فيلمهاي ابراهيم حاتميكيا هميشه فضاي دو قطبي در درون خود دارد. خير مطلق و شر مطلق را هميشه در آن ميتوان ديد. البته كه فضاي دوقطبي در محدوده نظام تعريف ميشود و هرچه پيش ميرود، دو قطبي ميان خالصي و ناخالصي يا ميان خير و شر، عيانتر ميشود. اما موضوع مهم و دغدغه هميشگي فيلمهاي آقاي حاتميكيا مربوط به اصليت ناب انقلاب سال ١٣٥٧ است. من هم به عنوان كسي كه از نزديك در فضاي چند سال منتهي به انقلاب اسلامي ايران زيستهام، نميتوانم افسوس و ناراحتي خودم را از اينكه برخي از ماموريتهاي انقلاب روي زمين مانده، پنهان كنم. به اين ترتيب است كه اين آتشفشان بيهمتا كه خاورميانه و همه جهان را به لرزه درآورد، در اين ٣٧ سال جزو مظلومترينها در دنيا بوده است و همچنان بايد انقلاب سال ٥٧ را ناتمام دانست.
شايد براي درك موقعيت نياز باشد كه قدري به عقب و زمان انقلاب برگرديم. آنچه در ايران رخ داد، يك انقلاب ضد امپرياليستي بزرگ بود كه قصد داشت، كشور را به جايگاه شايسته بينالمللي برساند و در داخل هم كرامت انساني براي مردم فراهم كند. اما با وجود اينكه براي انقلاب ايران برجستهترين ذخاير انساني و ايدئولوژيكي صرف شده است، امروز كاملا با آقاي حاتمي كيا هم عقيده هستم كه از آرمانها دور ماندهايم.
البته امروز هم خواسته يا ناخواسته فيلم باديگارد مانند فيلم آژانس شيشهاي كه در دولت اصلاحات به نمايش درآمد، در دولتي به نمايش عمومي گذاشته شده كه مورد حمايت اصلاحطلبان است. فارغ از اين بحث، براي من كه نوستالژي فضاي انقلاب دارم، نزديك نشدن به اين فضا با وجود همه منابع مادي، معنوي و انساني كه هركدام براي اداره كشور ذخيره مطلوبي محسوب ميشود، آزاردهنده است.
امروز هم بايد بپذيريم در بسياري از جنبههاي مادي، معنوي و ژئوپولتيكي از آن آرمان دور شدهايم. برهمين اساس هم اين افسوس در فيلمهاي آقاي حاتميكيا و فيلم باديگارد به خوبي تصوير ميشود كه البته پيام بزرگي نيز در دل آن نهفته است. بنابراين وقتي چنين هدفي يعني يادآوري برخي آرمانهاي از دست رفته، وجود دارد، موقعيتهاي انتزاعي و اغراقآميز، هم قابل پذيرش است. از اين منظر هميشه فيلمهاي آقاي حاتمي كيا به خصوص فيلم اخير ايشان كه از «چ» خوشساختتر و داراي سناريوي نيرومدتري است، من را به عنوان كسي كه انقلاب و آرمانهاي آن را درك كرده، متاثر ميكند.
واقعيت اين است كه انقلاب ايران، آتشفشان بزرگي ايجاد كرد كه در ذهن نسل ما ثبت شده است. اميرالمومنين علي(ع) در يكي از خطبههاي نهج البلاغه ميفرمايد: «لتبلبلن بلبلة، و لتغربلن غربلة، و لتساطن سوط القدر، حتي يعود اسفلكم اعلاكم، و اعلاكم اسفلكم. شدايدي براي شما پيش خواهد آمد و شما مانند دانههايي كه در غربال ريخته باشند و غربال آنها را تكان دهد به طوري كه از همديگر جدا بشوند، غربال خواهيد شد؛ و مانند ديگ جوشاني خواهيد شد كه در اثر حرارت دادن زياد به آن آنچه در ته ديگ است بالا بيايد و آنچه در بالاست پايين برود. » انقلاب چنين شرايطي را رقم زد و شرايط را زير و رو كرد.
امروز شايد روايت زندگي و رفتارهاي برخي افراد براي نسل جديد بيگانه و غريبه باشد ولي بايد با صراحت گفت كه روحيه از خود گذشتگي ناب انساني در ايران فراوان بوده و آنچه حاتميكيا ترسيم ميكند، برآمده از همان تجربيات است. حتي برخلاف تصور برخيها، در دنيا هم چنين روحيهاي سابقه دارد. بنابراين سخن گفتن از اين موضوع براي نسل من كه دهه ٥٠ را ديده، بسيار مغتنم است. به همين دليل تا زماني كه نسل من زنده است، فيلمهايي مانند «باديگارد» كه از همان نسل و آرمانها ميگويد، همچنان مخاطب دارد.
حتي ممكن است چهرهاي كه قهرمان فيلم آقاي حاتمي كيا نمايش ميدهد، از نظر كساني كه آن روزها را نديدهاند، غيرواقعي باشد، اما اينگونه نيست چراكه در انقلاب ايران اين افراد وجود داشته، زيسته و مبارزه كردهاند. يك نمونه از آنها را به ياد دارم. «مراد نانكلي» از اعضاي سازمان مجاهدين خلق بود كه او را دستگير كردند و از او در مورد ساير اعضاي گروه و اسلحههاي آنان، پرسيدند. او پاسخ داد كه ميداند اسلحه كجاست اما نميگويد. ميگفت، شرعا اجازه دروغ گفتن ندارم، پس نميگويم كه در مورد اسلحه و افراد گروه نميدانم اما اطلاعاتي به ساواك نميدهم. اين فرد آنچنان زير شكنجههاي ساواك، از دنيا رفت كه جسدش قابل شناسايي نبود. افرادي كه وارد فعاليتهاي چريكي ميشدند، ميدانستند كه چند ماه تا يك سال بيشتر زنده نخواهند ماند اما اين كار را انجام ميدادند. آن دوران مملو از داستانهايي است كه امروز عجيب به نظر ميرسد. امروز در فيلم باديگار ديده ميشود، افرادي برآمده از آن فضا به فساد آميخته شدهاند و اين موضوعي دردآلود و حزنانگيز است.