به قلم: بیل کانرلی
جابه جایی کارکنان (Turnover) از لحاظ صرف وقت و هزینه برای استخدام کارکنان جدید، زحمت و دردسرهای آموزش به آنها، بازدهی پایین آنها و نیز کاهش کیفیت محصول یا خدمت رسانی به مشتری تا زمان رسیدن آنها به سرعت مورد نیاز امری پرهزینه است. به تازگی نمونه ای از آن را در یک صنعت رایج یعنی سوپرمارکت های بین راهی و پمپ بنزین ها دیده ام.
این صنعت با 155000 مغازه و 5/2 میلیون کارمند صنعتی عظیم به شمار می رود. اتحادیۀ صنفی این صنعت، NACS، از اعضای خود اطلاعات جمع می کند و از داده هایی استفاده می کند که به طور مستقیم از سامانه های حسابداری گرفته شده اند؛ از این رو دارای آمار و ارقامی موثق است، نه فقط حدس و گمان. این آمار موثق نشان می دهد جایگاه هایی که از بالاترین میزان سوددهی برخوردارند، چه در سطح مدیران و چه در سطح کارکنان نرخ جابه جایی پایین تری دارند.
داده پردازان سوپرمارکت های بین راهی را (اغلب همراه با پمپ بنزین ها) براساس سود عملیاتی آنها به چارک هایی تقسیم می کنند. حاشیۀ سود همراه با سود دلار بالا می رود، بنابراین می توانیم آن را سوددهی تلقی کنیم.
مطلب مرتبط: پول سازی از نهار کارکنان
نرخ جابه جایی کارکنان در مغازه های چارک اول 75درصد در سال بود، درحالی که میانگین کلی آن 115درصد بوده است.
من همیشه نسبت به ارتباط متناظری که رابطه علت و معلولی تلقی می شود شکاک هستم. ممکن است سوپرمارکت های سودآور بتوانند از پس دستمزدهای بالا بربیایند و به این ترتیب نرخ جابه جایی کارکنان در آنها کمتر باشد. اما دستمزد ساعتی در چارک اول نسبت به چارک دوم حقیقتا پایین و فقط کمی بیشتر از دستمزد در چارک آخر است. علاوه بر این، چارک اول با اختلاف دارای بهترین سود ناخالص درون فروشگاهی به ازای هر ساعت کاری است.
یک تفسیر محتمل تر این است که مدیریت خوب ابعاد گوناگونی دارد و جابه جایی کارکنان فقط یکی از آن هاست. حتی اگر تنها بُعد هم باشد، توجه کنید که جابه جایی کارکنان در مغازه های موفق نمی تواند چیز خوبی باشد، مگر اینکه مدیریت آن را در اولویت قرار داده باشد.