جهت انجام معاملات موثر ما نیاز به قوانین و مرزهایی داریم که رفتار ما را هدایت کنند. حقیقت این است که در معاملهگری پتانسیل بزرگی برای ضرر کردن، حتی بیشتر از تصور ما وجود دارد و بسیاری از معاملات از ریسک بسیار بالایی برخوردار هستند. برای مصون بودن در برابر این آسیبها لازم است که ما دارای یک انضباط فکری و دیدگاه ویژه باشیم که رفتارهای ما را هدایت کند و همیشه بهترین عملکرد ممکن را داشته باشیم. این ساختار را ما باید در ذهن خود ایجاد کنیم زیرا که بازار آن را برای ما فراهم نمیکند. هنگام معامله کردن، خود ما باید میزان ریسک را تعیین کنیم و در حقیقت وارد فضای بیحد و مرزی میشویم که هر اتفاقی ممکن است در آن رخ دهد و تنها برندگان همیشگی هستند که از قبل ورود به معامله ریسک مشخصشدهای دارند. معاملهگران ناموفق این واقعیت را نمیپذیرند و در موقعیتهای خوب هم در نهایت با ضرر خارج میشوند. این دسته از معاملهگران ذهنی منسجم که آنها را ملزم به رعایت اصول کنند، ندارند. با دلایل و توجیهات نادرست وارد معاملات شده و میزان ریسک خود را به اشتباه انتخاب میکنند.
قیمتها در بازار بهصورت مداوم در حال حرکت و تغییر هستند، هیچ چیز شروع نمیشود مگر شما اقدام به شروع آن کنید و تا زمانی که تصمیم به خروج از معامله نگیرید، ادامه مییابد. جدا از اینکه شما دارای چه نقشه و برنامهای هستید، عوامل روانی فراوانی وجود دارند که موجب حواسپرتی، تغییر فکر، ترسیدن یا اطمینان بیش از حد شما میشوند. هنگامی که وارد ضرر میشوید، نمیتوانید با یک اقدام عاقلانه از ضرر جلوگیری کنید و به اشتباه با پول بیشتری وارد معامله میشوید. معامله کردن مانند بازی کردن نیست. اگر شما دارای یک ساختار ذهنی منسجم و منظم نباشید به یک بازنده بیاراده تبدیل میشوید، به این مفهوم که هنگامی شما در یک معامله ضررده قرار دارید، آنقدر صبر میکنید که بازار تمام دارایی شما را بگیرد. یکی از تضادهای فراوانی که در بازار وجود دارد این است که در هر لحظه آن برای شما هم فرصت وجود دارد هم مصیبت. فرصت از آن نظر که ممکن است شما برای نخستین بار در تمام طول زندگی خود کنترل تمام امور را در مشت خود خواهید داشت و مصیبت از آن نظر که هیچ قانون و مانعی برای هدایت رفتار شما وجود ندارد.
مشکل: مقاومت در برابر تدوین قوانین
تاکنون با کسی روبهرو نشدهام که معاملهگری علاقهمند باشد و در مقابل تدوین قوانین مقاومت نکرده باشد. ما از یک طرف بر لزوم وجود قوانین معاملهگری واقف هستیم ولی از طرف دیگر در برابر تدوین این قوانین مقاومت میکنیم. این مقاومت نسبتا شدید دارای یک منشأ منطقی است. هر عاملی که احساس کنیم منجر به محدودیت آزادی ما میشود، به طور طبیعی در برابر آن مقاومت میکنیم. معاملهگری به جهت ایجاد یک محیط کاملا آزاد و نامحدود برای ما بسیار جذاب است، حال تدوین قوانینی که این آزادی را با محدودیت روبهرو کند برای ما سخت بوده و در برابر آن مقاومت میکنیم. مثل آن میماند که در چنین آزادی شیرینی که مانند شهر رویاهاست، ناگهان فردی بیاید و به ما بگوید تو باید بروی و برای خود قوانینی وضع کنی و بدون چون چرا و به شکل منظم آن قوانین را رعایت کنی. این برای ما بسیار دردآور خواهد بود که ذات طبیعی خود را نادیده بگیریم و از قوانین محافظهکارانه و منسجمی که مدیریت سرمایه ما را دربرمیگیرد، اطاعت کنیم.
مشکل: عدم توانایی در پذیرفتن مسئولیت
معاملهگری یک فعالیت کاملا آزادانه است که نتیجه آن به سرعت معلوم میشود. اما این انتخاب کاملا آزاد، بدین مفهوم نیست که ما تمام مسئولیت آن را پذیرفتهایم. معاملهگرانی که قادر به پذیرش تمام مسئولیتهای حاصل از انجام معاملات خود نباشند با یک مشکل بزرگ روبهرو هستند. چگونه ممکن است که فردی در یک فعالیت کاملا انتخابی و آزاد شرکت کند ولی نتایج برخلاف میلش را نپذیرد؟ برای دستیابی به نتایج سودمند همیشگی باید با این اصل اولیه شروع کنید، مهم نیست نتیجه چه خواهد شد مهم آن است که مسئولیت تمام نتایج آن را بپذیرید.
من با تعداد بسیار زیادی از معاملهگران کار کردهام که برای انجام معاملات آتی و روز بعد خود ساعتها تحلیل انجام دادهاند، اما در حین معامله برخلاف تحلیل و استراتژی خود عمل کرده و توصیه دوستان و کارگزارها را انجام دادهاند. قطعا توقع ندارید که بگویم این قبیل افراد در معاملهگری موفق هستند؟ این مثال به درستی بیانگر آن است که ما برای فرار از پذیرش مسئولیت دست به انجام معاملات تصادفی و غیراصولی میزنیم. در چنین حالتی ما در صورت ضرر در معامله به راحتی مقصر را دوست یا کارگزار میدانیم و مسئولیت آن را متوجه آنان میکنیم.
مشکل: اعتیاد به سودهای تصادفی
اگر شما به یک میمون آموزش دهید که در ازای انجام یک کار خاص جایزهای دریافت کند، خواهید دید که همیشه آن عمل را انجام خواهد داد. اکنون اگر برای مدتی جایزه دادن را متوقف کنید، خواهید دید که او دیگر آن کار را انجام نخواهد داد. زیرا که آموخته است انرژی خود را صرف یک کار بیهدف نکند. در هر حال زمانیکه بهصورت تصادفی به میمون جایزه دهید، خواهید دید که بهگونه متفاوتی عمل خواهد کرد و چون او مزه جایزه را چشیده است و در مورد گرفتن یا نگرفتن آن شک دارد آن عمل را مجددا انجام خواهد داد. وقتی پاداش تصادفی باشد، اطمینان نداریم که چه زمانی دوباره آن را دریافت خواهیم کرد و این تجربه کی تکرار خواهد شد برای ما صرف وقت و انرژی جهت دستیابی مجدد به آن مشکل نخواهد بود. مشکل اعتیاد به پاداشهای تصادفی در این است که ما را در حالتی از بیانتخابی قرار میدهد. در نتیجه بقیه شرایط و ملزومات را فراموش کرده و فقط در پی ارضای اعتیاد خود خواهیم بود و این خود یک مانع بزرگ دیگر برای دستیابی به یک ساختار ذهنی مناسب است.
مشکل: تقابل کنترل داخلی و خارجی
ما برای زندگی در یک اجتماع خاص پرورش یافتهایم. به این مفهوم که باید دارای استراتژیهای ذهنی مشخصی برای پاسخگویی به نیازهای خود باشیم و باید خوستهها و اهداف ما متناسب با جامعه باشند. ممکن است بازار با جامعه شبیه به نظر برسد، زیرا اجزای تشکیلدهنده هر دو مردم هستند. اما در حقیقت بدینگونه نیست. ما در جامعه آموختهایم برای برآورده کردن نیازهایمان به یکدیگر وابسته هستیم، در حالی که محیط بازار یک محیط وحشی است که هر فردی در آن تنهاست.
یکی از مهمترین دلایل شکست افراد موفق جامعه در معاملهگری این است که موفقیت آنها در جامعه و محیط بیرونی، ناشی از کنترل و دستکاری محیط بیرونی است، بهگونهای که محیط را وادار به پاسخگویی میکنند. اما مشکل اینجاست که در محیط بازار با هیچ یک از روشهایی که محیط بیرونی را با محیط درونی تطبیق میدهیم جوابگو نیست، زیرا بازار قابل تغییر و دستکاری نیست. اما میتوانیم تحلیلها و تفاسیر خود را از اطلاعات بازار کنترل کنیم. در این مفهوم بهجای اینکه سعی کنیم بازار را کنترل کنیم، خودمان را کنترل کنیم. به این شکل ما بهصورت مداوم، دارای یک عملکرد مطمئن خواهیم بود.