم عالی از آب درآمد؛ چراکه فولکس واگن در آن سال 17 درصد فروش بیشتر را ثبت کرد. این یعنی تبلیغات احساسی به سادگی هرچه تمام تر مشتریان را به سمت خرید ماشین های امن تر از فولکس واگن سوق داد؛ به همین سادگی.
اگر شما هم دنبال جذب مشتریان در کمترین زمان ممکن هستید، ترکیب تبلیغات تان با احساس ترس همیشه جواب می دهد. البته یادتان باشد این احساس ترس باید منطقی باشد. وگرنه اعتبارتان پیش مشتریان از بین می رود. مسئله ای مثل تصادفات جاده ای که پای مرگ و زندگی در آنها وسط است، خیلی خوب با احساس ترس ترکیب می شود. با این حال ماجرا درباره صنعت پوشاک یا انواع تنقلات به این سادگی ها نیست. پس قبل از انتخاب احساس ترس حواس تان را کاملا جمع کنید.
شادی: محبوب ترین احساس دنیا
شادی از آن دست احساساتی است که همه دیوانه وار دوستش دارند. در انتهای یک روز کاری سخت هیچ چیز به اندازه یک تجربه لذت بخش و صدالبته خوشحال کننده به آدم نمی چسبد. این روزها بهانه های بی نهایت زیادی برای تجربه احساس شادی وجود دارد، اما خیلی از بازاریاب ها آن را در کمپین شان منعکس نمی کنند. وقتی مشتریان در جریان مشاهده یک کمپین احساس شادی داشته باشند، خیلی راحت تر دست به جیب خواهند شد. اگر باور ندارید، کافی است نگاهی به تجربه برند کوکاکولا بیندازید.
هر جا اسمی از کوکاکولا وسط باشد، سر و کله شادی هم پیدا خواهد شد؛ چرا که ماهیت این برند با هیجان و خوشحالی گره خورده است. بخش تبلیغات این غول دنیای نوشیدنی خیلی خوب می داند مردم برای شادی نیاز به یک بهانه عالی دارند. به همین خاطر در کمپین «شادی را انتخاب کن» یک راست سراغ همین موضوع رفت. این کمپین تبلیغاتی در قالب یک ویدئو کوتاه مجموعه ای از لحظات شاد در زندگی انسان ها را نشان می داد. مراسم عروسی، گپ و گفت های دوستانه یا حتی تماشای یک رویداد ورزشی فقط بخشی از این دنیای شاد انسان ها محسوب می شود. باور کنید یا نه، همین ویدئوی کوتاه که البته خیلی حرفه ای ضبط شده بود، نرخ تعامل مخاطب را از 8.2 به 26.7 درصد افزایش داد. این یعنی با ترکیب صنعت تبلیغات و احساس شادی مردم واکنش بهتری به برندها خواهند داشت. پس منتظر چه هستید؟ همین امروز کمپین تان را با المان های خوشحال کننده ترکیب نمایید.
یادتان باشد خوشحالی بدون دلیل خیلی دوامی ندارد. به همین خاطر مردم دنبال خوشحالی های بادوام هستند. کوکاکولا در کمپین فوق العاده اش مشتریان را مطمئن کرد که همیشه با خرید یک کوکاکولا تجربه شادی را پشت سر خواهند گذاشت. اگر شما هم بتوانید چنین اطمینانی به مشتریان بدهید، آن وقت حتی یک محصول هم روی دست تان باد نخواهد کرد.
احساس تعلق: روابط اجتماعی هیچ وقت قطع نمی شود!
انسان ها از هزاران سال قبل تا به امروز بدون حتی یک لحظه توقف کنار هم زندگی کرده اند. اگرچه این زندگی اجتماعی چالش ها و انواع دعواها را به همراه داشته اما بازهم هیچ کس دوست ندارد تنهایی زندگی کند. انگار که در تنهایی همه چیز به هم می ریزد. خب اگر کسی را سراغ دارید که فقط یک ماه کاملا تنها دوام می آورد، ما را هم بی خبر نگذارید.
مطلب مرتبط: بازاریابی با محوریت تاثیرگذاری احساسی بر مخاطب
احساس تعلق به همسر، خانواده یا گروه های اجتماعی جای هیچ اما و اگری ندارد. حتی طرفداران یک تیم فوتبال هم چنین تجربه ای را پشت سر می گذارند. حالا اگر یک برند دنبال خلق چنین احساسی میان مشتریانش برود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاید فکر کنید چنین سوالی اصلا جواب مشخصی ندارد، اما ما در روزنامه فرصت امروز اصلا اینطور فکر نمی کنیم. کافی است نگاهی به انجمن مشتریان برندهای بزرگ بیندازید. آن وقت به خوبی معجزه احساس تعلق را درک خواهید کرد.
اجازه دهید در کنار بررسی تجربه برندهای بزرگ سری هم به دنیای روانشناسی بزنیم. آبراهام مازلو در «هرم سلسله مراتب نیازها» احساس تعلق به دیگران را یکی از نیازهای اساسی بشر عنوان می کند. از آنجایی که در طول تاریخ حتی یک مورد هم انسان کاملا تنها به چشم نمی خورد، هیچ دلیلی وجود ندارد که استدلال مازلو را رد کنیم. یکی از مثال های درجه یک درباره استفاده درست از احساس تعلق مربوط به باشگاه دوچرخه سواری رافا (Rapha Cycle Club) است. این باشگاه نوعی سازمان جهانی محسوب می شود که هدفش دورهم جمع کردن دوچرخه سوارها از سراسر دنیاست. این هدف خیلی جالب به نظر می رسد، نه؟
وقتی آدم ها کنار هم قرار می گیرند، احساس قدرت بیشتری خواهند داشت. به همین خاطر همه دوست دارند عضو گروه یا حزب خاصی باشند. اینطوری دست کم احساس تنهایی خفه شان نخواهد کرد. اگر شما دوست دارید از این نیاز اساسی انسان ها نهایت استفاده را ببرید، باید انجمن مشتریان را جدی بگیرید. وقتی مشتریان شما کنار هم قرار می گیرند، نگاه شان به برندتان عوض خواهد شد. اجازه دهید با هم روراست باشیم، هیچ کس علاقه ای به خرید از برندهای منزوی ندارد. پس برای فروش بیشتر هم که شده تن تان را به آب بزنید و وارد اقیانوس پهناور تعامل نزدیک با مشتریان شوید. قول می دهم با این دست فرمان سه هیچ از رقبا جلو می افتید.
طمع: رمز فروش بیشتر در تبلیغات
مدیر رستورانی را در نظر بگیرید که در شلوغ ترین پاساژ شهر کارش را شروع کرده است. احتمالا انتظار اصلی از چنین کسب و کاری فروش بالا و جلب نظر مشتریان کل پاساژ است، اما رستوران قصه ما تنها برند بازار نیست. چه بسا یک فست فود اسم و رسم دار کل نگاه ها را به خودش جلب کند. در این سناریو حتی یک مشتری هم گیر رستوران قصه ما نمی آید. اگر مدیر این رستوران کارآفرین زرنگی باشد، احتمالا خیلی زود از تکنیک «یکی بخر، دو تا ببر» استفاده خواهد کرد. به زبان خودمانی، این رستوران برای رقابت بهتر در ازای هر سفارش یک غذای رایگان به مشتری خواهد داد. شما را نمی دانم، ولی من که هیچ جوره نمی توانم جلوی چنین پیشنهادی مقاومت کنم.
به نظرتان در مثال بالا چه احساسی باعث خرید بیشتر از رستوران مورد بحث می شود؟ اگر کمی فکر کنید، خیلی زود متوجه اهمیت احساس طمع در زندگی روزمره خواهید شد. چه بسا مشتریان رستوران خیالی ما اصلا نیازی به یک غذای اضافه نداشته باشند، اما احساس پیروزی ناشی از دریافت یک غذای رایگان کار خودش را می کند. چنین احساس طمعی بی برو برگشت وفادارترین مشتریان دنیا را هم جذب برندهای تازه کار خواهد کرد؛ به همین سادگی!
این روزها برندهای بزرگ صنعت مد و پوشاک خیلی خوب از طمع مشتریان برای خرید ارزان یا استفاده از تخفیف های مختلف استفاده می کنند. اگر یادتان باشد اول مقاله گفتیم آدم ها معمولا با قلب شان تصمیم می گیرند و محاسبات منطقی جایی در زندگی روزمره ندارد. این نکته ای است که بازاریاب ها دهه هاست به خوبی درک کرده اند. دست کم در مورد بازاریاب های صنعت مد که اینطور است.
از آنجایی که این روزها اغلب برندها روی احساس طمع مشتریان دست گذاشته اند، ما در این بخش به جای مرور تجربه یک برند مشخص سراغ تکنیک های ترکیب تبلیغات با این احساس بحث برانگیز رفته ایم. لطفا مو به مو نکات زیر را مد نظر داشته باشید:
• تبلیغات با مانور بر روی زمان محدود برای خرید همیشه حس طمع مشتریان را بیدار می کند. اینطوری نه تنها در زمانی اندک کلی محصول می فروشید، بلکه مشتریان احساس برنده شدن در کنار برندتان را خواهند داشت!
• تکنیک قدیمی خرید چند محصول و هدیه گرفتن یک جایزه کاربردی همیشه جای خاصی در دل مشتریان دارد. اگر دوست دارید هرچه سریع تر کلی مشتری پر و پاقرص برای خودتان پیدا کنید، هیچ وقت این تکنیک را ترک نکنید.
• فراخوان عضویت در انجمن مشتریان برند با انجام چند خرید مشخص به تنهایی ایده کاربردی نیست. در عوض اگر مزایای عضویت در این انجمن را به مشتریان توضیح دهید، حتی یک نفر هم قید این پیشنهاد جذاب را نخواهد زد.
عصبانیت: احساسی برای تغییر
وقتی آدم از دست یک نفر عصبانی است، در واقع دوست دارد شرایط طور دیگری پیش برود. فرقی ندارد مشکل شما رفتار طرف مقابل تان است یا اینکه موقعیت اجتماعی اش را ناعادلانه می دانید، در هر صورت خشم و عصبانیت نیروی محرکه تغییر شرایط خواهد بود. به همین خاطر معمولا بازاریاب ها برای ترغیب مردم به سوی تغییر یک وضعیت خاص روی این احساس دست می گذارند. مثلا یک سرمربی فوتبال را در نظر بگیرید که همان نیمه اول سه هیچ از رقیب عقب افتاده و حالا در رختکن باید هر طور که شده بازیکنانش را وادار به تغییر شرایط کند. بی شک این وسط عصبانی کردن بازیکنان یکی از روش های بی نظیر برای افزایش توانایی شان خواهد بود. البته شما به عنوان یک بازاریاب نباید در استفاده از چنین شیوه ای زیاده روی کنید؛ چراکه هر لحظه ممکن است مشتریان این عصبانیت را سر خودتان خالی کنند!
معمولا سازمان های محیط زیستی خیلی خوب احساس عصبانیت مردم را مدیریت می کنند. چنین موسساتی برای جلب توجه عمومی نسبت به ضرورت تغییر سیاست های زیست محیطی ویدئوهایی از تخریب محیط زیست طراحی می کنند. اینطوری مردم واکنش های سریع برای تغییر اوضاع نشان خواهند داد؛ همینقدر جذاب و هیجان انگیز.
یادتان باشد شما اجازه استفاده از عصبانیت به عنوان یک احساس همیشه پایدار را ندارید. هرچه باشد کمتر کسی در تمام طول زندگی عصبانی است. در عوض فقط سر به زنگاه باید روی چنین واکنش هایی دست بگذارید. وگرنه به مرور زمان بدل به یک برند دراماتیک برای مشتریان خواهید شد که حتی یک مسئله کوچک را هم طوری بزرگ می کند که نگو و نپرس!
مطلب مرتبط: اهمیت هوش احساسی در فرآیند فروش
شوخ طبعی: مشتریان را بخندان و برنده باش!
از قدیم گفته اند «خنده بر هر درد بی درمانی دواست». این مسئله حتی درباره بن بست های تبلیغاتی هم مصداق دارد. اگر شما نمی دانید چطور نگاه مشتریان را به سمت برندتان برگردانید، کافی است برای یکبار هم که شده شوخی های درجه یک را امتحان کنید. البته منظور ما جوک های بی نهایت خودمانی و مخصوص جمع های دوستانه نیست. هرچه باشد دنیای کسب و کار با دورهمی های دوستانه از زمین تا آسمان فرق دارد. پس کمی هم که شده مراعات فضای حرفه ای تبلیغات را بکنید.
اگر شما از آن دسته کارآفرینانی هستید که همیشه کاملا قاطع و بدون ملاحظه با دیگران برخورد می کنید، باید دست کم در برابر مشتریان رویه تان را تغییر دهید؛ چراکه مشتریان اصلا میانه خوبی با برندهای سختگیر ندارند. در عوض هر چقدر رفتار محترمانه و در عین حال خودمانی با آنها داشته باشید، بیشتر در دل شان جا باز خواهید کرد.
از آنجایی که شوخی کردن با مشتریان همیشه آخر و عاقبت خوشی ندارد، ما در این بخش سراغ برگر کینگ رفته ایم. این برند دوست داشتنی همیشه شوخی های درجه یکی با مشتریانش می کند. در عین حال حواسش هست که یک وقت شوخ طبعی کار دستش ندهد. برگر کینگ معمولا در کمپین های تبلیغاتی اش به اتفاقات روز واکنش های طنزآمیز نشان می دهد. اینطوری هم مشتریان توجه بیشتری به برگر کینگ می کنند، هم اینکه تبلیغات این برند از حالت کلیشه ای خارج می شود.
یادتان باشد شوخ طبعی همیشه برای خنداندن مشتریان نیست. گاهی اوقات شما باید در قالب شوخی توجه آنها را به اتفاقات دراماتیک روزمره جلب کنید. مثلا برگر کینگ گاهی اوقات در واکنش به نژادپرستی در شعبه های مختلفش به مشتریان سفیدپوست خدمات بی کیفیتی ارائه می کند. البته این شوخی در لحظه جبران می شود اما همین تلنگر کوتاه هم برای آگاهی مشتریان از وضعیت نژادپرستی در اغلب کشورهای دنیا غنیمت است. اینطوری هم مشتریان کمی روحیه شان عوض می شود، هم اینکه توجه عمومی به مشکلات بزرگ جلب خواهد شد. فکر می کنم شما هم قبول داشته باشید که چنین کاری مصداق بارز یک تیر و دو نشان است، مگر نه؟
سخن پایانی
ترکیب تبلیغات با احساسات مختلف برای خیلی از بازاریاب ها مفهوم تازه ای محسوب می شود. ما در این مقاله سعی کردیم نشان دهیم تبلیغات احساسی نه تنها یک استراتژی خطرناک نیست، بلکه به کسب و کارها برای خروج از بحران کمک می کند. کافی است هر احساس را در جای مناسبش به کار ببرید تا مشتریان بی صبرانه منتظر کمپین های مختلف تان باشند.
من و همکارانم در روزنامه فرصت امروز امیدواریم نکات مورد بحث در این مقاله کمکی هرچند کوچک به شما برای آشنایی با تبلیغات احساسی کرده باشد. حالا نوبتی هم باشد، این شما هستید که باید این استراتژی را قضاوت کنید. مثل همیشه اگر سوالی درباره نکات مقاله دارید، ما در روزنامه فرصت امروز 24 ساعته آماده کمک به شما هستیم. کافی است تعارف را کنار گذاشته و نظرتان را از طریق ایمیل یا سایت روزنامه با ما در میان بگذارید.
مطلب مرتبط: روش های تبلیغات
منابع: