تحمیلگر، کاریزماتیـــک، جالب. چنین افرادی قادرند در ابتدا دیگران را مسحور خود کنند؛ تا اینکه مشکلات و ناسازگاریها برمیخیزد و شخصیت تاریکتر و درونیتر آنها ظهور میکند. اصطلاح خودشیفتگی (Narcissism) که از نام اسطوره یونانی نارسیسوس(Narcissus) گرفته شده، داستان مردی جوان است که عاشق تصویر خود میشود.
خودشیفتگی همواره بازخوردهای نامطلوبی را دریافت کرده است. افراد خودشیفته اشتهای سیریناپذیری برای مدیریت، کسب مقام و تعریف و تمجید دارند که نشان میدهد چرا بسیاری از آنها برای بهدست آوردن بالاترین شغلها سخت تلاش میکنند.
مدیران خودشیفته با خلقوخوی بلندپروازانه که هم جذاب است و هم باعث ترس کارکنانشان میشود تمام موفقیتها را به خود نسبت میدهند و شکستها را گردن دیگران میاندازند. آنها در مقابل انتقاد و بازخورد منفی عصبانی میشوند و موضعگیری میکنند. در پشت ظاهر فریبنده آنها شخصی قرار دارد که برای محافظت از خود با احساس عمیق بیلیاقتی، ناامنی و آسیبپذیری در حال مبارزه است. میل شدید آنها برای تصدیق شدن و کوشش برای عالی بودن یک سیستم دفاعی روانشناسانه است که در این افراد وجود دارد.
در عینحال افراد خودشیفته جذابند و از مهارتهای ارتباطاتی بالایی برخوردارند. حس اعتمادبهنفسشان غالبا دیگران را به پیروی از آنها مجاب میکند و حس مهمتر دانستن خود نسبت به دیگران موجب ارتقای شخصیشان شده و باعث میشود به دنبال شرایطی باشند که میتوانند در آن بر دیگران مسلط شوند. بهعلاوه، مدیران خودشیفتهای که مایلند استراتژیهای بلندپروازانه و پویایی را دنبال کنند، در مقایسه با همتایان خود که از خودشیفتگی کمتری برخوردارند به انجام کارهای افراطی تمایل بیشتری دارند، یعنی بردها و باختهای بزرگتر.
تحقیقات نشان میدهد مدیران خودشیفته غالبا از ویژگیهایی چون اعتمادبهنفس، حس استحقاق داشتن، بزرگنمایی و همدلی کم برخوردارند که این ویژگیها میتواند برای سازمانها هم اثر مثبت و هم اثر منفی داشته باشد.
جنبه های مثبت
در طرف مثبت، این افراد ویژگیهایی را با خود به همراه دارند که برای رشد و موفقیت کسبوکار ضروری است. ویژگیهایی چون بلندهمتی، خوشبینی، تفکر آرمانگرایانه، تمایل به ریسکپذیری و توانایی در متقاعد کردن دیگران در پیروی از مدیری کردن آنها.
مدیران خودشیفته بهعنوان افرادی آرمانگرا احتمال زیادی دارد که بتوانند در شرایطی که مستلزم تغییر است موفق بوده و بهعنوان نیرویی برای تحریک خلاقیت دیده شوند. باهوش بودن، آرمانگرایی و پشتکار آنها میتواند مزیت بسیار بزرگی باشد که باید با ظرفیتی برای خودبازخوردی، توانایی در مدیریت کردن خودخواهی و آگاهی از اینکه چه زمانی به دنبال گرفتن مشاوره باشند، همراه شود.
جنبههای منفی
در طرف منفی، مدیران خودشیفته نشان دادهاند به احتمال زیاد از استانداردهای همبستگی گروهی تخطی میکنند، کارمندان ناراضی دارند و غالبا محیطهای کاری مخربی را بهوجود میآورند و از تبادل اطلاعات درون سازمان جلوگیری میکنند. اگر مدیری خودشیفتگی بسیار زیادی داشته باشد و بهخصوص که شرایط بازار هم شرایط نامطلوبی باشد تفکرات وی میتواند بسیار غیرمعقول بوده و احتمال دارد خسارتهای بسیار بدی را برای شرکت به بار آورد.
یکی از بزرگترین مشکلات مدیران خودشیفته این است که بیش از حد احساس میکنند قدرت مطلقند و به نظرشان میتوانند بازار را تغییر دهند و آینده را پیشبینی کنند. این افراد نسبت به اخطارهای واضح و سرسختانه دیگران بیتوجه بوده و ممکن است دست به ریسکهای غیرضروری و افراطی بزنند که آینده سازمان را به خطر میاندازد.
تغییر دادن چنین مدیرانی ی کار سختی است. آنهایی که ظرفیت کافی برای شنیدن و یاد گرفتن دارند میتوانند به واسطه مربی خوب یا یک همکار قابل اعتماد کمک شوند، اما تغییر دادن آنهایی که صدمه احساسی عمیقتری را یدک میکشند حتی با کمکهای حرفهای، پروسه طولانیتر و مشکلتری را میطلبد.
افراد خودشیفته را با خودباور اشتباه نگیرید
افراد خودشیفته دقیقا بهخاطر داشتن تسلط بر دیگران و بزرگنمایی احتمال بیشتری دارد که بهعنوان مدیر ظهور کنند. این افراد در نخستین برداشت غالبا بهعنوان افرادی جذاب و کاریزما دیده میشوند. از آنجایی که آنها تصویری از یک مدیر کارآمد با حس خودکارآمدی و شایستگی را از خود نشان میدهند غالبا بهعنوان مدیر انتخاب میشوند.
افراد خودشیفته، کاریزما و آرمانگرایی دارند که در مدیریت ویژگیهای بسیار مهم و حیاتی هستند، اما باید بدانید که این مدیران، مستعد زورگویی به زیردستان، تخطی از استانداردهای اخلاقی و گرفتن تصمیمات پرریسکند. مدیران خودشیفته ممکن است در کوتاهمدت موفق باشند، اما سیستمهایی را که خود و دیگران برای بقا و شکوفایی به آن وابستهاند تخریب میکنند.
تفاوت بین برخورداری از سطوح مناسبی از اعتماد بهنفس و عزت نفس یا خودباوری که ویژگیهای مفید و جذابی برای مدیران است و خودشیفتگی، این است که افراد خودشیفته از حس بالای خودبرتربینی برخوردارند بهطوریکه خود را بهعنوان فردی که بهتر از دیگران است ارزشگذاری میکنند.
به عبارتی پی بردن به تفاوت میان افرادی که خودباورند و آنهایی که خودشیفتهاند غالبا سخت است. بنابراین این احتمال وجود دارد که افرادی که اعتماد بهنفس بالایی دارند و افرادی که خودشیفتهاند بهطور نامتناسبی برای جایگاه مدیریت انتخاب شوند. در کسبوکارهایی که توسط مدیران خودشیفته اداره میشود،کارمندان چگونه باید با این مدیران بسازند؛
موارد زیر را امتحان کنید
ببینید برنامه کاری آنها چیست و با آن همراه شوید، اگر نمیتوانید چنین کاری را کنید شاید لازم باشد که او را ترک کنید. تمجید از چنین مدیران خودشیفتهای میتواند بسیار خوب و برانگیزاننده باشد.
متوجه باشید همهچیز در رابطه با موفقیت آنهاست، نه پیشرفت و موفقیت شما.
بازخورد دادن به آنها را با تمجید و تشویق شروع کنید، آنها فقط چیزی را میشنوند که میخواهند بشنوند.
اگر کارها اشتباه شوند، شما را مقصر میدانند، بنابراین همه چیز را ثبت کنید.
کارهای زیر را انجام ندهید
انتظار قدردانی و تشکر و همچنین هرگونه همدلی و توجه را نداشته باشید.
هیچگونه انتقادی از آنها نکنید. آنها را نادیده نگیرید، به آنها توجهی را که به آن نیازمندند بکنید.
با آنها مقابله نکنید، این کار میتواند آنها را دچار بدگمانی و کینهجویی کند. اگر رفتار آنها سوءاستفادهگرایانه شد آنها را تحمل نکنید.
نتیجه
ما تمایل داریم دیگران را به خودشیفتگی محکوم کنیم درحالیکه آن را در خودمان نمیبینیم.
شاید مفیدترین نتیجه این باشد که بدانیم خودشیفتگی نیاز دارد که هم درک و هم مدیریت شود، چراکه ویژگیهای مدیران خودشیفته میتواند هم بر استراتژیهای سازمان، هم عملکرد آن اثر بگذارد. تحقیقات نشان داده خودشیفتگی مدیران رابطه مثبتی با دستاوردهای شرکت و اندازه این دستاوردها دارد. همچنین مدیران خودشیفته نسبت به شاخصهای واقعی عملکردشان حساسیت کمتری دارند و تمایل دارند برای موفقیتهایشان هزینه بیشتری پرداخت کنند.
یکی از اساتید دانشگاه لیسِستر انگلیس اعتقاد دارد که مدیران خودشیفته برای صنایع پویا مفیدترند، مانند سرگرمیهایهایتک و صنایع آرایشی که بخشهایی هستند که برای چنینخصیتهایی میتوانند مناسبتر باشند.