به تازگی با انتشار مقالهای در مجله سرشناس علمی نیچر (طبیعت)، چند اقتصاددان به صورتی علمی تبعات تغییرات اقلیمی را روی اقتصاد جهان بررسی كردهاند. از همان زمانی كه تغییرات اقلیمی به یك مسئله مهم در زندگی تبدیل شد، بحث درباره تبعات اقتصادی آن مطرح بوده است اما حالا این مقاله، ابعاد جدیدی از این تاثیرات مخرب را نشان داده است. مارشال بروك، سولومان هسیانگ و ادوارد میگل اقتصاددانان دانشگاه استنفورد با تحلیلی جدید بهصورت درزمانی پدیده تغییرات اقلیمی را بررسی كرده و از رابطه تغییرات دمایی و رشد اقتصادهای كلان در تاریخ صحبت كردهاند. آنها در این تحقیق جدید مشخص كردهاند كه بر خلاف پژوهشهای گذشته، شاید تغییرات اقلیمی در قرن 21 به رشد عظیم اقتصادهای كلان منجر شود.
دوم اینكه میزان و موقعیت جغرافیایی افزایش دما نسبت مستقیمی با شرایط اقتصادی دارد.براساس این تحقیق، كشورهایی كه میانگین دمای سالانه آنها بیشتر از 13 درجه سانتیگراد است، وقتی كه دما افزایش پیدا كند از نظر اقتصادی دچار افت خواهند شد. برای كشورهای خنكتر، گرمشدن یك محرك رشد اقتصادی است. این واكنش اقتصادی به تغییرات دمایی، یكی از عوامل توزیع رشد در آینده خواهد بود و الگوی جدیدی از رشد اقتصادی را مطرح خواهد كرد: در كشورهای گرم كمتر و در كشورهای خنك بیشتر.
براساس این پژوهش، كشورهای فقیر و غنی در هر دمایی واكنش مشابهی خواهند داشت اما اثرات گرمایش روی كشورهای فقیر بیشتر خواهد بود چون آنها در مناطقی هستند كه در همین حال هم گرم هستند.اقتصاددانان بیشتر از 20 سال است كه رابطه بین تغییرات اقلیمی و فعالیتهای اقتصادی را زیر نظر دارند اما چرا جوابهای این پژوهش تازه اینقدر متفاوت است؟ و آیا این احتمال وجود دارد كه این پژوهش تازه درست باشد؟
جواب كوتاه برای سوال اول این است كه تقریبا همه چیز این تحقیق جدید متفاوت است؛ توجهش به سطح اقتصادهای كلان و همینطور تلقیاش از واكنش غیرخطی. جواب كوتاه به سوال دوم این است كه این تحقیق، جایگاه ویژهای در این مسیر دارد و قطعا روی تحقیقهای بعدی اثر خواهد گذاشت. تخمینهای جدید قطعی نیستند اما كانون توجه را بالاتر میبرد و متوجه خسارتهای سطح بالا میكند. چالش محاسبه اثرات اقتصادی تغییرات اقلیمی در آینده هر روز دلهرهآورتر میشوند.
اقتصاددانان برجسته مانند نیكلاس استرن از مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن، روبرت پیندیك در دانشگاه مشهور امآیتی و مارتین وایتسمان در دانشگاه هاروارد معتقدند كه ساختار تحقیقهایی كه در این باره انجام شدهاند از نظر تاریخی ناقصهستند.با توجه به این پیشزمینه، اصلا غافلگیركننده نیست كه تخمینهای این مقاله چیزهای متفاوتی را نشان میدهند. با توجه به این شرایط، بروك و همكارانش با یك روش جدید و قدرتمند این موضوع را بررسی كردهاند.
تحقیق آنها صرفا مشاهدهگر است. بروك و همكارانش از نظر تاریخی واكنش اقتصادی 166 كشور به نوسانات دمایی را بین سالهای 1960 تا 2010 بررسی كردهاند. این روش این ضعف را دارد كه اجازه نمیدهد محققان درباره واكنشهایی كه خارج از این بازه زمانی روی داده اظهار نظر كنند اما از دیگر سو این نقطه قوت را دارد كه خیلی ساده و دقیق شرح میدهد اقتصادهای كلان در این بازه، چه واكنشهایی از خود نشان دادهاند.
این روش خیلی مشاهدهگرانه اما كاملا دقیق و گویاست. چیزهایی كه معمولا در گزارشهای این چنینی مطرح میشوند –مانند اینكه كشاورزی در چه شرایطی میتواند یك تغییر بزرگ داشته باشد یا این كه شكسته شدن یخها آب دریاها را چند متر بالا میآورد- در این تحقیق دیده نمیشوند. نكته نگران كننده شاید این باشد كه آسیبهای جدی در بازهای فراتر از چیزی كه در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفته روی داده باشد.
دیگر تفاوت عمده این تحقیق جدید این است كه بروك و همكارانش اثرات گرمایش جهانی را به جای برونداد اقتصادی، روی رشد اقتصادی در نظر گرفتهاند. بروك و همكارانش نخستین كسانی نیستند كه رابطه تغییرات اقلیمی و اقتصادهای كلان را بهصورت غیرخطی بررسی میكنند با این حال آنها این كار را به روش متفاوتی انجام دادهاند. نتیجهای كه آنها از تحقیق خود گرفتهاند به این واقعیت اشاره میكند كه حساسیت اقتصادی به دما در گستره بزرگی در سراسر جهان بسیار بالاست.
آنها همینطور به این موضوع هم اشاره میكنند كه كشورهایی كه در مناطق خنك مانند اسكاندیناوی قرار دارند از شرایط بهتری نسبت به كشورهایی كه در مناطق زیادی از دنیا مانند آسیا و آمریكا قرار دارند برخوردار هستند. چیزی كه این تحقیق مطرح میكند این است كه آیا در محاسبه دقیق تاثیرات اقتصادی تغییرات اقلیمی گمراه بودهایم؟ شاید اینطور باشد.