اخیرا در زمینه سنگآهن یک کنسرسیوم در حال شکلگیری است. این کنسرسیوم در شرایطی که سنگآهن ایران به کف میزان صادرات بینالمللی خود رسیده تلاش دارد در بازارهای برزیل و آرژانتین برای خود فضای رقابت را باز کند. اگر شرکتی به تنهایی 100هزار یا 50 هزار تن قرار است صادر کند در کنسرسیوم با تلفیق چند شرکت میتوان این میزان را به شکل قابل توجهی افزایش داد و در نتیجه آن از میزان هزینهها کاست. با شکلگیری این کنسرسیوم میتوانیم قدرت چانهزنی را افزایش دهیم، زیرا میان خرید
30 هزار تن تا 23 میلیون تن تفاوت زیادی است و طرف قرارداد وقتی میزان کالایی که دریافت میکند بسیار بالا باشد از خود نرمش بیشتری نشان میدهد.
علاوه بر آنکه ایجاد یک کنسرسیوم به کاهش هزینهها کمک میکند، نقش بسیار مهمی در برندسازی سنگآهن ایران دارد. در حال حاضر این داستان که سنگآهن ایران برند محسوب نمیشود سبب شده تا رقم فروش سنگآهن ما با تفاوت 20 دلار با استرالیا و 10 دلار با هند به فروش برسد که رقم بسیار پایینی است و تنها مشکل این تفاوت قیمت، نبودن برند سنگآهن ایران است.
نقش دیگری که این کنسرسیوم دارد کاهش هزینههای حملونقل است. با تلفیق چندین شرکت سنگآهن، میتوان در بندر چابهار کشتیهای بارگیری را به کار گرفت. این مقوله چندین کارایی برای شرکتهای سنگآهن دارد، ابتدا اینکه این بندر مسافت کمتری با آبهای آزاد دارد و صادرات ما سریعتر صورت میگیرد. در همین حال از منظر این انتقالها استان سیستان و بلوچستان که جزو استانهای محروم است بهرهمند میشود. تا زمانی که نیاز داخلی زیاد است، این کنسرسیوم میتواند نیازهای داخلی را سهلتر پوشش دهد و زمانی که به تولید مازاد رسیدیم به راحتی میتوان با کمک این کنسرسیوم در جهت رشد و توسعه بازار بینالمللی قدم برداشت.
همه شرکتهای سنگآهن میتوانند در این کنسرسیوم شریک شوند. این شراکت به نفع همه شرکتها خواهد بود. اگر دولت در بحث مالیاتها با شرکتهای سنگآهن کنار بیاید، شراکت این شرکتها منافع همه آنها را به شکل مناسبی تامین خواهد کرد، حتی تولید خام را از این طریق میتوانیم کنار بگذاریم و با تاسیس کارخانهها به فرآوری دست بزنیم و منافع شرکتها و به تبع آن منافع ملی حفظ شود.
انتخاب مدیر
در کنسرسیومها اغلب مدیریت کنسرسیوم به متخصصان مدیریت و اقتصاددانان برجسته داده میشود و با سهیم کردن آنها در سود شرکتها میتوان امید داشت بر پایه دانش و تخصص آنها مدیریت مناسبی بر کنسرسیوم اعمال شود و این مدیریت مناسب به بهرهوری بالا بینجامد.
در ایران اساسا کار گروهی کار سختی است و جمع شدن شرکتها زیر سایه یک کنسرسیوم و انجام یک کار گروهی خواه ناخواه با مشکلات متعددی روبهرو خواهد بود.
اما تشکیل NGOها خود نشانه آن است که افراد علاقه مندند که کار تیمی انجام دهند و هرچند همچنان در این زمینه بیتجربه و ناموفق هستند اما در تلاشند تا در سایه یک تلاش دسته جمعی به یک کار گروهی موفق دست پیدا کنند. زمانی که نتیجه این همکاری در این کنسرسیومها تامین منافع همه شرکتها باشد خواه نا خواه نوعی وفاق و هماهنگی را در میان آنها به وجود میآورد.
درباره مشکلات کنسرسیوم صحبت کردیم، یکی از این مشکلات به بیثباتی سیاستهای دولت، باز میگردد. حتی در زمینه برندسازی هم سیاستهای دولت بسیار دست و پاگیر است و به نوعی مانع برند شدن میشود. مشکل اصلی شرکتهای سنگآهن با حکومت در نبود یک منطق مشترک است و سبب میشود که کنسرسیوم نتواند به خواستههای مشترک اعضا دست پیدا کند. بهعنوان مثال، هدف کنسرسیوم سرمایهگذاری در بحث فرآوری است.
زمانی که ما 50 میلیون تن مصرف سرانه فولاد داریم چرا خودمان نباید دست به فرآوری بزنیم و تنها با خام فروشی بخشی از سرمایههایمان را از دست بدهیم به این دلیل که فکر میکنیم سرمایهگذاری در معادن بازده بیشتری دارد. این نوعی عدم تناسب میان شرکتها و دولت است.
در همین شرایط مشکل دیگر بحث 20 میلیون تن میزان مازاد مصرف است. قیمت تمام شده فولاد در داخل 531 دلار است که نسبت به بازار جهانی رقم بسیار بالایی است. تازه این رقم با در نظر گرفتن سوبسیدهایی است که به سنگآهن اختصاص پیدا میکند و در همین حال با این گرانی شرکتی مانند ذوبآهن اعلام میکند که در حال ضرردهی است.
اگر ما زمانی تولید مازاد داشته باشیم به دلیل گرانی آن توان اینکه با این رقمهای تمام شده مازاد ذخیرههایمان را در بازار جهانی به فروش برسانیم، نخواهیم داشت یا باید رقم فروشمان را کاهش دهیم یا تلاش کنیم قیمت تمام شده محصولاتمان کاهش پیدا کند. از سوی دیگر حتی اگر قصد فروش مازاد به خارج نیز نباشد، چرا مصرفکننده داخلی را باید اجبار کرد تا تولیدات داخلی را با رقم بالا خریداری کند. این حق مصرفکننده داخلی است که محصولات ارزان را خریداری کند.
مشکل دیگری که بر سر راه این کنسرسیوم وجود دارد بحث کمبود ذخایراست. سیاست دولت این است که این ذخایر باید حفظ و برای آیندگان نگهداری شود، در حالیکه ما شاهد هستیم کشوری مانند استرالیا 70 درصد تولیداتش را صادر میکند و به دنبال ذخیرهسازی نیست، زیرا یکسری محصولات هستند که در یک بازه زمانی کارا هستند و با رشد روزافزون تکنولوژی ممکن است از چرخه نیازهای مصرفکننده خارج شوند.
مانند گچ ایرانی که در حال حاضر مقام سوم جهان را دارد ولی جهان به سمتی رفته که دیگر از گچ چندان استفادهای نمیشود. این جدای آن است که میزان استخراج ما تنها 8 درصد از مساحت کشور را در بر میگیرد و با سرمایهگذاری بر مقوله اکتشاف میزان دارایی و ذخایر ما به شکل چشمگیری افزایش خواهد داشت و نگرانی بابت ذخایر از بین خواهد رفت.
در هر حال مواردی که گفته شد مانند بیثباتی سیاستهای دولت و بیمنطقی افراد سبب ناموفق بودن کنسرسیوم میشود که با تغییر در این سیاستها میتوان امید داشت که کنسرسیوم بتواند خواسته و منافع همه اعضا را تامین کند.