مدیریت برند امروزه بدل به چالش اصلی بسیاری از کسب و کارها شده است. این مقاله خلاصهای کوتاه از راهکارهای عملی برای حداکثرسازی کیفیت مدیریت شرکتمان در راستای بهبود احساس و ادراک مردم نسبت به برندمان است. بدون تردید تمام توصیههای ممکن برای مدیریت برند در همین چند نکته خلاصه نمیشود، با این حال توجه به آنها مقدمهای مطلوب برای شروع کار خواهد بود. اکنون اجازه دهید به بررسی هر کدام از این نکات بپردازیم.
1. شکلدهی به احساس مخاطب نسبت به برندمان با برنامهریزی شروع میشود. نکته مهم در اینجا چگونگی برنامهریزی درست است. توصیه من شروع فرآیند برنامهریزی با توجه به اهداف اصلی برندمان است. به این ترتیب توضیح جزئی آنها تا جای ممکن ضروری به نظر میرسد. این امر رابطهای صمیمانه میان برند ما و مخاطب ایجاد خواهد کرد. فرآیند برندسازی در ارتباط نزدیک به ترسیم تصویری جذاب از برندمان است. تصویر موردنظر باید دارای انسجام کامل با تمام بخشهای برندمان باشد. در این صورت تصویر اصلی یک هویت واحد را بازنمایی خواهد کرد. در نهایت نیز باید دلیل حضورمان در حوزه کسب و کار را بیان کنیم. این امر به طور معمول از طریق بیان اهداف صورت میپذیرد. نکته مهم در اینجا توجه به خواست و نیاز مخاطب به اندازه علایق برندمان است.
2. ارائه ایدههای اصلی برای مدیریت برند به برخی از افراد آشنا منطقی به نظر میرسد. هدف اصلی در اینجا علاوه بر یافتن ایرادهای احتمالی برنامهمان، مشاهده نحوه تاثیرگذاری برنامه موردنظر بر روی بخش تصمیمگیری مغز است. ایدههای تبلیغاتی و برندسازی جذاب به طور معمول برای مدت طولانی در ذهن افراد باقی میماند. اگر فرآیند برندسازی ما نیز درست شکل گرفته باشد، باید در بخش «غیرکلامی» مغز برای مدتی طولانی ثبت شود. بدون تردید نمایش برنامه برندمان و انتظار برای مدتی طولانی در راستای ارزیابی ماندگاری برنامهمان در ذهن مخاطب امکانپذیر نیست. به همین جهت باید به سراغ راهکار دیگری رفت. پیشنهاد من طرح دو پرسش اصلی برای افراد آشناست. به پرسشهای ذیل توجه کنید:
• آیا من پیش از این نام برند حاضر را شنیدهام؟
• تجربه قبلی من از برند حاضر چگونه بود؟
مطلب مرتبط: همه آنچه در مورد شناخت مخاطب هدف باید بدانیم
پیش از این به ویژگی «غیرکلامی» بخش تصمیمگیری مغز اشاره کردیم. به همین دلیل دستیابی به پاسخ پرسشهای فوق نیازمند قرار دادن الگوهایی در مصاحبهمان با افراد آشنا به منظور ارزیابی واکنش بخش غیرکلامی مغز است. به عبارت ساده، پاسخ دو پرسش فوق معمولا به گونهای مستقیم بیان نمیشود.
3. ایجاد الگویی از نحوه واکنش احساسی مخاطب گام سوم در راستای مدیریت آن است. از آنجایی که بخش تصمیمگیری مغز غیرکلامی است، گفتوگو و برنامههای گفتوگومحور تاثیر موردنظر ما را بر روی مخاطب نخواهد داشت. اگرچه تا همین یک دهه پیش فرض اصلی هر برنامه برندسازی تاثیرگذاری گفتوگوهای جذاب بر روی مخاطب بود، با این حال اکنون پیشرفت علم و فناوری درک تازهای از نحوه واکنش مخاطب به ما داده است. رویکردهای جایگزین برای جلب نظر مخاطب شامل تولید محتوای بصری، فعالیتهای گوناگون، پیگیری فرآیندهای غیرکلامی و سایر شیوههای مشابه است. به این ترتیب شانس ما برای تاثیرگذاری بر روی مخاطب هدف افزایش خواهد یافت.
4. برقراری ارتباط با افراد گام بعدی در راستای مدیریت احساس مخاطب درباره برندمان است. هر چیزی که در ارتباط با زندگی یا کار افراد باشد، 70درصد تاثیرگذاری بیشتر بر روی ادراک و احساس افراد پیرامون یک موضوع (در اینجا برند ما) دارد. هدف اصلی در اینجا کاملا مشخص به نظر میرسد. ما باید راهکاری برای افزودن المانهای مربوط به زندگی مخاطب هدف به برنامهمان طراحی کنیم. به این ترتیب میزان علاقه افراد به پیگیری برنامه برندمان افزایش خواهد یافت. چنین افزایش علاقهای به معنای توجه بیشتر و در نتیجه افزایش شانس برندمان برای جلب رضایت مخاطب است.
مطلب مرتبط: چرا و چگونه مشتری هایمان را بشناسیم؟
5. تمرکز بر روی مفهوم مشارکت مخاطب و آمادهسازی برنامههای غافلگیری آنها گام پایانی در راستای مدیریت احساس مخاطب پیرامون برندمان خواهد بود. در این برنامهها باید از عبارتهایی نظیر «برای نخستین بار»، «کاملا منحصر به فرد» و «رویکردی متفاوت» استفاده کرد. این عبارتها به دلیل ایجاد تمایز با روند معمولی امور بیشتر مورد توجه مخاطب قرار میگیرد. در مورد کمپینهای غافلگیری مخاطب استفاده از عبارتهای مشابه کاملا ضروری به نظر میرسد. در غیر این صورت کمپین ما مانند کمپینهای کاملا معمولی برای مخاطب به نظر خواهد رسید.