رییس همه جزئیات فنی را میداند. نهتنها همه جزئیات کاری که در گروه من انجام میشود، بلکه همه خفیات همه گروههای فنی و تخصصی موازی را هم فوت آب است. هر کدام از این گروهها از جمله خود من هر وقت به مشکل فنی لاینحل یا صعبالعبوری بربخوریم ملجا نهایی ما دفتر گرم و صمیمی ایشان است.
البته حل این معضلات همچین بیهزینه بیهزینه هم نیست. هزینه پرداختی مدیر محترم به مشکل برخورده این است که با گردن کج و در حالتی حاکی از تسلیم کامل باید یک ساعتی در دفتر رییس بنشیند و به حرفهای رییس که ترکیبی است از توضیحات فنی (با جزئیات حیرتانگیز)، نصایح گهربار، جملات نغز، لیچار و متلک و احیانا توبیخ و استخفاف، گوش جان بسپارد. همیشه با خودم اندیشیدهام که این بهترین روش انتخاب مدیر است. مدیر باید به لحاظ فنی و تکنیکی از همه نفرات زیر دستش سر باشد تا در صورت لزوم بتواند کارهای آنها را بازبینی و مشکلاتشان را حل کند و اصلاً مگر مدیریت در ذات خود چیزی غیر از این است.
- جوونی، جوونی و خام و بیتجربه. حالا مونده تا راه بیفتی جوون. حالا حالاها باید آببندی بشی بچه جون. کی گفته مگر مدیریت در ذات خود چیزی غیر از این نیست. معلومه که هست جوون. معلومه که هست. اینی که تو گفتی یک از صد قضیه هم نیست. جوونی، جوون... (صدای رییس بود!)
به همین اندیشه خام خود ادامه میدهم و در فکر هستم که برای پیشرفت بیشتر کافی است به لحاظ فنی در کار خودم و سایر گروهها بیشتر مسلط بشوم و با بالا بردن دانش تکنیکی حتما درهای پیشرفت به رویم گشوده خواهد شد و این حرفها که لازم میشود به فرموده رییس در یکی از جلسات سطح بالای مدیریت شرکت با حضور افراد خارجی حضور به هم برسانم. جلسه کاملا فنی است و با حضور تعدادی آدم مهم و خارجی، چند نفری آدم مهم داخلی، شخص بنده، رییس و مدیر بالادستی رییس برگزار میشود. در طول مدت جلسه با شوق و ذوق منتظرم رییسِ رییس شروع به صحبت کند. پیش خودم فکر میکنم اگر با همان مقیاس از خودم به رییس و از رییس به رییسِ رییس حساب کنم او باید به لحاظ دانش فنی چیزی در ابعاد ادیسون باشد. بودن در یک جلسه در کنار چنین انسان همهچیزدانی غنیمت است. بالاخره نوبت به رییسِ رییس میرسد و او شروع به صحبت میکند. اولش باورم نمیشود، ولی بعد از 10 دقیقه میفهمم که به لحاظ فنی انگشت کوچیکه رییس هم نیست.
هر کجا که از رییس چیزهایی را میپرسید، ای بدک نبود، میتوانست یک چیزهایی بگوید ولی یکی، دو بار که مجبور شد خودش اظهارنظر فنی بکند پاک اباطیل سر هم کرد. نکته عجیبتر که مرا کلا دچار بحران هویت کرد این بود که رییس نه تنها اشتباهات نامبرده را اصلاح و متلک باران و لیچار پیچ نمیکرد، بلکه یکجورهایی انگار بدش نمیآمد برای آنکه حرفهای رییسش درست جلوه کند معیارها و موازین فنی و مهندسی را تغییر دهد. دستگاه فلسفی شیوههای مدیریتی و مهندسی که در ذهنم ساخته بودم در آستانه فروپاشی کامل قرار گرفت.
- میگم جوونی و خام و نپخته میگی نه. جوون جویاینام تو فکر کردی این رییس من اگه دلش بخواد نمیتونه به لحاظ فنی همه ماهارو بذاره تو جیبش؟ تو خیال میکنی برای ایشون کاری داره یه مدت وقت بذاره جوون؟ نه، نه آقاجون تو هنوز از دهنت بوی شیر خشک میاد. خامی و جاهل. فهمیدی؟