سلام بر خوانندگان سرخابی که گذاشتهاند دربی به خاطرهها بپیوندد و راجع به آن صحبت نمیکنند. نظر به اینکه ما امروز هم شرکتکنندهای نداریم، باز جا دارد بنده یک خاطره جالب برایتان تعریف کنم. امروز رفته بودم بیمارستان عیادت یکی از اقوام. در کنار ایشان دو تخت وجود داشت که این دیالوگها بین بیماران آن تختها در جریان بود.
اولی: سلامتی نعمت بزرگیه.
دومی: بله! واقعا همینطوره!
اولی: آدم تا مریض نشه، قدر سلامتی رو نمیدونه.
دومی: خدا نصیب هیچکس نکنه مریضی رو.
اولی: واقعا یه مریضی مختصر هم آدم رو از پا میندازه. الان خود من، مشکل روده دارم. یک هفته است از کار و زندگی افتادم. روده! شما فکر کن روده چیه آخه؟!
دومی: خوش به حال شما روده که چیزی نیست، من معدهام مشکل داره. غذا میخورم هضم نمیشه.
اولی: آخ آخ من هضم میکنم، دفع نمیتونم بکنم! این خیلی بده!
دومی: حالا باز این خوبه. من علاوه بر معده، مشکل کلیه هم دارم.
اولی: جدی؟ چی شده کلیه شما؟
دومی: یه کلیهام از کار افتاده کلا.
اولی: اینکه خوبه من کلا کلیه ندارم!
دومی: نمیشه که بابا! مگه میشه بدون کلیه؟ مواد زائد بدن رو کلیه دفع میکنه!
اولی: همین دیگه. الان تمام تنم پر از کثافته!
دومی: بابا کلیه نباشه که نمیشه! حجم مایعات بدن رو کلیه کنترل میکنه.
اولی: دیگه چی کار کنم؟ چارهای نیست دیگه. گفتم یه دونه از این شناورهای کولر گذاشتن برام، با اون میزان آب رو کنترل میکنم.
دومی: خیلی سخته که. .
اولی: من خیلی سختی کشیدم. خیلی... ولی باید دووم آورد.
دومی: حالا باز تو خوبی! من ریهام سوراخه! هوا میکشه!
اولی: اوه اوه ریه هواکش! هوا هم که آلودهست. . . فیلتر هوا باید بذاری فکر کنم. چینی اینا نگیریها! یه چیز درست و حسابی بگیر.
دومی: آره همین کارو باید بکنم.
اولی: ولی آقا آدم ریه نداشته باشه، اما قلبش سالم باشه. قلب خیلی بده. الان خود من از ناراحتی قلبی رنج میبرم.
در همین لحظه نفر دوم قلبش را گرفت.
اولی: ئه! شما هم از ناراحتی قلبی رنج میبرید؟
دومی: نه من لذت میبرم! گاهی اینطوری میشه ول میکنه. ولی هیچی مثل ایدز نمیشه انصافا. من ایدز خیلی به همم ریخته.
اولی: ای بابا شما ایدز داری؟ چطوری ایدز گرفتی؟
دومی: چه عرض کنم؟ تیغ خوب و رفیق بد!
اولی: عجب. . . من که ایدز هم داشتم برام فرقی نمیکرد. سرطان مغز استخوان دارم، یه هفته بیشتر زنده نیستم!
دومی: من که یه مریضی دارم هر لحظه ممکنه سکته مغزی کنم بمیرم.
دومی: ببین مثل الان! دارم سکته میکنم فکر کنم. آخ آخ آخ. . .
اولی: (فریاد میزند) پرستار! پرستار!
پرستار: چی شده؟ چه خبره؟
اولی: این بیچاره مرد!
پرستار: اینکه صحیح و سالم بود چیزیش نبود.
اولی: دیگه چیز به چی میگین دیگه شما؟ معده درد داشت، کلیه نداشت، ریهاش هوا میکشید، آخرم ایدزش عود کرد سکته کرد بدبخت. اگه چیزیش نبود چرا بستریش کردین؟
پرستار: بستریش نکردیم بابا! همراه مریض بود گفت یه تخت خالی بدید من برم یه ساعت بخوابم!
* طنزنویس